سه شنبه 15 فروردين 1391-23:3

حکایت مار و چوپان و آن کمیته ایکس!

...چوپان گفت:چون آن موقع من داغ بودم و هنوز کمیته ایکس را کشف نکرده بودم! الان بعد از کشف کمیته ایکس دو کمیته دیگر را هم کشف کردم:یکی کمیته"ایگرگ" که برادرزاده ایکس هست و دیگری کمیته "ضد" که پسردایی ایکس هست و من دارم روی کمیته "ان" هم کار می کنم که به زودی کشف می شود!(طنز مازندنومه)


مازندنومه،سردبیر:یکی بود،یکی نبود.روزی و روزگاری چوپانی بود که هر روز گله اش را به چرا می برد و شب برمی گشت به ولایت خودش.این چوپان کمی سیاست می دانست و برای خودش داخل صحرا،زیر درخت هلو(توضیح نگارنده:این هلو با آن هلویی که رییس جمهوری گفت فرق دارد) تحلیل سیاسی می کرد و از آن جور چوپان های بی سواد نبود.

یک روز که گله را برده بود صحرا،بعد از آن که خوب گله را چراند و سیر کرد،آن ها را جمع کرد زیر درختی و نی هفت بندش را درآورد و بنا کرد به یک حالت سوزناکی نی زدن(توضیح نگارنده:البته مرد چوپان ، موسیقی کاملا" داخلی و مجوز دار را با سازش اجرا می کرد تا مبادا مثل آن دو فیلم بی ناموسی و بی خود، او و گوسفندانش را توقیف کنند!)

او همین طور که داشت در دستگاه شور نی می زد و غنا می کرد،یک دفعه ماری از پشت درخت بیرون آمد،به این درازی(به این درازی:واحد اندازه گیری طول در زمان قدیم بوده است معادل 6 و نیم متر!)

باری،مار آمد و آمد تا به چوپان رسید.

-سلام مشدی چوپان-مار گفت.

-و علیک السلام مارجان،اگر آمده ای مرا نیش بزنی بهتر است به خودت زحمت ندهی،چون در این زمانه ما آن قدر هوای سربی و همبرگر و پیتزا و پفک خوردیم که هیچ نیش و زهری در ما کارگر نیست.تازه من نیش زبان عیال و مادر عیال را هم تحمل می کنم،چه برسد به تو.خودم هم به این و اون نیش می زنم.-مرد چوپان گفت.

مار گفت:ای آدمیزاد بدان که من پادشاه تمام مارهای جهانم و آن زمان که سه هزار میلیارد تومان اختلاس شد من بودم و آن زمان که چمدان های پر پول از خارجه رسید من بودم و آن زمان که رای خرید و فروش می شد من بودم،اما الان دیگر پیر شده ام و دندان هایم ریخته است و به پول و گنج علاقه ای ندارم.حال اگر تو جواب سئوال هایم را بدهی،همه گنج ها و پول هایم را دو دستی تقدیم تو می کنم و یارانه ام را با 28 هزار تومان اضافه که در حسابم هست،می دهم به تو و بعد خودم می روم کانادا در سوراخ ویلای آن مدیر فراری لانه می کنم یا می روم یک مدرک دکترا می گیرم و تدریس می کنم و مطالب آتشین می نویسم!

چوپان گفت:باشد،بپرس.

مار گفت:سئوال دوم من این است که مفلوک ترین موجود جهان کدام است؟

چوپان گفت:آن من هستم که حکم شترمرغ را دارم و نمی دانم از انتخابات گذشته دفاع کنم یا به آن حمله کنم! و آن هم دلیلش این است که من دوست داشتم همه نامزدها دست جمعی با اتوبوس ته دره می رفتند و هیچ کس به مجلس نمی رفت و فقط برادرم می رفت!

مار گفت:مرحبا!سئوال سوم این است که علت بالای طلاق در جامعه چیست؟

چوپان گفت:تمام تقصیرها به گردن کمیته ایکس باشد و من بی تقصیرم.این ایکس از خارجه پول می گیرد و فتنه انگیز است و به برادرم دشنام می دهد و بین زن و شوهرها هم اختلاف ایجاد می کند.

مار گفت:احسنت!سئوال چهارم این است که چرا در بهار،درختان شکوفه می دهند؟

چوپان جواب داد:آن دلیلش دوم خردادی های نامرد بی ناموس هستند که شاید الان خودشان نباشند اما ما و داداش مان که هستیم!و من هر شب خواب دوم خردادی ها را می بینم و هر وقت از خواب بیدار شدم سه بار به آن ها فحش می دهم و در سایتم افشاگری می کنم!

مار گفت:آفرین!حالا سئوال پنجم و آن این که چرا در کشور،سالانه 25 هزار نفر در اثر تصادفات جاده ای می میرند؟

چوپان گفت:علتش این است که در انتخابات ، رای خریداری شده و ما سند کافی داریم و باید انتخابات به هم بخورد تا خان داداش ما به مجلس برود که اگر او می رفت ما این قدر تصادفات نداشتیم.

مار گفت:حبذا!حال به سئوال ششم پاسخ بده و بگو چرا لیست شما در انتخابات رای نیاورد و مفتضحانه شکست خوردید؟

چوپان گفت:چون آن موقع من داغ بودم و هنوز کمیته ایکس را کشف نکرده بودم! الان بعد از کشف کمیته ایکس دو کمیته دیگر را هم کشف کردم:یکی کمیته"ایگرگ" که برادرزاده ایکس هست و دیگری کمیته "ضد" که پسردایی ایکس هست و من دارم روی کمیته "ان" هم کار می کنم که به زودی کشف می شود!

حالا بعد از این کشفیات و اختراعات من، اگر مرد هستید دوباره انتخابات بگذارید ببینید خان داداش رای می آورد یا نه!(توضیح نگارنده:اگر دوره قجر یا آل بویه بود حتما" به خاطر کشفیات این کمیته ها ، لقب کاشف الدوله به این چوپان ساده دل اعطا می شد!)

مار گفت:احسنت!واقعا" که حق امثال تو را خورده اند و تو نباید چوپانی کنی و باید قبای وزارت بپوشی و حکمرانی کنی!حالا به سئوال هفتم پاسخ بده و آن این که آن چیست که اولش قند بود و بعد شکر شد و عاقبت سرکه؟

چوپان فی الفور گفت:آن دولت احمدی نژاد است که اول قند صادراتی به بنگاله و ونزوئلا بود و بعد که به من پست معاونت داد شکر شد و عاقبت که مرا عزل کرد ، سرکه شد!و من گمان نکنم این سرکه تا 7 سال بماند،مگر این که دوباره به من پست بدهند که در این صورت من برای شان ويژه نامه می نویسم مثل همان ويژه نامه ای که برای هاشمی رفسنجانی و خاتون نوشتم و الان روزی دوصدبار به خودم فحش می دهم که ای مرد چوپان،آن چه کاری بود که تو کردی!

مار گفت:مرسی!حالا سئوال هشتم و این که...

*

ده سال بعد:

مار گفت:بارک الله!حالا سئوال نوزده هزار و دویست و دهم...

*

و ما از این داستان نتیجه می گیریم که آدم نباید هیچ وقت به سئوال های یک مار خوش خط و خال جواب بدهد و کماکان برود در سایتش بد و بیراه و دروغ بنویسد بهتر است.