شنبه 14 مرداد 1391-12:46

دنیای من/خوشحال،غمگین،عصبانی

به بهانه روز خبرنگار/ آيا من به عنوان خبرنگاري جوان در اين مملكت وظيفه دارم از صبح تا شب مطالب خوب و اميدوار كننده بنويسم و  گراني، بيكاري ،فساد و  مشكلات اجتماعي و اقتصادي و سياسي و فرهنگي و ساير مسايل مبتلا به جامعه را نبينم و نگويم و ننويسم تا متهم به ايجاد نااميدي و تشویش اذهان عمومی نشوم ؟!/در تاكسي، مغازه ، خيابان و اداره مردم با ديدن خبرنگار دهان به گله و شكايت مي گشايند،ولي خبر از دل او ندارند.


مازندنومه،یادداشت کاربران،پیمان پیوسته:روزنامه نگاري وخبرنگاري سخت وعذاب آور است چون بايد در جريان همه خبرها باشي و سكوت كني!

خبرنگاري حرفه اي است يه غايت زيان آور! شايد عده اي خيال كنند اين حرفه از آن نظر سخت و كشنده است كه گاه و بيگاه به خبرنگاران توهين مي شود و يا دوربين آنها را مي شكند!

 ممكن است عده اي تصور كنند روزنامه نگاري بدين لحاظ زيان آور است و جزو مشاغل سخت و كشنده محسوب مي شود كه در طول سال عده زيادي از روزنامه نگاران و خبرنگاران در عرصه هاي مختلف جان خود را از دست مي دهند و يا روانه زندان مي شوند.

 خير؛ از اين لحاظ نمي توان روزنامه نگاري را حرفه اي مضر و زيان آور دانست. توهين ، ضرب و شتم و زندان رفتن و حتي كشته شدن امروزه در دنيا امري عادي است،آنچه كه خبرنگاري ، روزنامه نگاري و كار با روزنامه ها و جرايد و نشريات را زيان آور و جزو حرفه هاي سخت قرار داده به واقع اين است كه خبرنگار به خاطر تهيه خبر و خوراك خبري بايد از صبح تا شب  پيگيری کند و همين در جريان اخبار و اوضاع و احوال قرار گرفتن است كه «پير» انسان را در مي آورد و عمر او را كوتاه مي كند!

 خبرنگار مجبور است براي پر كردن چند صفحه از روزنامه و هفته نامه همه اخبار و اطلاعات را تعقيب كند و در جريان ريز امور مملكت قرار گيرد.

 
 مثلاً  آحاد جامعه كه به يمن كوشش هاي بي دريغ برخي از مسؤلان محترم مدت هاست دست شان به گوشت و مرغ و انواع ميوه و برنج نرسيده،قيد انواع و اقسام كالاهاي اساسي را زده اند و چون طرف اين قبيل كالاها نمي روند و سال به سال هم روي آن ها را نمي بينند، از ترقي لحظه به لحظه قيمت برنج و مرغ و گوشت و ساير اقلام غذايي كه انسان ها سابقاً انها را مي خوردند،بي اطلاع هستند و به همين خاطر غصه نمي خورند و عمرشان كوتاه نمي شود!

يا مردمي كه از جاده هاي شمال كشور عبور مي كنند چون اطلاع ندارند كه سابق بر اين شمال كشور منطقه اي جنگلي بوده است از تاراج درختان منطقه توسط برخي از مابهتران بي اطلاع هستند و دل شان نمي سوزد و عمرشان كوتاه نمي شود و خيال مي كنند كه شمال كشور هم از قديم الايام جايي مثل جاده كرمان و كاشان و قم بوده است !

 در واقع مردمي كه از تاريك-روشن هاي صبح تا بوق سگ دنبال يك لقمه نان مي دوند اصلاً به يادشان نيست كه همه ساله سيلي مهيب استان هاي گلستان و مازندران را مي برد و مسؤلان داد و بيداد راه مي اندازند كه علت بروز سيل ، قطع درختان و جنگل ها و تغييرات محيطي بوده كه به دست انسان پديد آمده است و قول داده اند كه جلو تخريب جنگل ها را بگيرند تا ديگر سيل نيايد.

 قاطبه چون مردم دنبال بدبختي خودشان هستند ، از صبح تا شب مي دوند تا بتوانند كرايه خانه را سر برج جفت و جور كنند و به دست صاحبخانه بدهند ، كاري به اين كار ندارند كه مثلاً كشور تركيه در همسايگي ما و بدون داشتن نفت درآمد سرانه آنها 10 برابر ايران است و ما با آنكه جزو كشورهاي درجه اول صادر كننده نفت و گاز جهان هستيم درآمد سرانه مان سال به سال تحليل مي رود !

 اما يك روزنامه نگار و يا خبرنگار يا هر مطبوعاتي چون سر وكارش با اخبار است، در جريان ريز و درشت مطالب و مسايل قرار مي گيرد و وقتي فاصله قول و عمل برخي مسؤلان و وعده هاي عملي نشده ، معضلات و مشكلات ناشي از سوء رفتارها و سوء مديريت ها را مي بيند ، خون خودش را مي خورد و عمرش كوتاه مي شود و وقتي مديران مسؤل و سردبيران محترم نيز با چاپ بعضي معضلات واقعي جامعه مخالفت مي كنند،وضعش بدتر هم مي شود.

*مانده ام كدام موضوع را براي نوشتن انتخاب كنم؟

 خبرنگار همه روزه از صبح تا شام در برابر هجوم اخبار دلسرد كننده و كشنده و درد دل هاي مردم و هم وطنان و هم شهريان خود قرار دارند.

در تاكسي، مغازه ، خيابان و اداره مردم با ديدنش دهان به گله و شكايت مي گشايند،ولي خبر از دل او ندارند.

 روزنامه نگار اخبار مربوط به افسردگي ، بيكاري ، ناهنجاري هاي روبه رشد ، فساد اخلاقي را در ميان جامعه جوان كشور ، گسترش فحشا و فساد و ايدز … ، اخبار مربوط به بي خانماني سيل زدگان و نبود رسيدگي واقعي به آنان ، گراني روز افزون كالاها و خدمات ، اخبار مربوط به دزدي ها ،اختلاس ها و ارتشا ، رشد آمار حوادث خونين رانندگي در جاده هاي كشور ، از بين رفتن و نابودي محيط زيست و آب و خاك و جنگل ها ، ساخت وسازهاي بي رويه در كنار سواحل و پاسخگو نبودن ادارات، مشكلات ورزشكاران و فرار مغزها و برگزيدگان المپيادها در كشور و … را مي شنود و هر قدر هم اعصاب آهنين داشته باشد در برابر هجوم اين گونه اخبار بالاخره يك روز كم مي آورد وعطاي دنيا را به لقاي آن مي بخشد .

(البته مردن هم تازه اول بدبختي ها است ! اين روزها از روي زمين به زير زمين رفتن مخارجش از مسافرت به اروپا هم گران تر شده است !)


 همه ي مردم مي توانند براي آسايش خيال و دوري جستن از اين گونه اخبار خرد كننده روزنامه نخرند و به راديو و تلويزيون توجه نكنند و خود را در معرض اخبار كشنده قرار ندهند … اما روزنامه نگار بخت برگشته مجبور است از صبح تا شب با اين قبيل اخبار سروكار داشته باشد و صدايش هم در نيايد !

 حال نگارنده به عنوان عضو كوچكي از جامعه ي مطبوعات مانده ام كه كدام موضوع را براي نوشتن انتخاب كنم؟ كدام معضل و مشكل نه فقط براي جوانان مان بلكه مردم را عنوان كنم ؟ مانده ام از اينكه كدام يك از بدبختي هاي ما به ديگر بيچارگي هاي مان ارجحيت دارد ؟

*خوشحال،غمگین،عصبانی

 هر هفته كه نشریات مختلف را مي خوانم ، هر کدام از صفحه های  آنها روحم را به سويي مي كشاند، گاه خوشحال ، گاه غمگين و گاه عصباني مي شوم .

 ناراحت مي شوم از اينكه مي بينم در صفحه ديدگاه و ستون نشریات و جرائد دوستان و عزيزان مان با درج مقالات ، نامه ها و تلفن هاي اعتراض آميز و انتقادي آب در هاون مي كوبند و ميخ بر سنگ .

 زماني من هم چنين بودم و با ديدن كوتاهي ها و كاستي ها و رشوه گيري ها و… فوراً  دست به قلم مي شدم.

 سال هاي قبل من هم وقتي در داخل تاكسي و اتوبوس و يا ميهماني هاي فاميلي مي نشستم ، با شنيدن اعتراض ها و شكايت هاي شان رسالتي عظيم براي انعكاس آلام جامعه در خود احساس مي كردم ؛ اما امروز با مشاهده وصفي كه در جامعه ما پديد آمده  است و بي تفاوتي برخي از مديران و مسؤلان در برابر امواج انتقادها و نیز برخورد و فشارها نمي دانم ، آيا باز هم بايد به نوشتن و انعكاس مشكلات اجتماعي و مدنی ، اقتصادي ، فرهنگي و سياسي مردمي كه در كنارشان نفس مي كشم و زنگي مي كنم ،ادامه دهم یا نه؟!

 آيا من به عنوان خبرنگاري جوان در اين مملكت وظيفه دارم از صبح تا شب مطالب خوب و اميدوار كننده بنويسم و  گراني، بيكاري ،فساد و  مشكلات اجتماعي و اقتصادي و سياسي و فرهنگي و ساير مسايل مبتلا به جامعه را نبينم و نگويم و ننويسم تا متهم به ايجاد نااميدي و تشویش اذهان عمومی نشوم ؟!

 گاه نيرويي در وجودم فرياد مي كشد که من به دنيا آمده ام كه زندگي درستي داشته باشم و از آن لذت ببرم و انسان موفقي باشم ، نه اينكه زجر بكشم و با وجود تلاش ها و زجر كشيدن ها به هدف و آينده موفقم نرسم .

گاه به اين فكر مي كنم كه اين عشق و دلبستگي را رها كنم و بروم به سوی زندگي خودم . البته درد من و امثال من را كساني متوجه مي شوند كه عاشقند، زيرا خبرنگاري نه به عنوان شغل بلكه يك عشق است، اما آيا خبرنگار مجبور است اين عشق را در وجود خود بكشد تا خود كشته نشود ؟!


 بي ترديد رسالتي كه اين عشق و عاشق بر عهده رهروان اين وادي نهاده است و احساس مسؤليت در برابرآلام جامعه شعله فروزاني از اميد و آرزوهاست كه ما خبرنگاران را به سوي تداوم راهي كه برگزيده ايم و پايمردي و پايداري در آن مي كشاند و بي شك  رادمردان عرصه قلم و مطبوعات در پرتو شعله هاي عشقي فروزان ومستحكم و پر تلاش به انعكاس دردها و تنگناها و ارايه ي راهبردها و تعاطي انديشه ها خواهند پرداخت تا عرصه زندگي از پلشتي ها و بدي ها پالوده و پاك شود و بستر سازندگي ، رفاه اجتماعي و آسايش همگاني براي تمامي آحاد جامعه فراهم آيد.


 خبرنگاران و روزنامه نگاران جوان همچون پيشينيان و ديگر هم سلكان خود بدون بر زمين گذاشتن مشعل اميد، با رعايت حريم و حرمت قلم ، به استواري آن خواهند افزود.