شنبه 14 آبان 1390-13:50

اين را ما تشخيص مي دهيم،نه شما!

مامور پليس بعد از چند دقيقه گفت: اگر مداركت را مي خواهي بايد عكس هايت را پاك كنيم چون اين منطقه نظامي است. گفتم:اگر اينجا نظامي است تابلو "منطقه نظامي" و "عكس برداري ممنوع" كجاست كه من نديدم؟يكي از راننده هاي اتوبوس كه پير مردي بود،گفت:پسرم عكس ها رو پاك كن و برو،اين ها به هيچكس پاسخگو نيستند! (يادداشت رسيده)


ساعت 2:30 صبح سرد پاييزي روز جمعه،به اتفاق خانواده از غرب استان به سمت شرق مازندران در حال برگشت بوديم .علامت ها و نيوجرسي هاي فلزي و پلاستيكي غير استاندارد طويل وسط خيابان پليس راه چابكسر،توجه من را به خود جلب کرد.

 آرايش اين علائم راهنمايي كه براي رفاه حال رانندگان و حفظ سلامت آنهاست،جوري چيده شده بود كه خود مسبب بروز سوانح براي هر راننده اي مي شد.

 علاوه بر اين با توجه به توريستي بودن منطقه از زيبايي آن در بدو ورود به شهر كاسته و مبلمان شهري هم، رنگ و لعاب ناخوشايندي را براي هر تازه واردي تداعي مي كرد .

بر همين اساس خودروي سواريم را به منتهي اليه سمت راست جاده هدايت و پارك کرده،دوربين را برداشته تا از اين بي توجهي مسئولان به ويژه پليس راه منطقه كه خود را ناجي نظم و امنيت مي دانند گزارشي تصويري تهيه كنم .

چند عكس از طول جاده برنداشته بودم كه فرزندم ازداخل ماشين مرا متوجه ماموري كه از داخل ساختمان پليس به همراه نگهبان مسلح شتابان به سمت من در حركت بود،کرد.

ماموران بعد از رسيدن بدون ادبيات خاص ما ايراني ها ( سلام و عليك) از من پرسيدند:چكار مي كنيد و از چه عكس مي گيريد ؟ در جواب گفتم:سلام عليكم؛در حال عكاسي از جاده هستم.

 يكي از ماموران كارت شناسايي ام را درخواست کرد كه بلافاصله تحويل دادم وي بعد او بدون تطبيق آن،بلافاصله به اتفاق سرباز همراهش به سمت ساختمان خودكه از آن بيرون آمده بودند، حركت كرد و مرا به پنجره اي كه راننده هاي اتوبوس و كاميون براي ساعت زدن ماشين خود مي امدند سوق داد.

 بعد از چند دقيقه گفت: اگر مداركت را مي خواهي بايد عكس هايت را پاك كنيم چون اين منطقه نظامي است.

 من هم گفتم:اگر اينجا نظامي است تابلو منطقه نظامي و عكس برداري ممنوع كجاست كه من نديدم؟چرا آن را نصب نکرده ايد؟

 با پرخاش همانند ماموري كه قاتلي را دستگير كرده و از وي در حال باز جويي است،گفت : اين را ما تشخيص مي دهيم و شما بايد كاري را كه گفته ام حتما انجام دهيد.

 به اتيكت روي لباس فرمش توجه كردم و نامش را خواندم.همچنان تاكيد داشتم كه هيچ گونه خلاف رانندگي،انتظامي و امنيتي از من سر نزده و تصوير برداري من از حريم جاده بود كه در حيطه اداره كل راه استان مي باشد و شما نيروي برقرار كننده نظم راهنمايي و رانندگي مي باشيد نه خراب كننده آن.

 مامور گمان مي كرد كه سند جاده به نام آن هاست.نزديك به يك ساعت در سرماي پاييزي من و خانواده ام را سر دواند و نگه داشت.

 چند راننده اتوبوس و كاميون براي ثبت ساعت و غيره آمدند و رفتند اما من معطل مانده بودم.يكي از راننده هاي اتوبوس كه پير مردي بود گفت:پسرم عكس ها رو پاك كن و برو اين ها به هيچكس پاسخگو نيستند!

خسته شده بودم. تصميم گرفتم به توصيه اين پير جاده ها عمل كنم و عكس ها را پاك كنم.  راهي جز اين نداشتم.

 بعد از پاک کردن عکس ها مامور مداركم را تحويل داد و گفت:همه جا اين جوري هست، از اينجا تا بابلسر سد معبر جان خيلي ها را گرفته و كسي هم نيست كه پيگيري كند! ماهم اگر شما را اذيت كرديم به خاطر اين است كار ديگري از دست مان بر نمي آيد .

 

خداحافظي كردم و به اتومبيلم نزديك شدم و از نماهاي سد معبر مجددا" عكس گرفتم و به سمت مركز استان حركت کردم.

(امضا محفوظ)