يکشنبه 14 آبان 1391-16:2

اسب هاي شهرم،دلتنگِ دريا بودند

مجسمه و جايگاهش در فضاي شهري/ اين روزها شور و حال خوبي را در آسفالت كردن شهرم-ساری- مي بينم. دست شان درد نكند، اين چند قدم كوچه ما صاف شده است، اما از شهردارمان مي خواهم نه فقط به زير پاي مان بلكه مواظب چشم هاي مان هم باشند.


مازندنومه؛یادداشت مهمان،آذین ساداتی،عضو انجمن مجسمه سازان ايران و مدرس دانشگاه: هر شهري خصيصه اي از معماري را براي سهولت زندگي به دوش مي كشد،مانند بادگيرها در يزد ، فرم گنبد ها در شهرهاي مختلف و...

مجسمه ها نيز مانند معماري در هر شهري به ساختن هويت شهري مي پردازند،چرا كه چشم و قوه باصره اولين نوع برخورد هر انساني با محيطش است.

در اين راستا هميشه عوامل و شخصيت هايي غير از هنرمندان نيز تعيين كننده هستند،مانند روان شناسان، روحانيان مذهبي(در هر كشوري بر مبناي مذهب همان كشور) و تاريخ نگاران؛مثلا نمي شود مجسمه اي إز يك قاتل را به عنوان سمبل در يك شهر نصب كرد يا مثلا ساخت يك سمبل و الهه يوناني در كشوري غير آن فرهنگ بي معني است.همچنين امكان ندارد در كنار كليساي نتردام پاريس، مجسمه اي از يك فرد ضد مسيحي ساخته شود، چون خاصيت آن محل بر اين مبنا نيست.

عواملی كه ممكن است در وهله اول با نام مازندران به ذهن يك ايراني يا ايران شناس متبادر شود،این ها هستند:دريا،برنج،باران،علويت،نارنج،گنبد،مساجد و امام زاده ها،چتر و...

و نیز:

نور با نيما

بابل با شهر بهار نارنج و مرحوم نوشيرواني

قائم شهر با نساجي و جديدا" با نام بهداد سليمي

بهشهر با غار هوتو

عباس آباد با عالمان

ديگر شهرهای استان نیز هر کدام یک یا چند شاخصه اصلي دارند،ولي متاسفانه هنوز خبري از ساخت مجسمه هاي با كيفيت و ماندگار در این شهرها نيست.

در مرکز استان-ساری-عبدالحميد داراب-خیر بزرگ-و ديگر شخصيت هايي چون او می توانند برند باشند،اما نام شان تنها با تابلويي ارائه شده است.

اين اواخر يكي از اعجوبه هاي مجسمه سازي كشور ،زنده ياد بيژن نعمتي شريف را إز دست داديم.او متولد قائم شهر بود، ولي گمان نكنم مسولان قائم شهر او را بشناسند. چه برسد به اينكه از او كاري در شهر و استان داشته باشند.

اگر هم سفارشي إز طرف شهرداري هاي محترم باشد، به افراد غير متخصص سپرده مي شود( تابه حال اين طور بوده) نظير زن بارفروش و مرد رفتگر بابل، سبد ميوه در كنار پل تلار قائم شهر يا المان نصب شده در ميدان امام حسين ساري كه نظير آن چندين سال قبل در ميدان شهدا ساري بود!

يا نام خيابان طبرستان ساری را به مطهري تغيير دادند،ولي مجسمه استاد مطهري در ميدان معلم نصب است.

از اين قبيل مجسمه ها در مازندران به وفور ديده مي شود که نه در حد اسم آن ميادين اند،نه مجسمه اند و نه اثري كه در حد نقد باشند.

آيا مسئولان زيبا سازي ما تا به حال در گالري زيبا سازي تهران قدم گذارده اند؟ آيا با سمپوزيم و دوسالانه مجسمه هاي شهري آشنايي دارند تا ببينند آنچه كه هنر امروز ايران نام دارد چيست؟آيا به خاطر كميت بايد كيفيت را ناديده بگيريم؟

من كه به لطف خداوند فقط یک بار به واحد زيبا سازي شهرمان رفتم، آن موقع كه نه بخش حجم داشت نه نقاشي و نه كارشناسي آكادميك مرتبط با اين رشته. نهايتا افرادي كه مجوز آگهي هاي ترحيم خانواده ها را بر بيلبورد و تابلوهاي شهري مي دهند.افسوس.

امروز را به يقين نمي دانم، چقدر پيشرفت كرده است، اما اين روزها شور و حال خوبي را در آسفالت كردن شهرم-ساری- مي بينم. دست شان درد نكند، اين چند قدم كوچه ما صاف شده است، اما از شهردارمان مي خواهم نه فقط به زير پاي مان بلكه مواظب چشم هاي مان هم باشند.

آثار خوب و در خور در شهرمان چشم ها و اذهان را باز مي كند و حتي اگر چندين دهه هم بگذرد،مانند اسب هاي تنومند شهرمان ، مي مانند. آنها دل شان دريا مي خواست تا در شمالي ترين ميدان ساري نصب شدند. اين نيز جاي قدردانی دارد كه يكي از فاكتورهاي هويت هاي شهرمان را پاس داشتند.