جمعه 2 مهر 1389-18:8

ما هم خاکستری هستیم

...نگارنده به عنوان یک طلبه و عمامه به سر ، هیچ نمی پسندم که کسی دوستی اش نسبت به من را به مرتبه ی تعصب رساند تا جائی که عیب ها و اشکالاتم را نبیند و اگر کسی عیبی از من گفت با مشت بر سرش بکوبد و دهانش را خورد کند.(يادداشتي از شيخ عبدالله شاهيني-گرگان)


نوشتن در مورد صاحبان عبا و ردا یا به تعبیر ساده تر همان آخوندها ، نوشتن از چیزی است که مردم قضاوت های ضد و نقیضی در آن مورد دارند و البته که کار دشواری است.

 عده ای آن چنان می ستایند و به درجه ای از شیفتگی رسیده اند که هیچ عیب و نقص قهری را هم نمی بینند و در سوی دیگر عده ای تا چشم به این جماعت می اندازند رو ترش می کنند و خم به ابرو می اندازند و مثل جن زده ها لاطائلات می بافند،گو اینکه اینان همگی یکسره به خطايند.

قصد کردم، فقط چند جمله در این خصوص بنویسم البته خارج از الفاظ و عبارات آخوندی که جایش در مدرسه و کلاس است و در دنیای مجازی خریدار زیادی ندارد.

اصل مطلب این است که انسان در رتبه ای پائین تر از درجه ی عصمت بنا بر اعتقاد شیعه هیچگاه سفید مطلق یا سیاه مطلق نبوده است و نخواهد شد با این حساب ما هم همین هستیم به عبارت دیگر" همگی خاکستری ایم" و هیچ کس از این قاعده استثنا نیست، آمیخته از خوبی ها و بدی ها، سفیدی و سیاهی و ویژگی های مثبت و منفی، ما همه خاکستری هستیم البته با درجه هائی از سفیدی و سیاهی.

اینکه با گردن کج و یقه تا بیخ گلو بسته و اشک به گوشه ی چشم رسیده ، طوری با دیگران حرف بزنم و رفتار کنم که دیگران تصور کنند پاپولوی بهشت هستم و اما از عیب ها و نقص های درون خود غفلت کنم و همه اش عیب و نقص دیگران را ببینم و به زبان آورم و عیب و نقص خود را حسن ببینم، راستش این رفتار با آموزه های دینی سازگار نیست.

 همچنین اگر سفید نمائی مطلق از ناحیه خود شخص پسندیده نیست، همین سفیدنمائی مطلق از سوی دیگران نسبت به شخص نیز ناپسند است؛ چرا باید انسانی به مانند دیگر انسان ها را به درجه ای بالا برد و نسبت به او تعصب داشت که اگر خواستند عیبش را بگویند فریاد بزنیم و مشت گره کنیم  و بر سر منتقدان بکوبیم؟

همه انسانیم و هیچ کس خالی از عیب و نقص نیست، البته نا گفته نگذارم سیاه نمائی مطلق برخاسته از تعصب در دشمنی نیز شایسته نیست، بی جهت نباید علیه فرد یا گروهی قضاوت کنیم و انگ بزنیم و زمین و زمان را به هم ببافیم تا آنها را بد جلوه دهیم.

اجازه بدهید صریح و روشن بنویسم؛ نگارنده به عنوان یک طلبه و عمامه به سر ، هیچ نمی پسندم که کسی دوستی اش نسبت به من را به مرتبه ی تعصب رساند تا جائی که عیب ها و اشکالاتم را نبیند و اگر کسی عیبی از من گفت با مشت بر سرش بکوبد و دهانش را خورد کند که بعد از این کسی جرئت نقد و انتقاد از من را به خود ندهد و نیز نمی پسندم که کسی تعصب به دشمنی داشته و بی دلیل توان دیدن این شکل و قیافه را نداشته باشد.

آخر کسی نیست به دوست و دشمن بگوید ما هم آدمیم اگر رفتار و گفتار ما شبهه ایجاد کند که گویا ما برتر از دیگرانیم راحت بگویم اشتباه کرده ایم ؛ ما هم آدمیم و احتمال خطا به مانند دیگران در ما نیز می رود و اگر مریدان در ارادت ورزی به افراط روند و شیفته ی ما شوند و تعصب به خرج دهند و اجازه مخالفت و نقد به دیگران ندهند آن مریدان هم در اشتباهند.

 همچنین اگر در مخالفت پای تعصب به میان آید و بی دلیل و برهان، خوشم می آید و خوشم نمی آید، کنند آنچنان که از هر چه دستار بر سری یک سره برائت جویند، این نیز بیراهه است و رو به سوی ناکجا آباد. جان کلام اینکه ما هم به مانند دیگران " خاکستری " هستیم.