دوشنبه 17 اسفند 1388-0:0

چل سال عاشقي

يادداشت مازندنومه به بهانه انتشار مجموعه تازه شعرهاي کيوس گوران:چل سال عاشقي(در پادکست مازندنومه اين شعر را با صداي شاعر بشنويد.)


نمي دانم کيوس گوران اوريمي را شاعري عاشق بنامم يا عاشقي که شعر مي سرايد.او "چل سال" عاشقي کرده است و عاشقانه هايش لاجرم بر دل مي نشيند.


"مازرون-1" را فرهنگخانه مازندران انتشار داد.کاست دست به دست شد و از مرزهاي ايران هم فراتر رفت.
همه جا حرف "آق مدير"بود و "دادخواهي و "تعزيه"اي که در آن شمر بخت برگشته براي نخستين بار در تاريخ، به دست امام حسين کشته مي شود.


زماني سپري شد و "مازرون-2"به بازار آمد.اينسرت نوار را که مي ديدي عکس کيوس گوران پيرتر شده بود.دومي جذاب تر و مخاطب پسندتر نبود و موسيقي انتخابي وشعر با هم نمي ساختند و تنظيم ها به شعرها جان نمي داد؛اما باز هم غنيمت بود.مگر ما چند کيوس داريم که به او بنازيم؟


کيوس هر چند سال يک بار خبرساز مي شود و اين بار به بهانه انتشار سومين مجموعه شعرهايش:چل سال عاشقي.


اين بار اما شرکت مهرآوا که چندي است آثار قابل توجهي را در عرصه شعر وموسيقي مازندران پخش مي کند،سي دي صداي شاعر را به همراه کتابچه شعرها و برگردان فارسي انتشار داده است.


-مشتي برار جان،نام شعر بلندي است از کيوس که براي دوست قديمي خود سروده،عزيزي که پس از بازنشستگي به اروپا کوچيد و به فرزندانش ملحق شد.مشتي برار جان تابلوي بلندي است که در آن سنت ها و حرمت ها و عشق ها و خاطره ها به تصوير کشيده شده است:
...امه لتکا
جاي امن شکروم
سرخ ایا
امه سرپيش
دوک امو سيو تيکا
امه دس اسلحه رزين بيه يا کلاسنگ
نا که تير ديو –تفنگ!
تله که هم اشتمي
انده وسه نازاديم اسپه تيکاره
تا که نيره مثلا" امه هواره...


-چل سال عاشقي حکايت عشق ودلدادگي چهل ساله کيوس گوران اوريمي به همسر "تهراني" و "فارسي زبان"اش است.او توضيح مي دهد که چهل سال است همسرش با اوست اما فارسي "گپ" مي زند:
چل ساله منه مازني زنا هسي و فارسي گپ زندي مه جا
چل ساله که سالي يک کش-چن کش،تسه وندمبه سود
خوندمبه سرود،فارسي سرومبه امبا...


-برمه بکن شرح بي دلي ها و دلتنگي هاي مدام شاعر است که هيشه همراه اوست.کيوس در اين شعر پيشنهاد مي کند در بي قراري ها و غم و هجران عزيزان"برمه"کنيم:
دل گمبه وقتي هسي بي قرار،برمه بکن
گل به گل ويندي اگه هسي نخار،برمه بکن
خانه سبزه سوز بوئه،ويشه تسکا بي قوا
چه پييز يا که زمسون و بهار برمه بکن...


- - من و مه دل شرح گفت وگوي شاعر با دل خود است،قصه اندرزها و موعظه هاي کيوس ودل دريايي اش:
- دل گبه تنه دور،انده نزن پرک پرک
- نل که بيرم بزنم اته گوشه تره اورک
- ته مه آبرو ره نور،انده نواش پلي پلي
- تره من پتک پتک بياردمه،مارک مارک...


- زبون درازي شعر سياسي وانتقادي مجموعه است که روشن نيست چرا در کتابچه اشعار،برگردان فارسي آن نيامده است!شايد به اين دليل که از تضييقات مميزان ارشاد به دور باشند.البته "زبون درازي" در کتابچه با نام "حرف دل" آمده و همه اين ها گواه معاذير سر راه است!
وقتي خامبه حرف دل بزنم نيمه مجاز
وختي که شوني زمر تا بييرم زوون گاز...
مر کلاغ چينده مميز،انه خط زنده مه شعر
چنده اينجه بکشم مميز وشيل ناز؟!
اينجه هرکس سراده شسه کيجاجان راحته
د کرور چاپ بونه شعر بي جواز و با جواز...


-مازرون هم حکايت دلبستگي شاعر به اين خاک است.او به وطن عشق مي ورزد و در هر مجموعه اي براي مازندران شعر گنجانده است.

دير شر دکتمه دل بيه نخار مازرون

دل نخار خاخر و مار وبرار مازرون


شعرهاي کيوس گوران ويژگي هايي دارد که او را برجسته و منحصر به فرد کرده است.طنز خصوصيت اصلي شعر کيوس است.او در عاشقانه هايش نيز از طنز دست برنمي دارد.


شعر او درام است؛سرشار از تراژدي و کمدي!حتي جايي که با واژه ها و فضاي شعرش مي گريي،ناگاه جايي تو را به لبخند وا مي دارد.او شاعري قدرتمند است؛توانايي آن را دارد که در لحظه تو را بخنداند و بگرياند.شعر کيوس حکم سينماي شنيداري را دارد.

کيوس استاد فضاسازي هاي شاعرانه  وايجاد موقعيت هاي تازه در شعر است.بلبل و ونوشه و مازرون او با ديگران تفاوت دارد.دريچه اي که کيوس از آن به دنيا مي نگرد خاص فيلسوفان است.او براي هر مصرعش دليل ومنطق دارد و آگاهانه با واژه ها بازي مي کند.


او گذشته نگر نيست و حس نوستالژيک او، تو را به تحسر وادار نمي کند.او فرزند زمان است و شعر امروز را مي سرايد.کيوس سوژه هايش را از دور و برش مي گيرد و درد اکنون دارد.


شعر گوران شکوهمند است؛تو را از خود بي خود مي کند،هوايي ات مي کند،به آسمانت مي برد،مي چرخاندت،به گذشته ات مي برد،به زمين ات برمي گرداند و سرخوشت مي کند.

کيوس گوران پايه گذار شعر اجتماعي وانتقادي مازندران در دوره ماست."شعرش عميق و عاشقانه است،حتي غزل ها ومثنوي هاي فريادگونه اش.شعر کيوس پهلو به هيچ دولتمرد،دسته وجناحي نمي زند،اما دسته وجناحي نيست که گريز از کمند نقد الفاظ او داشته باشد،آن گاه که رسالت شعر مطرح مي شود."