جمعه 21 مهر 1391-17:34

تفاوت منطق با گفتگو

بازتاب یک یادداشت مازندنومه/ در مورد رابطه متقابل خبرنگار و مدیر نه به مونولوگ تقریبی احمدی نژادی باور دارم و نه به دیالوگ غرب باور خاتمی اعتقادی دارم بلکه مشخصاً گمشده خبرنگار و مدیر را در حقیقت گویی می دانم/مدیران آن قدر مهذب باشند که به هیچ قیمتی حاضر به دروغگویی در برابر افکار عمومی نباشند و خبرنگاران هم آنقدر متدین باشند که به خود اجازه تحلیل های دروغین و خودخواهانه و تحمیل برداشت های شخصی بر افکار مدیر را ندهند.


مازندنومه؛یادداشت مهمان،غلامعلی رنجبر:در بحثی که آقای اشکان جهان آرای برای محدودیت های کاری که مسئولان برای خبرنگاران به وجود می آورند شروع کرد(نگاه کنید به: http://www.mazandnume.com/?PNID=V14283) جناب آقای مهدیان مطالب ارزنده ای را در یک کامنت طولانی نگاشته که ریز شدن به آن و موشکافی آن خالی از لطف نیست و به خاطر اینکه حتماً این مطلب هم طولانی خواهد شد از نوشتن آن به صورت کامنت خودداری و به صورت یک مطلب مستقل ارائه شده است.

اصل مطلب موانعی بود که با روش های جدید روابط عمومی دستگاه ها برای پرسشگری رو در رو در زمان هایی که خبرنگار به جواب مستقیم آنها نیاز دارد،بوده است.

 این مطلب در توضیحات آقای مهدیان درباره منطق گفتگویی کشیده شد و چون اذهان از یک سابقه تاریخی راجع به آن برخوردار است بازتوضیح (توضیح مجدد) منطق ها لازم به نظر می رسد.

یادم می آید که در نوشته های دکتر شریعتی منطق ارسطویی به شدت نهی شده و با بدترین ادبیات ممکن آن را رد می کردند ولی برعکس استاد مطهری اساس منطق صحیح را منطق ارسطویی یا منطق صوری می دانستند که باید نقاط ضعف آن و کاستی هایی که دارد رفع شود.

دکتر شریعتی و بسیاری از تحصیلکردگان غرب از جمله آقای حبیبی (معاون اول ریاست جمهوری در دوره آقای هاشمی) به منطق دیالکتیک قائل بودند که اس و اساس آن بر تئوری تز و آنتی تز و سنتز استوار بود که توسط هگل قبل از کارل مارکس پردازش شده بود ولی کارل مارکس و پس از آن مکاتب مختلف کمونیسم تماماً اساس ایده های سیاسی و تاریخی خود را بر مبنای آن چیده و تمام تحلیل های هجومی خود را بر این مبنا استوار کرده بودند و طرف مقابل خود که در واقع نظام منقرض شده مبتنی بر اسکولاستیک و تفتیش عقاید و تسلط کلیسا بر امور فکری و فرهنگی و سیاسی و اقتصادی مردم و نخبگان علمی بود را بایکوت می کردند و ادعا می کردند که این حاکمان و عالمان کلیسایی کاتولیک به دلیل قبول داشت منطق ارسطویی به چنین معضلی دچار شدند که نهایت به این دیکتاتوری کشانیده شد.

منطق دیالکتیک که قرار بود دوجانبه یا دوطرفه عمل کند در عمل به جای توسعه رسم دیالوگ (گفتگوی دو جانبه) به سمت مونولوگ (تک گویی) کشانیده شد و دیکتاتوری سرمایه داری نوین و تفتیش عقاید وحشتناک تر و خشن تر توسط سازمان های حامی دولت و حکومت همانند MI6 و CIA و KGB از دل آنها بیرون آمد و مخالفان را با بدترین شکنجه ها و مدرن ترین ابزار خلع سلاح فکری کرده و اساس ایجاد یک نوع شستشوی مغزی را فراهم ساختند.

 لیبرالیسم و دنیای کاپیتالیسم از یک طرف و مارکسیسم و دنیای کمونیسم از طرف دیگر به همراه تمام مکاتب برخاسته از اومانیسم شامل ریسسیم (اصالت نژاد، نژادپرستیَ)، ماتریالیسم، سوسیالیسم، پوچ گرایی، اندیویدوآلیسم، اگزیستانسیالیسم، و ... همه از منطق دیالکتیک به سمت حاکمیت تبلیغات به جای حقیقت یابی طرفداری عملی کردند و اصالت لذات و منیت و خودمحوری و غرب باوری و اصالت منافع غرب و ترجیح آن بر منافع کل جهان و بخصوص شرق را پیگیری کردند و با این ایسم های مختلف و رنگارنگ بر اساس منطق دیالکتیک تمام بلاهای بعدی را بر سر بشریت آوردند و برای اخلال در نظم و امنیت کشورهای جهان سوم از پلورالیسم و در نهایت فاشیزم جدید و کمونیسم جدید و تئوری دور کردن حکومت ها از تسلط دینی (سکولاریسم) حمایت کردند و حتی هانتینگتون بحث جنگ (برخورد) تمدن ها را بر اساس یک گفتگوی برتر غرب نسبت به شرق مطرح کرد و می خواست که همه تمدن ها در هاضمه تمدن غرب (آمریکا) هضم و محو بشوند.

 جالب ترین نکته در تمام این مکاتب این بود که تقریباً تمام آنها از پشتوانه حمایت های دولتی برخوردار بودند و بودجه های لازم برای توسعه تفکرات آنها توسط دولت ها تامین می شد.

 حتماً مخارج هنگفتی که شوروی سابق و یا چین در قبل از تحولات انقلاب اسلامی ایران در انتشار مباحث مارکسیستی و حتی لنینیستی و استالینیستی و افکار مائوئیستی در ابتدای انقلاب اسلامی به صورت نمایشگاه های خیابانی و در دانشگاه ها سخاوتمندانه متحمل می شدند و کمک هایی که بلوک غرب برای گروهک های مختلف ارسال می کردند و هنوز هم این روند به طور جدی ادامه دارد را به خاطر داشته باشید که هیچ گربه ای محض رضای خدا موش نمی گیرد.

 این ها تا قبل از اشغال لانه جاسوسی آمریکا در فضای تبلیغاتی کشور با منطق دیالکتیک که ظاهری آزادی خواهانه دارد و برای توسعه آزادی ها بحث و جدل را توصیه می کند همه این بدبختی ها را بر بشریت و ایران انقلابی در آن زمان تحمیل می کردند و در پشت صحنه ها براندازی انقلاب و نظام را هدف قرار داده بودند و اصلاً برای شان در عمل مهم نبود بنا به گفته خودشان در قضیه حمله طبس اگر حتی 5 میلیون نفر ایرانی را می کشتند.

 در زمان آقای خاتمی در برابر تئوری جنگ یا برخورد تمدن ها مسئله گفتگو یا مفاهمه تمدن ها و حل مشکلات جهان بر اساس گفتگو و مفاهمه مطرح شد و در سازمان های بین المللی از اقبال بالایی رو به رو شد و روی آوری به سمت روش های دیالوگ محور اساس کار قرار گرفت ولی در عمل این دیالوگ مشوق وابستگی های فکری یا عملی متفکرانی از کشور ما به سازمان های رنگارنگ فرهنگی و یا سیاسی و حتی امنیتی غرب بوده است و به یارگیری های آنها در داخل نظام کمک شایانی نموده است.

 هنوز هم بسیاری از افراد که آن فضا را بیشتر باور دارند نمی توانند پتانسیل وابسته پروری این تفکر بدون پشتوانه ایدئولوژیک و غیرضابطه مند و احساسی را باور کنند.

در باور واعظان این منطق جدید گفتگو و مفاهمه این بود که باید در مفاهمه دو طرف از مواضع خود امکان عقب نشینی داشته باشند و فکر نکنند حق مطلق هستند و ایستادگی بر مواضع خویش را هدف قرار داده و ملاک گفتگوی خویش را تسلیم کردن طرف دیگر مفاهمه بدانند.

 چارچوب هایی که هر روزه تغییر می کرد، محدودیت ها را به سمت کشور ما متوجه کرد و به جای گفتگو در عمل عقب نشینی را بر مردم ما تحمیل می کرد که ناشی از همان باورمندی های پیش گفته بوده است.

در عمل غرب به عنوان طرف دوم گفتگو حتی یک گام از مواضع خویش عقب ننشست و هیج امتیازی را به ایران نداده و روی به تمامیت خواهی مطلق آورده بود.

 تلاش این نوع از گفتمان بر آن بود که به روش های آتاتورکیسم در ایران اصالت ببخشد و جدایی دین از سیاست را نهادینه کند و سکولاریسم را تئوری مقدسی برای روشنفکران جلوه دهد که در همین رابطه رئیس دولت مربوطه (آقای خاتمی) در یکی از نشست هایی که در آلمان برگزار شده بود، یک جمله تاریخی ابراز داشته و آن اینکه "هر کجا بین دین و آزادی تعارضی پیدا شد این دین است که باید به نفع آزادی کنار برود".

این به معنی قبول داشت مطلق سکولاریسم و اولویت آن در تمام برنامه ریزی های حکومتی بود. در موضوع جدیدی که در داخل کاربرد دارد من شخصا در مورد رابطه متقابل خبرنگار و مدیر نه به مونولوگ تقریبی احمدی نژادی باور دارم و نه به دیالوگ غرب باور خاتمی اعتقادی دارم بلکه مشخصاً گمشده خبرنگار و مدیر را در حقیقت گویی می دانم.

 از هر طریقی که حقیقت گفته شود و مردم فریبی و گمراه سازی افکار عمومی ملاک کار نباشد ولو اینکه این کار به "مولتی لوگ" و "مولتی لکتیک" منجر شود آن روش اصالت پیدا می کند.

مهم در این رابطه این است که مدیران آن قدر مهذب باشند که به هیچ قیمتی حاضر به دروغگویی در برابر افکار عمومی نباشند و خبرنگاران هم آنقدر متدین باشند که به خود اجازه تحلیل های دروغین و خودخواهانه و تحمیل برداشت های شخصی بر افکار مدیر را ندهند و چالش ها همه برای بیان روشن و واضح حقیقت به مردم باشد.

 در عمل کار مشکل و بعضاً توقع غیر ممکنی است. شیطنت های دوجانبه و یا چندجانبه در صحنه عمل از طرف مدیران و خبرنگاران موجب جلوگیری از شفافیت و روشنگری در مورد مسائل مورد بحث می گردد و در بسیاری از اوقات هم بین مدیر و خبرنگاران بده و بستان هایی اتفاق می افتد که منجر به کتمان مشترک حقایق و فریبکاری مشترک در افکار عمومی می شود.

 در برخورد خبرنگار و مدیر هیچ امر مطلقی وجود ندارد که با تعصب بتوان بر آن پای فشرد. بحث های احساسی شرافت و تعهد خبرنگاری هم ملاک کامل و عام الشمولی ندارد و تفوق تبلیغاتی این احساس موجبات سکوت و یا به موضع طرفداری کشانیدن در فضای رسانه ای می شود.

در قشر مدیران هم همین حالت وجود دارد و در نهایت در جستجوی منافعی برای خود هستند و کمتر پیش می آید که مدیری به اشتباه خود اعتراف کند و تسلیم فضای حق طلبی شود.

در سال های اخیر مدیران خود نقش اپوزسیون را بازی کرده و به موضع طلبکاری از افکار عمومی روی آوردند و سیاست های مونولوگ خویش را در قالب رفتارهای دیالوگی ارائه دادند.

هیچ مسئول سطح بالایی به خاطر هیچ خطایی حاضر به وانهادن مسئولیت و کناره گیری نشده است و تا فشنگ آخر به قلب حوزه مسئولیتی خود تیر رها کرده و دست تسلیم را زمانی بالا گرفت که دیگر گیر افتاده و هیچ کاری از او بر نمی آمد.

 اما منطق ارسطویی که به لحاظ قدمت قدیمی تر از منطق دیالکتیک بود ولی اصالتا منطقی بود که ارسطو به عنوان یک کار انقلابی در برابر وکلا و حقوق دانانی که با تشبث به استدلال های حقوقی به صورت خائنانه معروف به سوفسطائی یا سفسطه گرایی حقوقی (نه فلسفی) آن را وضع کرد و هدف او بیان درست مطالب با اتکا به ادبیات صحیح و صغری و کبری چیدن های صحیح بوده است.

 اساس تعریف این منطق بلاخدشه است و می گوید منطق یک ابزار و وسیله ای است از جنس قانون که از این وسیله باید برای جلوگیری از خطای ذهن استفاده نمود (المنطق هی آلة قانونیة، تعصم مراعاتهالذهن عن الخطأ فی الفکر).

این منطق جلوی فریبکاری های سوفسطائیان را می گرفت و در برابر سفسطه و شارلاتان بازی آنان قرار داشت و به خوبی هم کار می کرد.

بعداً این منطق در روش شناسی همه رشته های فلسفی و علوم اجتماعی نفوذ کرد و به عنوان یک روش ایقان زا از آن بهره برداری شد.

زمانی که این منطق ابزاری برای توجیه کارکرد مدارس اسکولاستیک و تفتیش عقاید در کلیسای قرون وسطی شد موجبات تبلیغ نفرت آمیز بر علیه آن پدید آمد، ولی بسیاری از نقاط ضعف آن در طول زمان برطرف شده و در علوم فلسفی و مذهبی و علوم انسانی و حتی در علوم اجتماعی مورد استفاده قرار گرفت.

 این روش اصولی دارد که با احتمال و شک و تردید سازگاری ندارد و به همین دلیل بیشتر گرایش به سمت تعیین درستی و نادرستی بیان مطالب هدایت شده بود ولی بعداً به عنوان مقوم تئوری های فکری از آن بهره برداری شد که چون در برابر منطق دیالکتیک بود و خطاهای منطق دیالکتیک را آشکار می ساخت، در دور جدید مقابله حملات تبلیغاتی وحشتناکی بر علیه آن راه افتاده بود ولی دیالکتسین ها نتوانستند آن را بی رمق کنند و از صحنه دور سازند بلکه بالعکس خود از صحنه مقابله فرار کرده و در گفتگوهایی که بین سروش و احسان طبری حاکم بود به عنوان طرفدار منطق ارسطویی (سروش) و طرفدار منطق دیالکتیک (طبری) هزیمت در جبهه دیالکتسین ها افتاد و پس از آن افرادی مانند رجوی، حاج سیدجوادی، بنی صدر، پیمان و ... هر چه دست و پا زدند به توفیقی برای زنده کردن مجدد گفتمان دیالکتیک نائل نشدند.

به هر حال منظور آقای مهدیان به هیچ وجه زنده کردن مجدد روش های منطق دیالکتیکی نبود و از کاربرد منطق گفتگویی چنین منظوری استنباط نمی شود.

 در نوشتار کامنت ایشان هدف از الصاق منطق به گفتگو بیان وجود یک مکتب جدید منطقی نبود و از بین دو منطق معروف ارسطویی (صوری) و دیالکتیک (جدلی) از هیچکدام طرفداری نمی کند.

 منظور رسانش یک مفهوم جدیدی از گفتگو محوری بین مدیر و خبرنگار در لحظات بیشتری از اوقات هفته بوده است و اینکه با توضیحات متقابل بتوان به سمت حق و حقیقت رهنمون شد. بنابراین ایشان قطعاً این جسارت بنده را در ورود به این بحث به این شکل توضیحی که قطعاً خالی از نقص نیست خواهند بخشید.