چهارشنبه 17 آذر 1389-23:47

درباره‌ی قهوه‌ تلخ

... وقتی به کسی می‌گویند «مثل بادمجان می‌ماند» یعنی آدم به درد نخوری است. ضرب‌المثل دیگری، چاپلوسان را «بادمجان دور قاب چین» می‌خواند. بادمجان نماد به درد نخور بودن و چاپلوسی است.(يادداشتي از محمد فاضلی،مدرس جامعه‌شناسی و انسان‌شناسی دانشگاه مازندران)


تقریبا سه ماه از پخش شدن سریال قهوه تلخ می‌گذرد و علی رغم ایده‌هایی که درباره‌ی آن داشتم، تمایلی به نوشتن نمی‌یافتم. اول به این دلیل که معلوم نیست تفسیری که ما از اثر هنری داریم، همان چیزی است که نویسنده در نظر داشته است.

دوم، احساس می‌کردم نمادهای مندرج در سریال به گونه‌ای آشکار است که نیازی به شرح و تفسیر ندارد. دلیل سومی هم دارد که شخصی است. اساساً نویسنده‌ی سریالی نیستم، یعنی تا حالا نتوانسته‌ام وقتی قول می‌دهم چند مطلب درباره‌ی چیزی به صورت سریالی بنویسم، کار را به انتها برسانم، وسط کار نوشتن متوقف می‌شود.

 به هر حال، امروز در بحثی با یکی از دوستان، متقاعد شدم که مهم نیست نویسنده چه چیزی در ذهن داشته است، بلکه مهم این است که اثر هنری تن به چه تفسیری می‌دهد.

 دوم، دریافتم که برخی نمادهای مندرج در این اثر برای بخش عمده‌ای از مخاطبان مفهوم عمیق خود را نیافته است و اصلاً بد نیست رمزگشایی از نمادهای مندرج در آن را در معرض بحث بگذاریم.

سوم، خدا را چه دیده‌اید، شاید به هنگام نوشتن درباره‌ی یک سریال، سریال‌نویس خوبی شدم. بنابراین، می‌کوشم تا تفسیرهایم از نمادهای این سریال را شاید تا روز آخری که سریال پخش می‌شود، بنویسم.

تصور می‌کنم سریال مهمی است و برخی آن‌را با دایی‌جان ناپلئون مقایسه کرده‌اند. جدای از این مقایسه‌ها، به نظرم نمادپردازی‌هایی در آن وجود دارد که اجازه می‌دهد قرائت‌های جالب توجهی از سریال داشته باشیم.

1- قهوه

تصور می‌کنم قهوه نماد تاریخ است. قهوه (تاریخ) ابزار گذر به گذشته است و قرائتی از آن‌چه بر ما گذشته تا به شکل امروز درآمده‌ایم. داگلاس نورث در ابتدای کتاب نهادها، تغییرات نهادی و عملکرد اقتصادی می‌گوید «تاریخ مهم است» و پل پیرسون سؤال محوری کتاب سیاست در بستر زمان را در دیالوگ با نورث چنین طرح می‌کند: چرا تاریخ مهم است؟ تاریخ مهم است چون به آن‌چه که امروز هستیم شکل می‌دهد. شاید برای همه‌ی ملت‌ها چنین باشد، اما برای ما حتماً چنین است که سر کشیدن به تاریخ‌مان تلخ است. قهوه‌ تلخ، نه ابزاری برای فرو رفتن در تاریخ، بلکه خود تاریخ است.

2- سیامک زند کریمی (مستشار)

سیامک زند کریمی، مورخ است، و نماد روشنفکری ایرانی است. زند کریمی به شیوه‌ی تاریخ‌نگاری رسمی (برنامه‌ی تقویم تاریخ) اعتراض دارد (مثل همه‌ی جریان روشنفکری که به تاریخ‌نگاری رسمی اعتراض دارد)، مفلس است مثل همه‌ی اهل اندیشه که اغلب هشت‌شان گرو نه‌شان است، و کسی برای تاریخی که می‌نویسد اهمیتی قائل نیست. تازه فکر می‌کند تاریخ ایران را خوب می‌داند، اما یک دوره‌ی پنج ساله‌ی مفقوده هست که مورخ چیزی از آن نمی‌داند.

این روشنفکری همواره احساس می‌کند باید این مملکت را نجات دهد. ولی کارکردهایش در تقابل با بقیه‌ی عناصر متن آشکار می‌شود.

3- بادمجان

بادمجان به نظر من یکی از زیباترین و بینامتنی‌ترین نمادهای قهوه‌ تلخ است. سلطان همایونی عاشق بادمجان است و مستشار مورخ روشنفکر نسبت به آن حساسیت دارد. بادمجان چیست؟ این نماد را باید در تقابل چند عنصر برگرفته از ادبیات فارسی درک کرد.

بادمجان در ضرب‌المثل فارسی نماد چیز به درد نخور است. وقتی به کسی می‌گویند «مثل بادمجان می‌ماند» یعنی آدم به درد نخوری است. ضرب‌المثل دیگری، چاپلوسان را «بادمجان دور قاب چین» می‌خواند. بادمجان نماد به درد نخور بودن و چاپلوسی است. اندیشه، مورخ و روشنفکر نسبت به بادمجان حساس است، صدایش عوض می‌شود و اصلاً تغییر جنسیت می‌دهد، صدای مردانه‌اش زنانه می‌شود. اما سلطان عاشق بادمجان است، در هر غذایش بادمجان می‌ریزند و به جای میوه بادمجان می‌خورد. سلطان هم وقتی بیشترین لذت را از مستشار می‌برد که صدایش تغییر می‌کند، یعنی وقتی تغییر ماهیت می‌دهد، چاپلوس می‌شود و خلاصه بادمجان را می‌خورد. چاپلوسی عشق سلطان است و سم مهلک اندیشه.

4- دوره‌ی پنج ساله

پنج سال از تاریخ هست که مفقود شده است. چرا از این پنج خبری در حافظه‌ی ما نیست؟ چرا جایی ثبت نشده است؟ چرا در خاطرات سفیر عثمانی به این پنج سال اشاره شده، اما ما چیزی از آن نمی‌دانیم. جدای از تنگناهای سیاسی، یا دشواری‌های ساختن سریالی در برهه‌ای واقعی از تاریخ، نسبت ما و این پنج سال، نسبت ماهی و آب است. ماهی آب را مفروض می‌گیرد، در آن غوطه‌ور است و به آب فکر نمی‌کند. این پنج سال مفقود نیست، در همه جا جاری و ساری است و بنابراین مهم نیست که برای آن تاریخ و مکان مشخصی را نشان کنید. شاید تقلیل‌گرایانه باشد، اما هنر که قرار نیست حرف جزئی بزند و دقت استدلالی داشته باشد. هنر می‌تواند حرف‌های کلی بزند.(ادامه دارد)