چهارشنبه 22 شهريور 1391-23:19

چقدر تا انقراض کامل زبان مازندرانی باقی مانده است؟

چند سال پیش در جشنواره ای که در یکی از دانشگاه های کی اف برگزار شده بود ؛شرکت کردم؛با مردی اهل لتونی آشنا شدم که در مورد زبان های منقرض شده و یا در حال انقراض تحقیق می کرد. حال دارم به این فکر می کنم که چقدر تا انقراض کامل زبان مازندرانی باقی مانده است.


مازندنومه؛یاددشت مهمان،محمد نوروزی ولوجایی،کیف اوکراین:از هموطنی پرسیدند :چه آرزویی داری؟ جواب داد:آرزو دارم شهر ما بشود پایتخت.

پرسیدند:اگر بشود پایتخت چه اتفاقی می افتد؟ جواب داد:آن وقت به من می گویند" بچه تهران"!

حالا حکایت ماست.به نظر می رسد ما آخرین نسلی بودیم که با زبان محلی خودمان رشد کردیم.زبان فارسی رسمی را یا از رادیو تلوزیون می شنیدیم و یا سر کلاس درس، آموزگار ما سعی می کرد به ما بیاموزد. بچه ها گاهی اسباب خنده می شدند و آموزگار هم سخت نمی گرفت .

ما رشد کردیم و بزرگ شدیم .زبان فارسی را یاد گرفتیم و هر کس به فراخور نیاز خود این دانش را گسترش داد.

عده ای هم نیازی به دانستن کامل و درست زبان احساس نمی کردند و کار و زندگی شان در روستا بوده و هست و در همین ده خودشان هم زندگی شان به پایان خواهد رسید.

اما کسانی که به نوعی درگیر کار در محیطی شدند که دانستن زبان فارسی الزامی بود؛فارسی را بهتر یاد گرفتند و این گونه امورشان را می گذرانند.

البته گفتن اینکه" کسی زبانی را آموخته "گزاره ای نسبی ست. چرا که آموختن زبان به شکل کامل ممکن نیست. چرا که زبان یک سویش خوراک فراموشی و سوی دیگرش بالنده هست.

*چقدر تا انقراض کامل زبان مازندرانی باقی مانده است؟

چند سال پیش در جشنواره ای که در یکی از دانشگاه های کی اف برگزار شده بود ؛شرکت کردم ؛ با مردی اهل لتونی آشنا شدم که در مورد زبان های منقرض شده و یا در حال انقراض تحقیق می کرد.

مورد جالبی بود که قبل از آن هم به آن فکر کرده بودم . ولی تا این حد جدی که کسی بیاید وقت بگذارد و در این مورد تحقیق کند ، به آن توجه نکرده بودم.

حال دارم به این فکر می کنم که چقدر تا انقراض کامل زبان مازندرانی باقی مانده است؟ کودکان بعد از نسل ما ، در معرض شنیدن زبانی قرار گرفتند که نه مازندرانی بود و نه فارسی.

پدر و مادر جوان که خود به درستی قادر به صحبت کردن به فارسی نبودند به بچه ها اصرار می کردند که فارسی حرف بزنند.

فارسی ای که آنها سعی می کردند به بچه هایشان یاد بدهند ، برگردان و یا ترجمه ی واژه به واژه ی مازندرانی بود که آن هم به درستی صورت نمی گرفت: "سیاه سگ ما انده کار نداشت که اون بامشی بزرگه رو بخوره!"

شنیدن جمله های این چنینی نه موجب خنده ؛بلکه باید گریه آور باشد. یا این جمله که از یک مکانیک جوان در یک تعمیرگاه شنیدم:"انده کار نداشت ماشین زنه رو زیر بگیره!"

مطمئن هستم چنین جملاتی به گوش شما هم خورده است و با افرادی برخورد داشتید که یک درمیان از جمله های فارسی و مازندرانی استفاده می کنند.

نتیجه این شد که تعدادی از نسل جوان ما که پدر ومادری روستایی داشتند ، اما خود در حاشیه ی شهر ها بزرگ شدند ، گوینده به زبانی باشند که نه فارسی ست و نه مازندرانی.

گرچه انقراض زبان مازندرانی از زمان های دور آغاز شده ، با ویروس شرم از روستایی بودن و محلی صحبت کردن ، این روند سرعتی سرسام آور یافته است.

حال علاوه بر شنیدن زبان رنج آوری که نسلی با نا آگاهی ما به آن گفتگو می کنند،اسیر بی فرهنگی و بی تدبیری عده ای مسئول در امور روستاها هستیم.

ترجمه ی نام روستاها نیز دیریست رواج پیدا کرده است. نمونه ی کوچک و دم دست آن روستای "آوندون سر " است که تبدیل شده به آب بندانسر.یا انتخاب نام های فارسی برای کوچه های وخیابان های روستا.

*باور کنیم که فرهنگ یا زبانِ برتری وجود ندارد

اما دلیل فقر و یا غنای یک زبان چیست؟و آیا امیدی به نجات زبان مازندرانی از انقراض هست؟

زبانی که در محاوره های مان متوجه می شویم که از آن تنها تعداد افعال باقی مانده است و اگر کسی اصرار بر استفاده از واژگان اصیل مازندرانی داشته باشد ، متهم به دهاتی بودن می شود.

باید باور کنیم که فرهنگ یا زبانِ برتری وجود ندارد. اختلافات فرهنگی و زبانی لازمه ی جهان چند صدایی ست. یک بومی آفریقا،یک بومی آلاسکا ، یک بلوچ صحرا نشین و یک مازندرانی کئی پلا خار همه دارای ارزش فرهنگی یکسانی هستند ؛ اما چیزی که فرهنگی را به دیگران می شناساند،خود باوری و تلاش برای تقویت آن است ، نه شرم ازآن؛چرا که آثار مکتوب هر فرهنگ ، پاسدار آن فرهنگ و زبان است.

اگر فارسی توانست در برابر هجوم اعراب پایداری کند ، نه قدرت خود زبان فارسی ، بلکه آثاری نظیر شاهنامه و گلستان و بوستان و مثنوی و... بود که موجب ماندگاری آن شد .

دوستی دارم که وقتی با او به تهران رفتیم اصرار کرد که با او فارسی حرف بزنم. دوستان تحصیل کرده ای که انتظار می رود نماینده ی این فرهنگ و زبان باشند ، با شرم از مازندرانی و یا دهاتی بودن شان این فرهنگ و این زبان را به نابودی سوق می دهند.

بیاییم به جای اصرار بر فارسی صحبت کردن بچه های مان ، آنها را با مطالعه آشنا کنیم که بهترین راه برای آموزش درست زبان است.

زبان مازندرانی باید در خانواده های مازندرانی صحبت شود ، واژگان اصیل استفاده و سعی شود توسط نخبگان و اهل فرهنگ به زبان مشترک و معیار زبان مازندرانی دست یافت و بر اساس آن آثار مکتوب بجای گذاشت؛چرا که با این روند به زودی باید فاتحه ی زبان مازندرانی را خواند.

غرور ویژگی نابجایی ست. اما من گاهی دچار این غرور می شوم که روستایی هستم و به آن افتخار می کنم، چرا که انسان روستایی، روح سالم تری دارد .البته اگر بتواند روستایی باقی بماند.

ایمیل نویسنده:(mohammad.norouzi@yahoo.com)