پنجشنبه 29 فروردين 1392-12:18

امروز مازندران همین است،بقیه چاخان است!

حسین اسلامی خطاب به علی اکبر طاهایی: من از هم اکنون دارم عزای باز شدن بزرگراه شمال و راه قزوین- تنکابن را می گیرم که این شبیخون ریشه ی ما را بر باد خواهد داد/مازندران با این همه تاریخ و فرهنگ و ادب و هنر و با این همه جاذبه های طبیعی و فرهنگی چه نیازی دارد که ادای دبی را در بیاورد؟


مازندنومه،حسین اسلامی ساروی،پژوهشگر و مدیر مرکز ساری شناسی:آقای استاندار! بگذار در تاریخ مازندران ثبت شود که استاندار مازندران جناب آقای مهندس طاهائی در فروردین 92 در جلسه ی شورای برنامه ریزی استان فرمودند که ما نمی دانیم وقتی گردشگر وارد استان می شود چه چیزی را به او نشان دهیم!

استاندار مازندران فرمودند که اگر هتل هواپیمایی ماهان ساخته شود می توانیم چیزی را برای نشان دادن به گردشگر داشته باشیم.

نگران نشوید، قصد جسارت ندارم، این حرف شما از درون جامعه ی امروز مازندران بیرون آمد، این واقعیت تلخ و عریان امروز مازندران است و من حالا دارم برای فردای تاریخ می نویسم.


من به عنوان یک مازندرانی می گویم که وای بر من اگر با هتل پنچ ستاره بخواهم آبروداری کنم، مگر هشتاد سال پیش ، آنگاه که رامسر را سخت سر می گفتند هتل پنج ستاره نساختند؟

مگر در بابلسر وقتی که مشهدسر بود کازینو نساختند؟ آن روز متوجه نشدیم که ظرف و مظروف باید هماهنگی داشته باشند، آن روز متوجه نشدیم که تجدّد با تمدن فرق دارد!

و دیدیم که حالا از آن بادها آن چنان طوفان درو می کنیم که همه ی ترس ما این است که ما در اینجا به گرفتاری آنجا و پدیده ی ویلا داریم و ... داریم مبتلا نشویم.


همه ی درد ما این است که منطقه دو هزار و سه هزار ما را به دو هزار جِلس و سه هزار جِلس تبدیل کردند.

من از هم اکنون دارم عزای باز شدن بزرگراه شمال و راه قزوین- تنکابن را می گیرم که این شبیخون ریشه ی ما را بر باد خواهد داد.

من که با صنعت گردشگری مخالف نیستم ، امّا مازندران با این همه تاریخ و فرهنگ و ادب و هنر و با این همه جاذبه های طبیعی و فرهنگی چه نیازی دارد که ادای دبی را در بیاورد؟

چرا باید منتظر بمانیم که تور شب مانند پاتایا (تایلند) درست کنند که بشویم .....؟؟!!

من به روشنی دارم می بینم که مازندران را زنگ تفریح خواهند ساخت! ما وقتـی در جلـوی چشـم استـاندار و درچند صد متـری استانداری چند اثر ملّی ثبت شده را زبالـه دانـی می کنیم،


ما وقتی هزاران قطعه از آثار تاریخی با عمر بالای هزار سال را به جهت نداشتن موزه در انبار و کمدها زندانی می کنیم،


ما وقتی هنوز تنها مرکز استان بدون موزه کشور را داریم، ما وقتی برای گول زدن خودمان و مردم دو تا اطاق شهرداری بابل و یک اطاق بر سر قبر نیما یوشیج و دو تا اطاق هم در ساری در خانه کلبادی و با چند قطعه خرده ریز را موزه می نامیم،


ما وقتی ده ها حمام تاریخـی، آب انبارها ی تاریخی، گنبدهای تاریخـی، و حتی برج رسکـت را تخریب می کنیم!

ما وقتی در جای جای مازندران تیشه به ریشه آثار تاریخی می زنیم،

وقتی سگ و گربه در مازندران صاحب دارند امّا آثار تاریخی مازندران بی صاحب هستند،

وقتی در مرکز استان بازسازی همین مسجد جامـع سـاری را که نخستین مسجـد در سر تا سر جنوب دریای مازندران است را به بازی و سرگرمی تبدیل می کنیم،

ما وقتی خانه های قدیمی را رها می کنیم که خراب شوند تا میراث از ته دل جشن بگیرد،

ما وقتی زبان خودمان را به مسخره می گیریم،

ما وقتی خوشحال می شویم که داریم صنایع پیچ سفت کنی خودرو و کارخانه سیمان و پالایشگاه نفت و...جو... به خودمان قـالـب می کنیم،

ما وقتی افتخار به ویلا داریم و ....و از این که این چنین مسافر میلیونی جذب می کنیم که بعداً آشغال جمع کن آنها بشویم و در نوروز جان به لب بشویم که حالا نه از خیر مسافر نوروزی که از شرّ آن باید به خدا پناه ببریم،

ما وقتی به آداب و رسوم و غذاها و آئین ها و گویش ها، لباس و پوشاک و صنایع دستی و هنر و ادبیات خودمان بی توجه هستیم،

ما وقتی مازندران را در یک خط ساحلی دریا و ویلا های مجاز و غیر مجاز و زمین فروشی برای گردشگری تعریف می کنیم،

ما وقتی می خواهیم جشن نوروز بگیریم، عاشورا بگیریم، در تعطیلات یک نفس بکشیم، تازه با پیـاده رو خواب هـا، پـارک خواب ها و حـداکثر زرسالاران تازه به دوران رسیده و بی ریشه، و کاخ-ویلا داران بی شناسنامه روبرو می شویم که این فرهنگ و اقتصاد جان به لب رسیده ی ما را هم بی جان می کنند،

ما وقتی پارک، ورزشگاه، کتابخانه، موزه، هتل های با درجه های مختلف به اندازه کافی نداریم،

ما وقتی به جای تشکیل تورهای گردشگری فرهنگی، تاریخی، طبیعی فقط در فکر ازدحام در سواحل و رونق ویلا داریم و ... هستیم،

ما وقتی تاریخ و تـمدن مـازندران را به حساب نمی آوریم، حالا نه تنها دل مشغولی پیدا می کنیم کـه به گـردشگران چـه چیزی بـدهیم کـه حتماً در این مرحله باید یک شکم سیر به بی فکری خودمان و بی مسئوولیتی خودمان و شرمندگی از پاسخ نداشتن به فردای تاریخ گریه کنیم!

آقای استاندار ما مردم گناهکاریم، خلایق هر چه لایق.شما تاریخ تلخ و واقعی امروز ما را گفتید. امروز مازندران همین است. بقیه چاخان است.