جمعه 27 مرداد 1391-23:39

آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا!

درس های یک زلزله؛ درد از دست دادن عزیز و خراب شدن خانه و کاشانه قابل تحمل است، اما درد وعده‌ های دروغین و سنگ های بزرگ و فراموشی زودهنگام مصیبت دیدگان قابل تحمل نیست/در این قضیه رئیس‌جمهوری هم نمره قابل قبولی از مردم نمی‌گیرد،او راه دیگری را در پیش گرفت تا به مردم زلزله‌زده بگوید فعلا کار دارم، بمانید تا برگردم.


مازندنومه،کلثوم فلاحی:1- این روزها شمال غرب ایران، در مرکز نگاه‌ها قرار گرفته است. حادثه ناگوار زلزله در آذربایجان شرقی که منجر به مرگ تعداد زیادی از هموطنان مان شده، بار دیگر همبستگی را در میان ایرانیان برای یاری رساندن به حادثه دیدگان ، به وجود آورده است.

وقتی حادثه‌ هایی از این دست اتفاق می‌افتد، زود به یاری یکدیگر می‌شتابیم و هر آنچه که در توان داریم، دریغ نمی‌کنیم.

عادت کرده‌ایم در اتفاقات بد و سیاه و مرگ آور، به یاد هم بیفتیم و به کمک هم بشتابیم و در دیگر مواقع خیر!

ما در بسیاری از مسائل اجتماعی،اقتصادی،سیاسی و فرهنگی، همبستگی نداریم،ولی کافیست زلزله ای بیاید،سیلی راهی شود،هواپیمایی سقوط کند و...آن گاه کنار هم جمع می شویم.

در این گونه مواقع از مردم عادی تا هنرمند و ورزشکار و سیاسیون داخل و خارج از گود و ... همه برای کمک به میدان می آیند.

در همین زلزله اخیر، موافق و مخالف و چپ و راست و داخلی و خارجی-همگی- اعلام حمایت کرده‌اند و پا پیش گذاشته اند تا مگر دردی از دردهای بازماندگان زلزله را کاهش دهند.

ما ایرانی‌ها وقتی می‌توانیم این گونه در کنار هم باشیم، چرا در طول سال و در موقع عادی زندگی مان این چنین مهربانی نمی‌کنیم، چرا فقط به گاه سیل و زلزله و حوادث مرگبار یکدیگر را دوست می داریم!؟

2- برای برخی رسانه‌ها انگار نه انگار که حادثه ای روی داده،بخشی از مناطق کشور را ویران کرده و عده‌ای هم درگذشته‌اند!

آن ها از پوشش رسانه‌ای این حادثه چشم پوشی کرده اند و در مقابل برخی دیگر آن قدر از زلزله گفتند و فضا را قابل لمس ساختند که گویا خودمان هم در محل حادثه بودیم.

پرداختن به مسائل کشورهای دیگر و در مقابل نپرداختن به زلزله اخیر توسط برخی رسانه‌ها، مردم را متوجه نگاه تبعیض آمیز آن ها کرده که در نهایت بی اعتمادی مردم به این رسانه‌ها را منجر می‌شود.

رسانه ملی هم(به ويژه در روزهای نخست روی دادن این حادثه) نمره قبولی نگرفت و اگر نبود برخی انتقادات شاید تاکنون هم جا مانده بود.

3- زلزله‌زدگان اکنون به تسلی و آرامش خاطر نیاز دارند نه وعده های توخالی مسئولان! دولتی ها اکنون برای تسلی خاطر بازماندگان، وعده های بزرگ می‌دهند که پس از مدت کوتاهی به فراموشی سپرده می‌شود.

مردم مناطق زلزله زده درست را از نادرست و راست را از دروغ تشخیص می‌دهند،هرچند که در شرایط بحرانی قرار دارند.

درد از دست دادن عزیز و خراب شدن خانه و کاشانه قابل تحمل است، اما درد وعده‌ های دروغین و سنگ های بزرگ و فراموشی زودهنگام مصیبت دیدگان قابل تحمل نیست.

مسئولان اگر ‌نمی‌توانند کاری از پیش ببرند حداقل وعده ندهند و به مردم دروغ نگویند.مثلا" آیا می توان ظرف دوماه مسکن در اختیار آسیب دیدگان قرار داد؟حتی در اختیار قرار دادن کانکس هم بیش از این زمان می برد.

حتی اگر همین امروز هم آواربرداری و گودبرداری آغاز شود، ظرف دو ماه آینده، این خانه‌ها ساخته نمی‌شود.امیدواریم وعده های مالی و وامی داده شده به زلزله زدگان مثل این وعده نباشد که بچه هم باورش نمی شود!

4- در این قضیه قطعا" رئیس‌جمهوری هم نمره قابل قبولی از مردم نمی‌گیرد.حتی اگر حضور او در مناطق زلزله‌زده منجر به اقدام عملی نشود،می‌توانست تسکینی بر دردهای اهالی باشد که عزیزانی را از دست داده‌اند، اما رییس جمهوری راه دیگری را در پیش گرفت تا به مردم زلزله‌زده بگوید فعلا کار دارم، بمانید تا برگردم.

مسئله زلزله آذربایجان موضوع ساده ای نبود،طوری که رهبر معظم انقلاب هم سرزده از آن مناطق بازدید کردند.

شنیده‌ایم که رئیس جمهوری قرار است روز شنبه به مناطق زلزله‌زده سفر کند،ولی به قول شهریار:« آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا!»

***

-یادداشت پیشین مازندنومه را در همین زمینه این جا بخوانید:

یک زلزله،یک دنیا تک روی http://www.mazandnume.com/?PNID=V14069