دوشنبه 27 مهر 1388-0:0

بهشت ، با مادرهايي كه دست بزن دارند غريبه است

امروز دوباره مامان عصباني شد. هنوز جاي سيلي‌اي كه به‌صورتم زده درد مي‌كند. اما چون به‌خودم قول داده بودم گريه نكردم، خدا كند زودتر بزرگ شوم تا ديگر مامانم زورش به من نرسد...


اينها بخش‌هايي از نوشته‌هاي دفتر خاطرات جواد است؛ 14 ساله است و به جرم خريد و فروش مواد‌مخدر دستگيرش كرده‌اند. ظاهرا بعد از اينكه اين شغل! را انتخاب كرده خودش يكي از مصرف‌كننده‌ها شده است. به‌جز سن كم و اعتيادي كه داشت مواردي كه در مورد او بسيار تأسف‌آور به‌نظر مي‌رسيد ميزان ترس و نفرتي بود كه از مادرش داشت. جواد گفت: همه بلاهايي كه امروز به سرم آمده به‌دليل لجي است كه با مادرم كرده‌ام.

دوست داشت درس بخوانم و براي نمره‌هايي كه مي‌گرفتم مرا مي‌زد من هم لج كردم و درسم را رها كردم. روزي كه فهميد به مدرسه نمي‌روم طوري به من حمله كرد كه مجبور شدم از خانه فرار كنم.

قبل از آن مدام به من تذكر مي‌داد كه اگر سراغ دود بروم مرا مي‌كشد. من هم از قصد، سيگار خريدم و توي جيبم گذاشتم تا آن را ببيند. وقتي كتك مفصلي خوردم تصميم گرفتم سيگار را امتحان كنم و اين شد شروع حال و روز امروز من.

به گفته دكتر رحمان ميلادي، آسيب شناس مازندراني، جواد در حال حاضر در كانون اصلاح و تربيت اين استان تحت نظر است و مراحل ترك و درمان را مي‌گذراند اما تا نفرتي را كه مادرش با هر بار كتك زدن در دل اين بچه ايجاد كرده پاك نكنيم كمك جدي‌اي نمي‌شود به او كرد و چه بسا در آينده‌اي نه چندان دور نفرت او از مادرش به نفرت از همه زن‌ها گسترش يابد و اين عامل، خود فاجعه‌اي بيافريند.

من و يك عمر پشيماني

دكتر گفت: متأسفم، كاري از دست ما بر نمي‌آيد. او ديگر هيچ صدايي را نمي‌شنود.
با شنيدن اين حرف زن جوان به ديوار بيمارستان تكيه داده و روي زمين نشست. حرفي را كه شنيده بود نمي‌خواست باور كند، پيمان ديگر صدايي را نمي‌شنيد. با دست خودش بچه‌اش را معلول كرد بود.

زهرا گفت: هر دفعه تصميم مي‌گرفتم كه ديگر اين كار را تكرار نكنم اما شيطنت‌هايش بدجوري اعصابم را خراب مي‌كرد و باعث مي‌شد كنترلم را از دست بدهم. آن روز لعنتي، اينقدر توپش را توي پذيرايي شوت كرد تا بالاخره گلدان كريستالم را شكست.

 من هم به قدري عصباني شدم كه دوتا سيلي محكم به گوشش زدم.گريه‌كنان به سمت اتاقش رفت، هر بار اين كار را مي‌كرد، نيم ساعت بعد رفتم سراغش. دم در ايستادم و صدايش كردم، هرچه صدا زدم چشم‌هايش را باز نكرد. ترسيدم رفتم بالاي سرش و تكانش دادم. بيدار شد، نفس راحتي كشيدم و گفتم بچه مگه مردي، چرا جواب نمي‌دهي؟

ديدم دارد هاج و واج نگاهم مي‌كند. ازش دلجويي كردم، اما هي تند تند مي‌گفت چي مامان؟ من نمي‌شنوم، فكر كردم شوخي مي‌كند، اما دكتر گفت كه در اثر سيلي‌اي كه خورده شنوايي صد در صد گوش چپ و 85 درصد گوش راستش را از دست داده است.

دكتر ميلاني معتقد است كه تنبيه بدني كودكان متأسفانه در كشور ما بسيار رايج بوده و شايد خيلي از پدرها و مادرها غافل از اينكه با هر تنبيه چه آسيب جدي‌اي به روح و روان و آينده فرزند خود وارد مي‌كنند اين كار را انجام مي‌دهند.

وي با اشاره به اينكه تنبيه بدني حتي از سوي پدر و مادرهاي دلسوز هم كودك‌آزاري محسوب مي‌شود گفت: ناراحت‌كننده است اما آمارهاي غيررسمي كه در نتيجه تحقيقات دانشگاهي به دست آمده گوياي اين است كه بيش از 60 درصد از خانواده‌هاي مازندراني براي تربيت فرزندان خود از تنبيه بدني استفاده مي‌كنند.

وي اظهار داشت: تنبيه بدني ساختار مغز را تغيير مي‌دهد و فرآيند‌هاي عصبي خاصي را مختل مي‌كند. همچنين تنبيه بدني به كودك مي‌آموزد كه زدن ديگران راهي براي حل مسائل است. در حالي كه با استفاده از ديگر روش‌ها، كودك مهارت‌هاي شناختي سطح بالا، خويشتن داري و تفكر منطقي را خواهد آموخت.

شايد دكترها موفق بشوند با استفاده از سمعك مقداري از شنوايي يكي از گوش‌هاي پيمان كوچولو را به او بازگردانند اما به راستي وقتي او بزرگ شود و جوياي علت اصلي معلول شدنش شود مادرش چه جوابي براي او دارد؟ و يا شايد جواد با روان درماني حالش بهتر بشود ما روزگار و عمري را كه از دست داده مي‌تواند چگونه جبران كند؟(hamshahri)