سه شنبه 17 خرداد 1390-19:51

از کجا بيارم؟با کدوم پول؟!

راننده بیچاره سرش را به سمت دیگری می برد تا از شر شیطنت بچه ها راحت شود، ولی آنها دست بردار نیستند:" حاجی این لگن ات را بفروش برو فرغون نو بخر! (گزارشي از ربابه حسین پور،خبرنگار-ساري)


 پرداختن به مشکلات رانندگان و شنيدن درد دل های آنان و مسافربران موضوع تازه ای نیست. این بار قصد داریم با نگاهی متفاوت به این موضوع بنگریم.

حوالی ساعت 2 ، 3 بعد از ظهر است. ناچارم مثل هر روز از مینی بوس های بین شهری استفاده کنم. هوا گرم شده و رانندگان به انتظار مسافر نشسته اند و چه انتظار تلخ و سختی!

چند نوجوان دبیرستانی با شیطنت های خاص خودشان وارد ایستگاه می شوند. با دیدن راننده ی منتظر در داخل مینی بوس به یک باره قهقهه می زنند و می گویند" بازم این ماشینه گیر ما افتاد! "

راننده بیچاره که سن و سالی از او گذشته با ناراحتی و شرمندگی سرش را به سمت دیگری می برد تا از شر شیطنت های شان راحت شود، ولی آنها دست بردار نیستند:

-" حاجی این لگن ات را بفروش برو فرغون نو بخر! دیگه از ماشین قراضه ات خسته شدیم ،آدم تو ماشینت امنیت نداره که هیچ، دل و روده هاش هم می ریزه بیرون ،اسقاطش کن تا هم ما خلاص شیم،هم تو!"

 دلم برای راننده سوخت. رو به جوان ها کرد و گفت:" بیاین سوار شین بریم بابا!منم دلم می خواد ماشین نو بخرم ولی از کجا بيارم؟ با کدوم پول؟!"

 پیر مرد صورتش با سیلی سرخ است.در حالی که لبخند تلخی بر لب دارد، دفترچه اقساطش را نشان مان می دهد!

 او می خندد اما می دانیم کمرش زیر بار فشار بی رحمانه زندگی خم شده است.

می دانیم به روی خود نمی آورد در حالی که غم و اندوه در خطوط چهره اش پیداست.

می دانیم شرمنده خانواده اش است اما باز شکر می کند و از خداوند روزی حلال می طلبد.

 این ماجرای تلخ تقریبا هر روز از جلوی چشمانم می گذرد. رانندگان میان سالی که این مینی بوس ها پیرشان کرده ، مردمی که ناچارند این وضعیت را تحمل کنند ، ساعت هایي که در پی هم می گذرند و مسافرانی که در مینی بوس های زهوار در رفته و مستهلک با عمری بیش از 30 سال منتظرمی نشینند و....

روزی ديگر به سراغ یکی از رانندها رفتم ، و به او گفتم: مشکلاتت را بگو تا در جایی که کار می کنم بنویسم،

-کجا کار می کنید خانم؟

-توی سایت ها و نشريات محلی مطلب می نویسم ، شاید مسولی بخواند و به داد شما برسد!

 با تعجب نگاهم کرد و گفت: سایت دیگه چیه؟!

  این جماعت افرادی زحمتکش هستند که حتی از حقوق ابتدایی خود خبر ندارند و نمی دانند چگونه و کجا دردهای شان را واگویه کنند!

یکی از آنها که راننده بذله گو و شوخ طبعی است،گفت: دخترم همه ما ماشین های مان فرسوده است، دولت باید از ما حمایت کند تا مینی بوس های نو بخریم و گرنه یکی مثل من، با 4 تا بچه که دو تای آنها دانشگاه آزاد درس می خوانند و دو تای دیگر تحصیلکرده، اما بیکارند! از کجا بیاورم تا ماشین نو بخرم؟

یادم آمد ، یکی دیگر از این رانندگان که اتفاقا همسایه ما نیز هست و اخیرا از یک تصادف وحشتناک جان به در برد، اما هردو پایش مصدوم و 6 ماهی است خانه نشین شده.

همسرش مخارج زندگی شان را تامین می کند، وقتی به عیادتش رفته بودیم ، می گفت:" راننده ای که به من زد ، در رفت از صحنه تصادف ،کروکی نگرفتند، بخش زیادی از هزینه های بیمارستان را خودم پرداخت کردم، هیچ کس و هيچ جا از من حمایت نکردند ، اکنون شرمنده زن وبچه ام هستم."

 به مشکلاتش فکر می کردم که پزشکان به دلیل له شدن عصب یک پایش از مداوا ناامید شده اند. در همین حال راننده مسن دیگری رو به من کرده و این گونه درد دل می کند: "یادته خود شما چندی قبل سوار ماشینم نشدی و هر چی گفتم بیا صندلی ماشینم رو عوض کردم بازم نیامدی؟ ما به مردم حق می دهیم اما کسی به ما حق نمی دهد روزی 4 تا 5 بار مسیر طولانی را توی این ماشین های قراضه می رویم و می آییم ، تمام تن مان کوفته است."

 شرمنده صحبت های این پیرمرد ساده دل شدم، آخر جای پدرم بود، او الان بايد کنار زن و بچه اش بساط سفر به کربلا و یا رفتن به مشهد را فراهم می کرد اما واقعیت طور دیگری است، او دغدغه نان دارد!

 با خودم گفتم پس ماچی؟! حالا من خبرنگارم یک جوری حرف دلم را به این مسوولان می رسانم، این مردم کشاورز و کارگر بیچاره که هر روز مجبورند برای تهیه مایحتاج شان چند بار سوار این ماشین ها شوند! حق این ها را چه کسی باید بدهد!؟

 با خود زمزمه می کردم ،چقدر سیستم حمل و نقل کشورمان ضعیف است ، سال هاست استفاده از مینی بوس های گازوئیلی در کشورهای مختلف دنیا در حال منسوخ شدن است، ما در شهرها و روستاهای کشورمان و حتی در پایتخت هنوز با مینی بوس های قدیمی وداع نکرده ایم، هنوز این مینی بوس ها انتظار مسافر را می کشند!در حالی که انتظار می رفت با ورود ون های چینی و اتوبوسهای "بی آر تی" رفته رفته وضعیت تغییر کند.

 در همین فکر ها بودم که چند نفر از همان نوجوان ها وارد بحث ما شده، گفتند:"آخه خانم خبرنگار، خودت که هر روز از این ماشین ها استفاده می کنی، بگو واقعا چند نفر از این راننده ها صلاحیت رانندگی دارند؟! بعضی ها بیمارند! بعضی هاشون اعتیاد دارند! هیچ تضمینی در سالم رسیدن ما نیست!"

 مهدی هم با خنده مستانه ای حرف دوستش رو قطع کرد و گفت: از فلان راننده بگو که اگر در ماشینش را ندانسته کمی محکم ببندی تا مقصد غر می زند، زیر لب بد و بیراه می گوید و روی اعصاب مسافران راه می رود!"

 آن یکی هم اگر در ماشینش رو آهسته ببندی جور دیگری غر زده ، می گوید: «جان ندارنی وچه، دره محکم تر دوند!»

 بحث ما جالب تر شد! نرگس یکی از دوستانم با دیدن این صحنه به سمت من می آید و با لبخند می گوید: "خانم خبرنگار ساعت کاریت تمام نشده؟! اینجا هم ول نمی کنی؟!"

- نکنه تو از این وضعیت راضی هستی؟

دستش را به پشتم زد و گفت: "چه جورم؟!"

 او ادامه داد:"ظرفیت مینی بوس ها را که می دانی چند نفر است ، اکثر رانندگان تا سقف را پر نکنند راه نمی افتند، یکی خیلی تند می رود و یکی هم خیلی کند، تمام مینی بوس ها فرسوده اند و در حال حرکت می توان کف خیابان را دید!( ….) را که می شناسی؟ وقتی از او می خواهند در طرح تعویض مینی بوس های فرسوده شرکت کند، می گوید: 45 میلیون تومان بدهم، ماشین نو بخرم که چی ؟ ! که این مسافران! سوار شوند و در ماشین را محکم بکوبند به هم ، هر دفعه هم دو روز نشده در را درست کنم و باز روز از نو روزی از نو! تازه مینی بوس های جدید عین «حلب» است با بادی واژگون می شوند ،روغن موتور 20 هزار تومانی را الان 30 هزار تومان می خرم،اما کرایه ها مگر چقدر بیشتر شده؟!نمی صرفد! دیگر نمی صرفد!"

در جواب نرگس گفتم :"آیا واقعا به نظرش جان مسافران ارزش این مقدار پول را ندارد؟!چیزی که من به دنبالش هستم این است که دولت کمکی به این بندگان خدا بکند با وام هایی با بهره کم! والا این که وام در شرایط معمولی به این رانندگان تعلق بگیرد دردی از آنها رادوا نمی کند که هیچ، بر مشکلات شان نیز می افزاید."

 اینها ماحصل صحبت یک ساعته ما در ایستگاه مینی بوس رانی گهرباران بود؛ زمانی که منتظر بودیم تا ماشین پر شده و ما به سمت منازل مان برویم.

 نظیر این ایستگاه ها در مرکز استان کم نیست، چه برسد به شهرستان ها که قطعا مشکلات شان چند برابر شهر ساری است!

 هنوز یادمان نرفته سقوط مینی بوس به کف سد شهید رجایی که چندنفر از هم استانی ها را از دست دادیم، فقط به خاطر اینکه ترمز ماشین به موقع عمل نکرد یا راننده کمی حواسش پرت بود.

 نظیر این حادثه وحشتناک در جاده گهرباران هم به کرات رخ داد و خانواده های زیادی را در سوگ عزیزان شان نشاند، مرگ 3 نفر از یک خانواده 5 نفره که به سختی روزگار گذرانیده تا بچه ها بزرگ شوند و یا از دست رفتن تنها فرزند پسر خانواده ای و یا فوت مادر و دو برادر و خواهر از یک خانواده که قبلا پدرشان را از دست داده اند ، واقعیت های تلخ و دردناکی است که خاطر هر انسان و مسوول با وجدانی را آزرده می سازد و به فکر وامی دارد.

روزانه در سایر محورهای استان نیز مشابه چنین حوادثی رخ می دهد اما چاره ی کار چیست؟! چه کسی پاسخگوی مطالبات به حق مردم و این رانندگان بیچاره است؟دریغ از اندکی عملکرد درست و نظارتی دقیق! واقعیت این است که کمی مسوولانه تر باید به مشکلات نگریست و متعهدانه تر عمل کرد!

در انتهاي گزارش به نکته ای اشاره مي کنيم که بر اساس آمار اعلام شده سن فرسودگی مینی بوس های کشور 25 سال تعیین شده است ، اما اکثر مینی بوس های شهرمان شاید کم ترین سن شان 25 سال باشد!

وضعیت فنی و موتورهای این مینی بوس ها هم به قدری وخیم است که ایمنی لازم برای جابه‌جایی مسافر را ندارند و به گفته کارشناسان سه برابر مینی بوس های نو ، هوا را آلوده می کنند.

 اما در میان اخبار و اطلاعات گوناگون رسانه ها،خبري نظرم را به خود جلب کرد؛ رئیس ستاد مدیریت حمل و نقل و سوخت کشور در یکی از مصاحبه هایش در اردی بهشت ماه سال جاری از طرح نوسازی ناوگان حمل و نقل عمومی در بخش کامیون ها ، اتوبوس ها و مینی بوس ها خبر داده بود که از طریق سرمایه گذاری داخلی و خارجی در دستورکار این ستاد قرار دارد.

رویانیان در آن مصاحبه گفت : بر اساس این طرح ، نوسازی حدود 40 هزار دستگاه مینی بوس فرسوده هدفگذاری شده است که بیشتر این خودروها در شهرهای کوچک و روستاها فعالیت دارند.

آيا این طرح به مرحله عمل مي رسد؟


ايميل نويسنده: (heyran55@yahoo.com)