سه شنبه 16 آبان 1391-17:34

امضا بزن و برو

رئیس با شنیدن این جمله از کوره در رفت و با فریاد او را بیرون کرد.در ادامه مجادله کلامی،ماموری را صدا زد و به او دستور داد ارباب رجوع را به بازداشتگاه ببرد/ مامور برای اینکه کم نیاورد رو به آن همشهری کرد و گفت: هر کی هست برای خودش است، من امروز باید اینجا ادبش کنم!


مازندنومه:آن چه در پی آمده رنج نامه فرزند یکی از سرداران بنام دفاع مقدس  و یادگار آن شهید بزرگ است که به دلیل سوء رفتار یکی از مسئولان شهرش،نگارش کرده است.نامه مفصل تر بود و ما به جهت دامنگیر نشدن ابعاد حقوقی قضیه،مجبور به تلخیص و حذف نام ها و عناوین شده ایم.

---------------------

 این یادگار سردار دوران جنگ به همراه مال باخته ای-که از اقوامش بود- به دادگستری شهرستان رجوع کرد و با ارائه عریضه خواستار رسیدگی به موضوع کلاهبرداری شد.

 مراجع قضائی هم بعد از بررسی پرونده و اظهارات شاکی،موضوع را به اداره... شهرستان ارجاع داد.

به اتفاق به ساختمان اداره ... مراجع کردند و به ... گفتند:شخصی با فریب و اغفال،پول نقد ما را ربود و گریخت.

 آقای رئیس با دیدن نامه و خواندن آن گفت: این شکایت به ما ربطی ندارد و این را که شما می گوئید خیانت در امانت است و مصداق کلاهبرداری ندارد.

 شاکی هم گفت: این نامه را دادگاه محترم برای شما فرستاده است.

او نامه را به فرزند سردار شهیدی که همراه شاکی بود تحویل داد و در جواب گفت: دادگاه نمی فهمد!

فرزند سردار شهید هم در ادامه گفت: پس لطف کنید بنویسید ربطی به ما ندارد تا نامه را به مرجع مد نظر تحویل دهیم و از راه های دیگر پرونده را پیگیری کنیم.

 در این لحظه و با شنیدن این جمله آقای رئیس، نامه را سریع از دست او  گرفت و بلافاصله گفت: نامه برای من است و خودم جواب می دهم.

  فرزند سردار بزرگ جنگ گفت : بهتر است با مردم مهربان تر صحبت کنید، این مردم هستند که حقوق شما را می پردازند تا به کار شهروندان رسیدگی کنید.

رئیس با شنیدن این جمله از کوره در رفت و با فریاد او را  بیرون کرد.در ادامه مجادله کلامی،ماموری را صدا زد و به او دستور داد ارباب رجوع را به بازداشتگاه ببرد.

یادگار سردار بنام دفاع مقدس، با مامور به طرف اتاق همجوار -که بازداشتگاه مجرمین بود- منتقل شد.در طول راه سالن،شخصی به رییس گفت: آیا او را می شناسی؟فرزند شهید سردار ملی .... است.

 مامور برای اینکه کم نیاورد رو به آن همشهری کرد و گفت: هر کی هست برای خودش است، من امروز باید اینجا ادبش کنم!

 بعد از سه ساعت بازداشت یکی از همسنگران سردار شهید وساطت کرد و از آقای رئیس خواست او را آزاد کند که رئیس هم با بی میلی و نوشتن اظهاراتی از قول فرزند شهید با این مضمون :«به رییس... شهر توهین نمودم و تعهد کتبی می دهم این عمل زشت را تکرار نکنم» موضوع را طوری دیگر جلوه داد.

 اظهارنامه را به بازداشتی دادند و گفتند: امضا بزن، بعد از امضا می توانی اینجا را ترک کنی.

یادگار شهید متن را خواند و گفت :«بنده به کسی بی احترامی نکردم که تعهد نامه بنویسم»

 مامور که دید او امضا نزد،به سمت رییس رفت و بعد از چند دقیقه با یک متن دیگر با این مضمون برگشت:«بنده فرزند شهید فلانی،در صحت و سلامت... شهر را ترک کردم.»

 آقای رئیس در ادامه نام 3 نفر از متقاضیان را به همراه شماره تلفن آنها زیر متنی نوشت که در آن آمده بود:« فرزند فلانی با رییس گلاویز شد و با صدای بلند گفت: در این جا را گِل می گیرم و چشم رییس را کور می کنم و...»

او این متن را صورت جلسه کرد و نوشت تا بعدا" از شکایت فرزند شهید جلوگیری کند.

در ادامه فرماندار هم جلسه ای با حضور این دو نفر تشکیل داد و در این جلسه صوری،فرماندار به تعریف از آقای رییس پرداخت و با یک روبوسی مصلحتی بین این دو نفر پایان اختلاف را اعلام کرد.

گفتنی است سرقت های متعدد و نبود امنیت در این شهرستان حتی به رسانه ملی نیز کشده شد و درصد بسیار زیادی از مردم معتقدند این خطه،بهشتی برای سارقان و اراذل شده است.