سه شنبه 23 فروردين 1390-22:27

پايتختي ديگر

... انتظار اين بود كه منتقدان،از ديد فرهنگي به موضوع نگاه كنند،عده اي از ديد سياسي نگاه كرده اند، عده اي احساسي و عده اي ديگر با پيش كشيدن پيشينه تاريخي و اديبان و بزرگان فرهنگ و 8سال دفاع مقدس و...،مطالبه معترضان را به بيراهه برده اند.(يادداشتي از عباس شريفي-ساري)


جنگ اول

 نوروز امسال سريالي از شبكه اول سيما پخش شد با نام پايتخت. باوجود گذشت چندين روز از اتمام سريال هنوز مصاحبه با عوامل سریال و البته بحث ها و گله ها ادامه دارد.

بعضي انتقادها(عموما در سطح استان)باعث موضع گيري،نقادي و بروز عكس العمل هايي از رسانه هاي مكتوب و مجازي شد.

 هرچند كه هر دو گروه موافقان و مخالفان استانی این سریال زياده روي هايي داشته اند، اصل اين بحث ها در نهايت به نفع فرهنگ بومي است.

مثلا اگر اين تضارب عقايد منجر شود به ايجاد یک واحددرسي زبان شناسي مازني در دانشگاه هاي مازندران ،فرهنگ بومي حداقل نفع خود را از اين جريان برده است.

زيرا اولا" گويش مازني در گذشته ای نه چندان دور، نه يك "لهجه" بلكه يك "زبان" بود، ثانيا" گويا در يكي از استان هاي مجاور كه زبان آنها محدودتر ازگويش مازني است، اين واحد درسي را در دانشگاه خود گنجانده اند.

 در اين ميان، مخالفان نيز بايد ياد بگيرند، احساس خود را كنترل كرده و با عقل و منطق نقد كنند. موافقان نيز در بيان خوبي هاي مجموعه آن قدر تخت گاز نروند كه شائبه خود باختگي يا روشنفكر مآبي در اذهان ايجاد كنند.

بررسی محتوايي

 هرچند به نظر مي رسد به عمد درمشكلات يك خانواده مهاجر به تهران غلو و بزرگ نمايي شده است،نكاتي وجود دارد كه بي اشكال نيست:

1- ماكه به ياد نداريم خوابگاه دانشجويي تعطيلات عيد باز باشد،اما در اين سريال خوابگاه دانشجويي دختران در ايام تعطيلات نوروز باز است !

 2- طلافروشی ها نيز به علت هماهنگي بازار و... در تعطيلات بسته اند،چه برسد به تعطيلات نوروز آن هم تاديروقت!

 3- پليسي كه پول به همراه ندارد واز همكار لبوفروشش 38000تومان قرض ميگيرد و درسكانسي ديگر به "نيكا"و"سارا"هركدام 10000تومان عيدي مي دهد(و كلي هم برايش مي ماند!)

 4- همسر پليس كه در تعطيلات نوروز جواب آزمايشش را گرفته وآن قدر ذوق دارد تاحين ماموريت شوهرش به وی اطلاع دهد.

 5- همسايه اي كه قبل اسباب كشي يادش نيست خانه هاي آن محدوده در طرح است،دو روز بعد كه همسايه اش را نان به دست مي بيند از وي سوال مي كند :"شما خانه خودرا كي تخليه مي كنيد؟"

 6- حوادث به لحاظ زماني توالي درستي ندارند:شش،هفت قسمت در يك روز اتفاق مي افتند، تا به قسمت يازده و دوازدهم مي رسيم ، شش،هفت روز دريكي دو قسمت رخ مي دهند(گويا بايد به نوعي كارها را جمع وجور كرد!)

 7- (شايد ما نديده باشيم)ولي نوعي قرص اكس هم وجود دارد كه به صورت گياهي است و دم مي شود! البته از حق كه نگذريم، سكانس توهم نقي و پنجعلي و ارسطو از زيباترين سكانس هاي مجموعه بود.

 8- دوستی می گفت بيماران آلزايمري اين گونه نيستند و رفتار این گونه بیماران تغییراتی خطی دارد.رفتار پنجعلی(به عنوان بيمار آلزايمري) نوسانات زیادی داشت.

بازی ها

"نقی" : انصافا نقش یک "علی آبادی" راکه بخواهد به فارسی صحبت کند(البته با لهجه)، خوب ادا کرده است.اشکال وارده از سوی منتقدان این نقش ، به بعضی اداهای غیر عادی مثل "جردادن دهن" ونیز تکیه کلام هایی چون "مسله (مساله ) داری" وهمچنین فارسی صحبت کردن وی با پسرخاله و پدر و سایر هم محلی هایش برمی گردد. ولی بازیگردانی خوب و نویسندگی نسبتاخوبی را ازآقای تنابنده شاهد بودیم.

"ارسطو" : برخلاف نقی نتوانست نقش یک لهجه دار را خوب بازی کند.تکیه کلام های" حساس نشو" ، "هیچی" ، "خوبستی(خوب هستی)"نیز نتوانست ضعف ادای لهجه اش را بپوشاند.

 "هما" : بازی روانش از آن جا باورپذیر شد که کارگردان(طبق مصاحبه خودش با فارس) وی را با زیرکی از ادای لهجه معاف کرد.تاآنجاکه برای کسی این سوال پیش نیامد که چرا هما لهجه ندارد!

 "پنجعلی(پنجه علی)" : هرچند توانایی های آقای خمسه فراتر از ارایه یک"تیپ" نیز می باشد ،آنچه از بابا پنجعلی ارایه داد شخصیتی نه چندان قوی بود. غیر از گفتن کشدار کلمه "نقی" و "بوریم مشهد" ، دربیان سایر کلمات مازنی ، بیش از حد با فک و چانه اش بازی می کرد.

 در2-3قسمت آخرتازه تلفظ کلمه "بخردمه" رابه شکل باورپذیرتری ادا می کرد.هرچند بعیداست بتوان در "علی آباد"،یا درهرجای ایران،فردی با شرایط بابا پنجعلی یافت که باغریبه ها فارسی صحبت کند،چه برسد با فرزندان. ب

ه هرحال بابا پنجعلی پیرمردی است که از آلزایمر رنج می برد،گاهی (برای خنده ما)کلمه ای یادش می افتد که انتظار نداریم وگاهی آن قدر کم حواس است که حوصله را سر می برد.

 "گلرخ": باز هم زرنگی کارگردان که بازیرکی وی را ازلهجه معاف کرد، نتیجه ای مثبت داشت. هرچند بازی شاخصی ندیدیم.

 "دوقلوها":حضوری باورپذیر و موثر درنمایش فضای خانواده داشتند.عملکرد کارگردان و بازیگردان دراستفاده ازآنها قابل تحسین است.

 "صمد": معلوم نیست با آن کتک کاری و آبروریزی و...چقدر زود به زندگی با پایتخت نشین ها بازگشت(برخلاف اهداف سریال!)،ولی بازیگر،خوب از پس نقشش برآمد و چون خیلی با "علی آبادی ها"غریبه نبود،لهجه وزبان محلی اش بی نقص می نمود.

موسیقی

 تا آنجاکه می دانم ملودی دلنشین مورد استفاده،یکی ازملودی های خاص علی آباد کتول است که گویا بازسازی شده نیز می باشد.از این حیث نه تنهاایرادی بر آقای "عظیمی نژاد"وارد نیست،بلکه ملودی مهجور مذکور را نیز زنده کرده است .

جالب است که بعضی از کارشناسان موسیقی منطقه(حتی گلستانی)نیز با ملودی مذکور آشنایی نداشتند!

در موسیقی تیتراژ و متن سریال غیر از سرودی که با موضوع "بهار" و باصدای "ابوالحسن خوشرو"پخش شد(در صحنه رنگ زدن خانه)، رنگ و بوی مازندرانی نداشت. از این حیث شاید حق با آنهایی باشد که موضوع سریال رامربوط به علی آباد کتول (گلستان) دانسته اند.(البته برخي باور دارند علي آباد تنها نام روستايي در مازندران است و ربطي به علي آباد کتول ندارد.)

اشكالاتی ازشبكه ملي

 درگفتگوی عوامل سریال با فارس نکات جالبی وجود داشت که عینا می آورم:"كارگردان مجموعه در پاسخ به اين‏كه: "با توجه به واكنش اصفهاني‌ها در مقابل لهجه بازيگران سريال «در مسير زاينده‌رود»، شما از واكنش مازندراني‌ها در استفاده از لهجه نترسيديد؟ " اظهار داشت: از اول بنابراين بود كه ما كسي را مسخره نكرده و دست نيندازيم. قصد توهين به آدمي نداشتيم و فرقي نمي‌كرد كه اين آدم كجايي باشد، وقتي بنا بر اين نباشد كه به كسي توهين كني، به عواقبي كه قرار نيست بيفتد، نيز فكر نمي‏كني…

علت اين كه ما "نقده" را با "مازندران" جابه‏جا كرديم، نيز اين بود كه مي‌خواستيم بچه‌ها بتوانند بر كار تسلط داشته باشند كما اينكه الآن كسي آقاي تنابنده و مهران‌فر را مي‌بيند، فكر مي‌كند كه ما آنها را از دل مازندران بيرون كشيده‌ايم و هيچ كس تا الآن غلط محاوره‌اي و لهجه‌اي از ما نكرده است. ضمن اينكه ما با شبكه صحبت كرديم و به آنها گفتيم كه قصد انجام چنين كاري را داريم. آنها هم استقبال كردند و هدف ما احياي قوميت‌ها و لهجه‌ها و فرهنگ نقاطي از ايران است كه شايد مهجور مانده است و شايد اكثرا وقتي نام شمال را مي‌شنوند، ياد گيلان مي‌افتند و خيلي تفاوت بين گويش‌هاي مازندران و گيلان را نمي‌دانند."

از"شبکه"محترم خواهشمندیم کمی در تغییر دیدگاه خود نسبت خرده فرهنگ ها،تلاش نمایند. مدت هاست كه در برنامه هاي سازمان در نقش هاي منفي يا فكاهي (يا حتي خنثي) از نام هاي معصومين و مذهبي استفاده نمي شود {مثلادو قلو هاي انيميشن ایمنی گاز يادتان هست که می گفتند:" نكن حسن!خطرناكه حسن!"در سري جديد اين انيميشن،به جای "حسن" از"هموطنان عزيز" استفاده مي شود.

صدا و سيما بايد در كنار نكات مثبت نسبتا زیاد اين سريال،اين اشتباه خود را نیز بپذيردکه چرا ازنام های نقي، پنجعلي(پنجه علي)در موقعیت های خنده آور استفاده کرده است.(یادتان می آید که پنجعلي چگونه کشدارمی گفت "نقی"؟) 

 مدت هاست كه بازيگران زن ومرد يك مجموعه ، در نشست و برخاست و گپ زدن هاي خود مراعات محرم و نامحرمي را مي كنند.

 گاهي براي حل مساله موقع نگارش فيلمنامه،شخصيت ها را محرم يكديگر در نظر مي گيرند .(مثلا عمو و برادر زاده،دايي و خواهر زاده يا عمه و برادر زاده و...) در اين مجموعه ارسطو و هما نسبت خاصي با يكديگر نداشتند،ولي در كاميون هما بين نقي و ارسطو مي نشيند!

بحث در مورد اشكال داشتن يا نداشتن اين نوع نشستن نيست(که البته خالی ازاشکال هم نیست) ،بلكه نكته جالب سنت شكني صدا وسيما در نظارت بر این گونه هنجارهاست. 

 مساله بحث بر انگیز دیگر،گزارش های تاییدی مردم از این سریال است. اگر نظرسنجی ها اقبال عامه مردم را نشان می دهد، و رضایت بالای80درصد مخاطبان کشوری، دلیلی بر این نیست که تمام گزارش های پخش شده مثبت باشند .

پخش حداقل یکی ازگزارش های انتقادی،نه تنها زحمات سازندگان سریال و مدیران سازمان را زیر سوال نمی برد بلکه اعتماد سایر منتقدان را نیز جلب می کرد.

 براي سريال هايی با موضوع شهرستاني ها انتظار اين است(حداقل تابه حال روند اين بود)كه در خلال سریال ،آداب و سنن محلي، زبان محلي (نه اداي لهجه)، مكان هاي ديدني و مواردي از اين دست مورد توجه قرار گيرد.

 در مورد "پایتخت"، با توجه به نام مجموعه، انتظار نمایش مكان هاي ديدني و بکر"علی آباد" منطقی نیست.از آن طرف نباید از "علي آباد"،روستايي دور افتاده با جاده خاكي و...تصويري به اذهان بنشانيم(هرچند منظورمان پاکی هوا وکوهستان زیبای آن باشد.)

 دريغ از يك ضرب المثل محلي يا غذاي محلي(غیر از"معجون شیره با برف" که برایم تازگی داشت) ازطرف دیگر،اگر شخصي اين قدر لهجه داشته باشد(نقي)،مسلما بر صحبت محلي تاكيد دارد و این مختص منطقه خاصی نیست؛ دربین دوستان آذری ، كرد و لر هم زياد مشاهده كرده ام که درغربت کافیست تا آشنایی بیابند، تا با زبان محلی صحبت کنند.

شك نكنيد جای صحبت کردن محلی "نقی"، "پنجعلي" و "ارسطو" بایکدیگر خالی بود و اين ضعف بزرگي براي اين مجموعه بود.

مقایسه ای باسایر سریال ها

 اصولا سریال هایی که در آن شهرستانی ها سوژه قرار می گیرند، موافقان و مخالفانی دارد.قسمتی از اعتراضات مخالفان این سریال ، برخورد دوگانه باسایر سریال هاست.

 ماه مبارک رمضان گذشته سریالی از سیما پخش شد با عنوان"زاینده رود". درآن سریال بازیگران معروفی با لهجه اصفهانی اجرای نقش می کردند.هرچند لهجه آنها برای هموطنان غیر اصفهانی باورپذیر بود وعلی رغم استفاده از"کارشناس لهجه اصفهانی"،که نامش در تیتراژ سریال نیز آمده بود، اعتراضات هموطنان اصفهانی آن قدر خریدار داشت وآن قدر اثرگذار بود که منجر به بیان توضیحاتی ازسوی سازندگان ونهایتا عذرخواهی رسمی ( در روزنامه جام جم) شد.

 حال آنکه گویش مازنی ، نه یک لهجه بلکه در قواره یک زبان است.به عبارتی آن قدرلغات خاص در آن استفاده می شود، که فهم معنی آن، جز برای مازنی ها، مشکل باشد،درصورتی که گویش اصفهانی های "عزیز" لهجه است. این نابرابری ها در احساساتی شدن بیشتر منتقدان سریال، بی تاثیر نبود.

 چندنمونه از این سریال ها عبارتنداز: • ((موج و صخره)): که عیدامسال پخش شد. سریالی برای نمایش مکان های دیدنی وامکانات توریستی کیش.

• ((پس ازباران)):که در آن گویش، پوشش،طبیعت بکر وموسیقی گیلان شناسانده شد.

 • ((تبریز در مه)): در این سریال نیز گویش، پوشش،مکان های تاریخی وموسیقی قسمتی از آذربایجان ارایه شد.

 • البته در سریال((خانه به دوش))،که با بازی سیروس گرجستانی،علی صادقی،سعیدآقاخانی و...، ماه مبارک رمضان چندسال گذشته پخش شد، بدون ذکرنام یا ادای لهجه شهرستان خاصی، مشکل مهاجران پایتخت نشین،بررسی شد.

نظرات موافقان و مخالفان

 انتظار اين بود كه منتقدان،از ديد فرهنگي به موضوع نگاه كنند،عده اي از ديد سياسي نگاه كرده اند، عده اي احساسي و عده اي ديگر با پيش كشيدن پيشينه تاريخي و اديبان و بزرگان فرهنگ و 8سال دفاع مقدس و...،مطالبه معترضان را به بيراهه برده اند.

 از بعضي ژست هاي روشنفكرانه (و بعضا بارنگ و بوی خود باختگي) موافقان اين مجموعه كه بگذريم،تقریبا همگی بر "سادگي"،"صفا و صميميت"، "همدلي" و "احترام اعضاي خانواده نسبت به هم" اشتراك نظر داشتند که نظری درست است و مورد تاکید سازندگان نیز بود.

 بعضی موافقان سریال ، به نقش "نوروز"در مجموعه "سوزگلام" و نیز به "دوبله محلی" اشاره داشتند و اینکه چرا مخالفان سریال درمورد آنها موضع گیری نکرده اند. همه نکات مثبت مطرح شده صحيح، ولي اينكه مركز مازندران هم شخصيت "نوروز"دارد، جوابي براي اداي لهجه اين خطه در "پايتخت" نيست.

 نوروز براي مازندراني ها جذاب است،چون از جنس خودشان است و اصراري بر تحميل خود بر ديگران ندارد.موقع حرف زدن هم با فك و دهان خود ور نمي رود.

 "دوبله محلي" هم از همين مقوله است وبا توجه به موافقان و مخالفاني كه در استان دارد،تاثيري استاني دارد،نه باعث خجالت يا تمسخر يا خنده در سطح كشور.

 اشكال ديگر موافقان سريال،جا خالي دادن اصل قضيه است:"علي آباد" كتول جزء استان گلستان است! تصاوير كوهستان هاي برفي مازندران(سنگ ده ساری) و تشكر از شوراي شهر ساري،از مساله ديگري حكايت دارد. ضمن آنكه،اصل قضيه درموردمازندران است. جالب آنکه بعضي هم "علي آباد"را(از آنجا كه در كشور زياد داريم)نمادي از تمام مناطق كشور دانسته اند.خب اين هم حرفي است.

گله از بزرگان فرهنگ مازندراني

انتظار اين بود كه بزرگان فرهنگي استان و وامداران فرهنگ مازني در اين زمينه وارد گود شده و نكات مثبت و منفي اين موضوع را بيان و آسيب شناسي كنند.

اين اتفاق تا اين اواخر رخ نداده،غير از چند مورد بارز كه از چند مقام سياسي و تشكل دانشجويي رسانه اي شد،آن هم در حد رسانه هاي استاني و چند نوشته در سطح شهر.

البته بعضي از اين مقامات داراي تجربياتي در سطح مديريت رسانه تلويزيوني استاني نيز هستند. از بزرگواري،ساده دلي و ساده انگاري مازني ها كه بگذريم، شايد یکی دیگر ازدلایل کمرنگی برخورد نشدن با اين مساله، ناشي از نبود آگاهي از عواقب اين موضوع در كوتاه مدت و دراز مدت است.

مردمي كه به برنامه هاي با زبان محلي از شبكه استاني اقبال نشان مي دهند و حتي به دوبله محلي از شبكه استاني باخنده و نگرانی(توامان) نگاه مي كنند،انتظارات دیگری از شبکه سراسری داشته باشند.

صلح آخر

 حتما نقد يك سريال نبايد به عذرخواهي مديران صدا و سيما ختم شود.اين مجموعه در كنار تمام خوبي ها و بدي هايش توانسته است مخاطبان زيادي را "سرگرم" كرده و رضايت "جمعي" (بخوانيد:" رضايت جمعي") را نيز جلب كند.

 اكثر منتقدان اين سريال به اجراي نامناسب لهجه مازني،بعضي حركات ، تكيه كلام بازيگران و در بعضي موارد سادگي بيش از حد آنها،اشاره داشته اند.

برای انتقال مطلوب پيام ، به پذيرش پيام از سوي مخاطب يا گيرنده نياز مي باشد. از آنجا كه بخشي از گيرندگان پيام ، احساس خوبي نسبت به سريال نداشته اند ، نياز به اعتمادسازي (يا بازسازي اعتماد)، ارائه توضيح و پذيرش كاستي هاست.

برگزاري جلسات نقد سريال ، البته با حضور منتقدان (ترجيحا مازني) ، يكي از ساده ترين راه ها براي باز گرداندن اعتماد معترضان سريال(هرچند اندك) است.

 البته به نظر نگارنده برگزاري جلسات استانی اثرگذارتر است. پذيرش كاستي ها از سوي سازندگان نيز مي تواند بر تلطيف فضا بيفزايد. حلقه مفقوده اين ارتباط سازندگان و مخاطبان ، دور از دسترس نيست. 

ايميل نويسنده: (sharifiabas@yahoo.com)