يکشنبه 13 اسفند 1391-22:35

برای مردم خواستگاری هم رفته‌ام!

گفت و گو با هرمز شجاعی مهر،مجری رادیو و تلویزیون/كردان چون خودش شمالی بود،از بچه‌های شمالی زیادی دعوت كرد كه به سازمان بیایند.


تلویزیون در كشور ما پنجاه‌وچهار ساله است و هرمز شجاعی‌مهر، بیش از سه دهه در قاب جادویی تلویزیون مهمان مردم ایران است.

در ابتدای تاسیس تلویزیون بسیاری از خانواده‌های ایرانی با دیدن تصویر مجری در تلویزیون، آن را غریبه تلقی می‌كردند و حتی گفته شده است كه خیلی از بانوان و دختران در آن سال‌ها با حجاب مقابل تلویزیون می‌نشستند، اما شجاعی‌مهر در این حضور سی ساله، طوری با مردم خودمانی شده است كه خیلی از مردم او را دیگر عضوی از خانواده خودمان می‌دانند، طوری كه حتی از او بارها دعوت شده است به مراسم خواستگاری همین «بینندگان عزیز» برود.

هرمز شجاعی مهر به معنای واقعی و دقیق كلمه «آنكادر» است. گفت‌وگوی بهمن هدایتی-خبرنگار روزنامه جام‌جم- را با این مجری معروف بخوانید.

-------------

آقای شجاعی مهر! چرا پیر نمی‌شوید؟

 خیلی‌ها به من گفته‌اند و می‌گویند كه ما هر وقت شما را دیده‌ایم همیشه همینطور بوده‌اید، اما واقعیت این است كه من خیلی عوض شده‌ام و تغییرات ظاهری و پیر شدن در من آرام اتفاق می‌افتد، اما چون مردم دائم من را از تلویزیون می‌بینند، این تغییرات خیلی برایشان مشخص و واضح نیست.

با همه اینها، سرعت پیر شدن شما از متوسط مردم كمتر است، واقعا برای خودتان هم این سوال نشده بود؟

 اتفاقا با دكتر مجد، از روانشناسان خوب كشور كه مهمان برنامه خانواده شده بود، صحبت می‌كردم، از ایشان پرسیدم چطور است كه كار ما علی‌رغم سختی و دشواری ولی ما سرحال و پرانرژی هستیم، جواب داد این به دلیل ارتباط شما با مردم است، چون مردم شما را دوست دارند و به خاطر حرف‌های خوبی كه می‌زنید تحت تاثیر قرار می‌گیرند و در حق شما دعا می‌كنند و این انرژی مثبت كه برای شما فرستاده می‌شود، اگر فطرت شما پاك باشد آن را دریافت می‌كنید. واقعیت این است كه ما مجریان از مردم انرژی می‌گیریم؛ در جمع بودن همیشه انرژی می‌دهد، مثلا می‌توانیم در خانه ناهار بخوریم اما به رستوران می‌رویم و در جمع قرار می‌گیریم تا از مردم انرژی بگیریم. این انرژی كه مستقیم به سمت ما می‌آید می‌تواند در زندگی ما موثر باشد من بخش عمده آن را مطمئن هستم كه از دعای خیر مردم است و بعد از آن هم سعی كردم كه سالم زندگی كنم.

 از جراحی زیبایی و پلاستیك برای جوان ماندن استفاده نكرده‌اید؟

 خیر هرگز.

 یعنی استفاده از این روش‌ها را برای جوان ماندن در تلویزیون درست نمی‌دانید؟

 اگر نیاز شود استفاده می‌كنم مثل دندانی كه كرم خورده می‌شود و می‌كشیم برای صورت هم اگر مشكل پیش بیاید قطعا استفاده می‌كنیم، تا حالا هزاران نفر به من گفتند شما یك رنگی به ریش‌هایت بزن، اما من فكر می‌كنم خیلی مصنوعی می‌شود. به نظر من همین‌طوری خیلی واقعی‌تر است.

 این ظاهر شما دست خودتان است؟ مثلا اگر بخواهید موهایتان را كوتاه كنید، مدلش را عوض كنید یا ریشتان را بزنید، امكانش هست؟

 تا به حال نخواستم این كار را انجام بدهم ببینم می‌گذارند یا نه، ولی من فكر می‌كنم خود مردم خیلی جا بخورند چون 30 سال مرا با این چهره دیدند و خودم هم دوست ندارم تغییری ایجاد كنم.

 تا به حال جوك یا متلك‌های مردمی در رابطه با خودتان را شنیده‌اید؟

(با خنده) كم و بیش.

 مثلا؟

 بیشتر جوك‌ها و متلك‌ها در مورد پیر نشدن من بوده، چند وقت پیش یك مطلب طنز از یكی از شبكه‌های اجتماعی را برایم پرینت گرفتند و آوردند كه نشان می‌داد یك نفر از كودكی تا سالمندی پای تلویزیون است، ولی تصویر من ثابت و همیشه جوان روی تلویزیون دیده می‌شود.

 جالب‌ترین و عجیب‌ترین درخواست مردمی از شما چه بوده؟

 عجیب نبوده، اما چیزی كه از من زیاد خواسته شده این بوده كه در مراسم خواستگاری و عروسی آنها شركت كنم.

 در مراسم خواستگاری؟! تا به حال قبول كرده‌اید؟

 بله زیاد رفتم، البته برای من سخت هم بود كه كجا می‌روم، چون با محیط آشنایی نداشته‌ام و به هر حال غریب بوده‌ام. این را برای خودنمایی نمی‌گویم، ولی معمولا كسانی از من خواسته‌اند كه با آنها خواستگاری بروم كه از سطح زندگی پایین‌تری برخوردار بودند و به نوعی می‌خواستند شجاعی‌مهر اعتبارشان باشد.

 آخرین خواستگاری‌ كه برای «بینندگان عزیز» رفتید را تعریف می‌كنید؟

 یكی از بچه‌های سازمان كه آبدارچی و بسیار انسان شریفی است از من خواست مثل برادرش در خواستگاری دخترش حضور داشته باشم. به من گفت فكر كن دختر خودت است و من با اطلاعات كمی كه از ایشان داشتم، رفتم. اتفاقا عروسی‌شان هم بودم كه خیلی باصفا برگزار شد.

 زندگی خصوصی شما چقدر متاثر از كارتان است؟ مردم چقدر این حریم را رعایت می‌كنند؟

 من حریم خانوادگی‌ام را از كارم جدا كرده‌ام. به عنوان نمونه همسر بنده در 31 سالی كه در سازمان كار می‌كنم، حتی حاضر نشده یك ثانیه جلوی دوربینی برود، عكسی بگیرد یا مصاحبه‌ای انجام دهد و تاكنون نیز هیچ خبرنگاری را به منزل راه نداده است.

 این خواست شما بود یا همسرتان؟

 صد در صد تدبیر خودش بود و من الان می‌فهمم كه چه كار خوبی كرد ، حریم خانه و زندگی من كاملا مجزا از كارم است، من یك كار دیگر هم برای این تفكیك حریم خصوصی از مسائل كاری انجام دادم. سعی كردم خودم را نزدیك كنم به آن شخصیتی كه در تلویزیون از من جاافتاد، یعنی آن هرمز شجاعی‌مهر تلویزیونی. من با خیلی از هنرمندان برخورد كردم كه ذهنیت دیگری نسبت به آنها داشتم و وقتی دیدمشان، انگار یك آدم دیگر بودند و آنقدر در ذوق من خورد كه با خودم گفتم نكند من هم همین‌طور باشم و سعی كردم اگر یك درصد احتمال وجود دارد كه من هم این‌طور باشم، خودم را نزدیك شجاعی مهر تلویزیون كنم، و الان همان چیزی كه در زندگی روزمره هستم، در تلویزیون هم هستم.

 چه زمانی شخصیت واقعی شما با آن هرمز شجاعی‌مهر تلویزیونی در تناقض است یا تفاوت دارد؟

 یك جاهایی كه احساس می‌كنم حق من ضایع می‌شود یا جاهایی كه احساس می‌كنم با پارتی بازی كارم راه می‌افتد، اینجا گول می‌خورم و كارم را انجام می‌دهم. (می‌خندد)

 آخرین باری كه با پارتی بازی كارتان را انجام دادید، كی بود؟

 البته خیلی اهل پارتی بازی نیستم، ولی مثلا وارد جایی مثل بانك كه می‌شوم مسئول آنجا من را به جا می‌آورد و من را به داخل دعوت می‌كند و كارم را سریع‌تر راه می‌اندازد، البته من هم برایشان مجله می‌برم!

 ظاهرا شما عصبانی نمی‌شوید یا به سختی عصبانی می‌شوید، این‌طور نیست؟

 چرا عصبانی می‌شوم، اما سعی می‌كنم خودم را كنترل كنم، یك‌سری ویژگی‌ها در درون همه هست، من هم عصبانی می‌شوم، جالب است كه بگویم هنوز هم پشت میكروفن یا دوربین دچار اضطراب می‌شوم، اما یاد گرفته‌ام كه عصبانیت و اضطراب را كنترل و مدیریت كنم.

 شما جزو طیف شمالی‌های سازمان هستید؛ حكایت این شمالی‌های سازمان چیست؟

 زمان ورود من به سازمان برمی‌گردد به 31 سال پیش و بعد از رفتن آقای قطب‌زاده. یعنی اینجا یا جای من بود یا جای قطب‌زاده.(می‌خندد) پس من متاثر از مدیران شمالی وارد سازمان نشدم بعد از ده سال از ورود من مرحوم كردان چون خودش شمالی بود، یك ارادتی هم به بچه‌های شمالی داشت از بچه‌های شمالی زیادی دعوت كرد كه به سازمان بیایند، ضمن این ‌كه شمالی‌ها از روح لطیف‌تری برخوردارند و با هنر و موسیقی سازگاری بیشتری دارند.

بچه‌های شمالی سازمان را خودم هم می‌بینم، من وقتی به سازمان می‌آیم ماشینم را در دورترین نقطه پارك می‌كنم و هر دفعه یك ساعت رفت و یك ساعت برگشت را پیاده‌روی می‌كنم تا این‌طور ورزش كرده باشم، در مسیر هم كه می‌روم با همه سلام و علیك می‌كنم و از اینها 70 درصد شمالی هستند و با هم مازندرانی صحبت می‌كنیم.

 آقای شجاعی‌مهر! فكر نمی‌كنید بیش از حد قربان صدقه مردم می‌روید؟

 من خیلی قربان صدقه نمی‌روم و خیلی هم قربان صدقه رفتن بلد نیستم، من به مردم احترام می‌گذارم، همه برنامه‌های ما زنده است و ممكن است گاهی این اتفاق بیفتد. من برنامه‌های خودم را هنوز هم بعد از اجرا می‌بینم، چون همسرم ضبط می‌كند و تازه من را نقد هم می‌كند.

 نقد همسرتان به شما چیست؟

 خانمم می‌گوید تو زیاد حرف می‌زنی و باید كمتر صحبت كنی.

 پس این مشكل پرحرفی و تعارف در اجراهای تلویزیونی از كجا می‌آید؟

 ما یك مشكلی هم از آن طرف داریم، تهیه‌كننده از من می‌خواهد كه پنج دقیقه زمان را پر كنم تا قسمت بعدی را برود و من مجبورم كه حرف بزنم، اما بی‌جهت هم چیزی را نمی‌گویم، البته در تلویزیون ما كه در یك برنامه یك‌ساعت حرف می‌زنند آن پنج دقیقه چیزی نیست و من تلاش می‌كنم در آن دقایق چیزی را بگویم كه به درد مردم بخورد، من به مردم احترام می‌گذارم و اگر در زندگی چیزی را داشتم، مدیون ادب و احترامی هستم كه پدرم در قلب من گذاشت و به من یاد داد، زمانی كه من دانشگاه تهران قبول شدم و خواستم بیایم پدرم حرفی به من زد كه هنوز در قلب من مانده، ما دوتا درخت در خانه داشتیم كه یكی از آنها خیلی پربار و میوه بود و كوتاه و خمیده و یكی خیلی بلند اصلا بار نمی‌داد پدرم به من گفت هر چقدر انسان پربارتر باشد، دانش زیاد و معرفت داشته باشد مانند این درخت همیشه سر به زیرتر و افتاده‌تر است و هر چه كه نادان‌تر باشد همیشه می‌خواهد قد علم كند، و آن درخت پرمیوه را نشان من داد و گفت سعی كن همیشه این‌طور باشی و من تلاش كردم كه به این سمت و سیاق بروم.

 به عنوان فردی كه نزدیك به 30 سال است با مردم ارتباط مستقیم دارید اگر بخواهید چند تا از خصوصیت بد ایرانی‌ها را بگویید آنها چیست؟

 من خودم را مخاطب قرار می‌دهم.

 نه از مردم بگویید! من می‌خواهم كمی تعارف شما را كم كنم!

نه اجازه بدهید من برای جواب این پرسش خودم را مخاطب قرار دهم؛ اعتقاد دارم اگر كسی بتواند در زندگی آرامش داشته باشد و عشق در قلبش باشد خیلی از مشكلات حل خواهد شد.

 فكر نمی‌كنید این حرف‌ها شعاری باشد؟

 نه، واقعا این شعار نیست، من خودم این حرف‌ها را تجربه كردم كه به مردم می‌گویم، در شرایط بحرانی در زندگی سعی كردم آرام باشم و همیشه به بچه‌ها می‌گویم زمانی كه بحثی پیش می‌آید اول وضو بگیریم و بعد در كمال آرامش بنشینیم و با هم صحبت كنیم، به همسرم هم گفتم هر زمانی كه بین ما ناراحتی پیش آمد به زبان محلی شمالی با هم صحبت كنیم و دعواهای ما به زبان محلی است و این باعث می‌شود كه خنده‌مان بگیرد و كدورت‌مان خودبه‌خود كم شود. چیزی كه من خیلی نگران آن هستم این است كه مردم ما مطالعه‌شان كم است، دانش اجتماعی ما باید افزایش پیدا كند، ما مهارت‌ها و آداب زندگی را به بچه‌ها یاد ندادیم و دچار مشكل هستیم، از بچگی همه چیز را به من از ریاضی و علوم و... اینها یاد دادند، دیپلم گرفتم و وارد دانشگاه شدم بعد خواستم ازدواج كنم، اما بلد نبودم با یك خانم چطور باید صحبت كنم، چون كسی این را به من یاد نداده بود، كسی یاد نداد اگر از یك خانمی خوشت آمد چطور باید به او نزدیك شوی. یا وقتی ازدواج كردی، متوجه می‌شوی كه از روحیات یك زن هیچ چیزی نمی‌دانی، زمان‌هایی كه بحث پیش می‌آید همین ندانستن و نشناختن زنان و آن مهارت‌های زندگی باعث می‌شود نتوانی همسرت را درك كنی، اینها مهارت‌های زندگی است و این را ما نمی‌دانیم و باید به مردم منتقل كرد.

با این اوصاف شما می‌خواهید همیشه مجری بمانید و نمی‌خواهید یك كار جدی‌تری انجام دهید و این مهارت‌ها را به طریق دیگر به مردم منتقل كنید؟

 خروجی این حرف‌های من شد مجله‌ای كه راه انداختم.

 چرا در خود صداوسیما این كار را انجام ندادید؟

 سازمان من را بیشتر از این تحویل نگرفت. (می‌خندد) فكر می‌كنم در تلویزیون جایگاه اجرا جایگاه خوبی است. در كار گویندگی كه یك كار علمی و دانشگاهی است هر چقدر مطالعه بیشتری داشته باشی هر روزی كه اجرای بیشتری می‌كنی درهای تازه‌ای به رویت باز می‌شود ضمن این ‌كه جایگاه شخصیتی شما در دیدگاه مردم متحول و محكم‌تر می‌شود، هر روز كه می‌گذرد مردم با احترام بیشتری با من برخورد می‌كنند و این خیلی لذتبخش است. احساس می‌كنند كه من فرهیخته‌تر و معقول‌تر شدم، این را می‌خواهم بگویم كه هر چه در اجرا زمان می‌گذرد، مجموعه باید به شما به عنوان یك سرمایه نگاه كند.

 الان این نگاه كمتر است؟

 اصلا این نگاه وجود ندارد، البته اخیرا صحبت‌هایی را شنیدم كه جایگاهی برای مجریان قائل می‌شوند كه در جاهای خاصی از آنها و تجربه‌هایشان استفاده شود.

 چند اجرا را نام می‌برم شما نظرتان را درباره اینها بگویید.

اجرای برنامه مناظره انتخاباتی سال 88 توسط آقای دكتر پورحسین.

عالی بود؛ به‌غیر از آن كاری كه آقای پورحسین انجام داد، كاری نمی‌شد كرد، برای این ‌كه شما هر كاری می‌كردی بعد متهم می‌شدی.

 اگر از شما بخواهند كه برای انتخابات 92 مجری مناظره شوید، می‌روید؟

 قطعا قبول نمی‌كنم چون اصلا آدم سیاسی نیستم و سیاست هم بلد نیستم.

 دستور باشد، چطور؟

 دستور باشد چشم، اما دیگر عواقبش پای خودشان است.(می‌خندد)

 سیاسی‌ترین اجرای شما چه بوده؟

 اجرای سیاسی نداشتم البته این‌طور بوده كه در همین برنامه خانواده شخصیت‌های سیاسی از جمله رهبر معظم انقلاب و رئیس‌جمهور‌های دوران مختلف، روسای قوه قضاییه كه برای بازدید سازمان آمدند به برنامه ما هم آمدند و با هم صحبت كردیم و این باعث افتخار من است، اما این‌كه برنامه یا اجرای سیاسی باشد، نبوده است.

 تمام مصاحبه‌های رئیس‌جمهور با آقای مرتضی حیدری بوده تا حالا اتفاق نیفتاده كه به شما پیشنهاد بشود یا خودتان بخواهید كه مجری باشید؟

 به من پیشنهادی نشده.

 اجرای شهیدی‌فر در پارك ملت.

عالی است و از هر جهت قبولش دارم، آدمی است كه استخوان خرد كرده این كار و باسواد است.

 اجرای مرتضی حیدری در برنامه‌های سیاسی و گفت‌وگو‌محور؟

 آقای حیدری شخصیت سیاسی دارد .كارش خوب است و اطلاعات خوبی دارد، اجرا و قیافه‌اش را دوست دارم.

 جواد خیابانی؟

 آن‌كه عاشقشم. من اهل فوتبال نیستم، اما واقعا تفسیر فوتبالش را دوست دارم؛ انگار فیلم سینمایی تعریف می‌كند، با این‌كه خیلی به او انتقاد می‌كنند، اما من واقعا دوستش دارم.

 انگار شما همه را دوست داریدها!

بله واقعا همین است، من همه را دوست دارم!

 عادل فردوسی‌پور؟

 خدا به او لطفی كرده كه فقط به بعضی‌ها می‌كند، گذشته از این‌كه مجری باسواد و توانایی است، خدا لطفی كرده كه به دل مردم می‌نشیند.

 نچسب‌ترین اجرا از نظر شما؟

 اسم نمی‌برم، اما اجرایی كه توام با غرور و نخوت باشد، این بدترین اجراست. ما نوكر مردم هستیم، این موقعیتی كه در اختیار هرمز شجاعی‌مهر قرار گرفت، اگر در اختیار هرآدم دیگری قرار می‌گرفت، به مراتب بهتر از شجاعی‌مهر می‌شد، پس این‌كه خدا یك چیز را در وجود ما به ودیعه گذاشت كه به خاطر آن مغرور شویم، نه این‌طور نیست.

 به بازنشستگی فكر می‌كنید؟

 من براساس آن اعتقادی كه دارم كه هرچه جلوتر می‌رویم، دانش ما افزون‌تر می‌شود و می‌توانیم بیشتر در برنامه‌ها قابل استفاده باشیم تا زمانی كه مردم و سازمان مرا بخواهند، كار می‌كنم. من با برنامه تلویزیونی زندگی می‌كنم.

 تلویزیون بیشتر به شما نفع رسانده یا شما به تلویزیون؟

(خنده) هر دو با هم. من بیشتر، چون من عاشق كارم هستم، به خاطر كارم خیلی خودم را محدود كردم، خیلی جاها نرفتم و خیلی كارها نكردم.

مثلا؟

 من عروسی خواهرزاده‌ام نرفتم؛ طوری كه خواهرم گفت اگر نیامدی، دیگر اسم مرا نیاور. خودتان می‌دانید كه عروسی شمالی‌ها حالت خاص زیادی دارد. كافی بود من می‌رفتم و یك عكسی پخش می‌شد، نه‌تنها آنجا بلكه خیلی جاهای دیگر هم نرفتم، برای این‌كه دوست نداشتم ذهنیت مردم نسبت به هرمز شجاعی‌مهر عوض‌شود، نمی‌خواستم این آدم جلوی مردم بشكند.

 به نظر شما ظرفیت و بستر این‌كه در تلویزیون به فكر یك نوع جدید از اجرا باشیم، وجود دارد؟

 اول بیاییم اجرا را تعریف كنیم كه چه هست و یك مجری باید چه مشخصاتی داشته باشد. من همیشه در كلاس‌های اجرایی كه دارم، تاكید می‌كنم یك گوینده قبل از این‌كه یك چهره و صدای خوب داشته باشد، باید كلامش تاثیرگذار باشد و برای این باید شخصیت اجرا داشته باشد. اجرا با سایر جایگاه‌های اجتماعی فرق می‌كند، چون نگاه مردم به یك مجری یك نگاه عجیب و غریب و سوپرمن است. یك مجری باید آداب اجتماعی و تمام سنت‌های یك جامعه را بشناسد، در همین تلویزیون خودمان یك زمانی گفتند بیاییم یك تغییری در اجرا ایجاد كنیم و مجری را با فرغون آوردند وسط صحنه انداختند پایین كه عینك دودی زده بود و آدامس در دهانش و دست در جیبش كرده بود. گفتند مجری باید راحت باشد، این راحتی نیست؛ راحتی در نحوه ارتباط ما با مردم و نحوه كلام است، می‌شود باسوادتر بود و حرف حسابی‌تر بزنیم، نو صحبت كنیم؛ این‌طور می‌شود اجرا را تغییر داد، البته می‌شود روی نوع حركت مجری و روی حركت دوربین هم تغییراتی ایجاد كرد.

 پیشنهاد عملی و اجرایی شما در این موضوع چیست؟

 در تلویزیون روی همه پلی‌بك‌های ما وقت گذاشته می‌شود و كارگردانی صورت می‌گیرد، برای اجرا این‌طور نیست، باید برای آن هم وقت گذاشت و پلاتو را كارگردانی كرد. خود مجری هم می‌تواند فرد مبتكری باشد. اصل قضیه اجرا، رابطه آدم‌ها با یكدیگر است. من با واژه‌ای صمیمی‌تر می‌توانم به شما نزدیك‌تر شوم، ضمن این‌كه گنجینه لغات مجریان نیز كم است.

 اگر از سیمای مركز مازندران بخواهند كه كلا به آنجا بروید، این كار را انجام می‌دهید؟

 به خاطر كارم نمی‌توانم. اگر از من دعوت كنند می‌روم، اما به طور كل نمی‌توانم.

 شما الان یك كارتل رسانه‌ای دارید و این یعنی شما یك فرد قدرتمند هستید، قدرت هم با سیاست گره خورده است، چرا اصرار دارید بگویید اصلا سیاسی نیستید؟

 من چون اهل این برنامه‌ها نیستم، پرسش شما را متوجه نمی‌شوم. یك دفتر مجله داریم و كار می‌كنیم و واقعا احساس قدرتی نمی‌كنم. اگر می‌خواستم این احساس را داشته باشم، باید آن زمانی كه روی صحنه می‌رفتم و ده‌هزار نفر برای من دست می‌زدند، حس قدرت می‌كردم. روزگار نشریات، روزگار سختی است؛ آنقدر مصیبت دارد كه دیگر به قدرت فكر هم نمی‌كنی؛ ما قیمت مجله‌مان را 500تومان افزایش دادیم، كلی برگشتی داشتیم، قیمت الان مجله فقط پول كاغذ آن است.

 عجیب‌ترین جایی كه آقای شجاعی‌مهر دیده شده؟

 من هرازچندگاهی برای خرید كاغذ به شهر وین در اتریش می‌روم. در یكی از این سفرها، همسر من هم همراهم بود. همسرم خواست وارد پاساژی شود، من گفتم خسته شدم شما برو من همین جا می‌نشینم. تا او برود و بیاید من كنار پاساژ روی یك نیمكت نشستم و یك سیگار كشیدم، بعدا كه به ایران آمدم، مرا خواستند و عكسی به دست من دادند كه همان لحظه‌ای بود كه من منتظر همسرم در كنار پاساژ نشسته بودم!

 حرف آخر.

بهار، جوانی طبیعت است. ما بهارهای زیادی را در زندگی می‌بینیم. چند سال اول كه در درس خواندن و شروع كردن كار و زندگی خلاصه می‌شود، چند سال آخر هم كه پیری و ناتوانی است یك چند سالی این بین می‌ماند كه می‌توانیم از آن بهره ببریم و قدر آن را بدانیم. برای این‌كه بهره ببریم، راهی نداریم جز این‌كه عاشق دیگران باشیم و دل و قلب‌مان را سرشار از عشق كنیم و بهار زمان این كار است كه كینه‌ها را دور بریزیم و قلبمان را بهاری كنیم.