چهارشنبه 23 مرداد 1392-19:17

این همه خوشبختی محاله!

 امروز شرکت پورشه اعلام کرد سال گذشته 500 دستگاه پورشه به ایرانی ها فروخته که 499 تای آن را خبرنگاران ایرانی خریده اند و الان بیشتر ما با پورشه به جلسات و برنامه ها می رویم و چند نفری هم که پورشه ندارند قرار است خانه مطبوعات به آن ها تسهیلات بدون بهره و بدون بازپرداخت بدهد که تا آخر هفته پورشه سوار شوند!


مازندنومه،کلثوم فلاحی:دو هفته پیش از برگزاری روز خبرنگار از خانه مطبوعات مازندران به من زنگ زدند که به نمایندگی از جامعه خبرنگارهای استان چند دقیقه در مراسم سخنرانی کنم.متن طنز زیر را به کمک سردبیر مازندنومه آماده کردیم،اما چون طبق روند معهود روز خبرنگار به مسئولان اختصاص دارد،برخلاف وعده داده شده،وقتی برای خواندن متن زیر را به منِ خبرنگار اختصاص ندادند! همین جا آن را انتشار می دهیم.

*********
خانم ها و آقایان محترم؛

من یک خبرنگارم و امروز روز من است،ولی در خانه ما کسی این روز را به من تبریک نگفت و من از همین جا فهمیدم که این روز چقدر می تواند مهم باشد!

خاله عزیزه ی من که روز تولد مادربزرگ مادرشوهرش را از حفظ دارد و می داند که 48 سال پیش،یوسف -پسر مش ماشاءالله- سه شب تب کرد و همو می داند که 35 سال پیش در روز عروسی سیف الله و خدیجه،گاو مهدی قلی، زایید؛حتی او هم روز خبرنگار را یادش نبود و به من تبریک نگفت.

روز خبرنگار برای ما خیلی خیلی ارزش دارد چون استاندار هر سال 100 هزارتومان به ما می دهد و قرار است امسال 150 هزار تومان بدهد،فقط نمی دانم چرا پارسال این روز را 2 روز زودتر جشن گرفتند و امسال 5 روز دیرتر!

البته ما به همین حد هم قانعیم،شاید سالی بیاید که روز ما کلا" از تقویم حذف شود؛مثل خیلی چیزهای دیگر که اولا داشتیم و الان نداریم.

من در روز خبرنگار نمی توانم خوشحالی خودم را پنهان کنم.من خیلی خوشحالم،حتی بیشتر از وقتی که دختر همسایه،کرایه تاکسی مرا حساب کرد یا روزی که بابام یارانه می گیرد.

اصلا" چرا خوشحال نباشم؟ وقتی مشکلی در زندگی ام ندارم،خب طبیعی است که بخندم و خوشحال باشم.

من خوشحالم که بالاخره خبرنگار که خودش همیشه حاشیه ساز است،در حاشیه امن قرار گرفته است.الان دیگر هیچ مسئولی از خبرنگارها شکایت نمی کند و این جای قدردانی و خرسندی دارد.

تازه جدیدا" مد شده که ما خبرنگارها از مسئولان شکایت می کنیم تا بدانند که چقدر زورمان زیاد است.اگر قبول ندارید بروید به زندان ها سری بزنید،ده ها مسئول الان در زندان هستند و هیچ خبرنگاری را آن جا پیدا نمی کنید؛اگر هم پیدا کنید مطمئنا" برای تهیه خبر و عکس به زندان رفته اند نه چیز دیگری.

من خوشحالم که رسانه های ما را افرادی فهیم و بهتر از پدران و مادران ما مدیریت می کنند و ما هر روز که به سرکار خود می رویم دل مان نمی خواهد به خانه برگردیم.

مدیرمسئولانی که حتی تا پول توجیبی فرزندان و برادرها و خواهرهای کوچیک ما را می دهند و ما را سالی سه بار به گردش دور دنیا می برند و آن قدر به ما پاداش و اضافه کاری و کارانه و بهره وری و ترفیع می دهند که داد مدیرمسئولان پدرسوخته ی نشریات خارجی هم درآمده که بابا! دست بردارید،به خدا این کارهای شما بدآموزی داره،آخه شما چقدر خبرنگاران کشورتان را ساپورت می کنید؟به والله ما در ینگه دنیا گرفتار شدیم و توقعات و مطالبات خبرنگارهای این جا رو بردید بالا!


من با همین سواد الکنم در اینترنت خواندم که یارو نوشته بود جرقه بهار عربی و جنبش وال استریت را خبرنگاران خارجی در اعتراض به شرايط نامطلوب شان نسبت به خبرنگاران ایرانی آغاز کردند،چرا که آن ها معتقد بودند حق شان در کشورهای عربی و غربی به شدت دارد پایمال می شود و در میتینگ ها و تظاهرات شان شعار می دادند:
شمع،گل، پروانه/مقصد ما ایرانه و می گفتند:توپ، تانک، فشفشه/هیچ جا ایران نمی شه!

و من خوشحالم که در جای جای کشور و استان عزیزم-حتی در دورترین روستاهای دورافتاده-(حضار محترم فکر نکنند من گاف داده ام،فرهنگستان اخیرا" وضع کرده که به جای کلمه اقصی نقاط بگوییم دورترین روستاهای دورافتاده که به نظرم از کلمه هایی مثل آبشویه و بادپر و برشته کن و برگک بهتره!)

بله، در جای جای کشور و استان و حتی در روستاهایی که 10 خانوار جمعیت و آب لوله کشی شده سالم و بدون شن و ماسه دارد هم حقوق مادی و معنوی خبرنگارجماعت رعایت می شود،نه فقط روی کاغذ بلکه در عمل و همه جا و حتي در خواب!

ما خبرنگارها الان 68 جور بیمه داریم که هیچ صنفی حتی صنف خشکشویی و آهن قراضه ای و آرایشگرها هم این بیمه ها را ندارند.

حالا وقتی ما مریض می شویم بیمارستان ها برای جذب ما سر و دست می شکنند و مثل بانکها جايزه مي گذارند تا ما را جذب کنند و وقتی خبر می نویسیم ودست مان درد می گیرد شرکت های بیمه به ما حق العمل و فرانشیز می دهند و اگر خدای نکرده یکی از ما بمیرد که دیگر نگویید و نپرسید؛ شرکت های بیمه تا نسل ششم ما را پوشش می دهند و کاری می کنند که آن دنیا در جهنم هم مستمری و بازنشستگی ما برقرار باشد.

تعجب نکنید،ما خبرنگارها عاشق جهنم هستیم،خبرنگارها عمرا" دوست داشته باشند که به بهشت بروند چون ما در این دنیا آن قدر خوش گذرانده ایم که انگار این جا بهشت ما بوده است و اکنون دوست داریم جهنم را هم تجربه کنیم و کمی از یکنواختی دربیاییم.

ما از یک جهت دیگر هم خوشحالیم.ما چیزی به اسم مشکل مسکن نداریم و از هرکدام، از مهر بگیرید تا بی مهرش چند واحد داریم.

ما از نظر معیشتی در رفاه کاملیم،در بهترین نقاط ایران و دنیا ویلا داریم و حتی آن ویلایی که آن یار سفرکرده در کانادا دارد،اول به یک خبرنگار تعلق داشت که بعدا" به آن اهل خاور باخترنشین فروخت و آن خبرنگار خودش رفت سه تا خیابان آن ورتر گنده ترش را خرید.

همین دیروز من خبرنگاری را دیدم که از ویلایش در جزایر قناری برگشته بود و می گفت دیگر از آن جا خسته و دلزده شده و دوست داشت در آفریقا کنار رود نیل،ویلایی بخرد.

او می گفت به یک بنگاه در مصر سپرده است کنار رود نیل برایش ویلا خریداری کند اما آن بنگاه به خاطر شرایط سیاسی این کشور فعلا" مراودات خود را با ایرانی ها قطع کرده.البته یک مشکل دیگر هم این همکار ما داشت،این که مادر عیالش راضی نمی شود کنار نیل بیاید و می گوید آن جا هوا خیلی گرم است و ممکن است عرق کنم و آرایش من به هم بخورد.

 البته دوست خبرنگار ما می گفت:مادرزنش بهانه می آورد و در واقع از مگس تسه تسه و جانوران آن جا می ترسد که نمی گذارد در آفریقا ویلا بخرم!

بله،ما خبرنگاران مشکل مسکن نداریم و هرجای دنیا بخواهیم می توانیم خانه بخریم،مشروط بر این که مادر شوهرها و مادر زن ها با ما راه بیایند.

تازه ما مشکل ماشین هم نداریم.هیچکدام از ما الان پیاده نیستیم و به هر جلسه ای که می رویم با یک ماشین خاص می رویم.

من خوشحالم اعلام کنم که امروز شرکت پورشه اعلام کرد سال گذشته 500 دستگاه پورشه به ایرانی ها فروخته که 499 تای آن را خبرنگاران ایرانی خریده اند و الان بیشتر ما با پورشه به جلسات و برنامه ها می رویم و چند نفری هم که پورشه ندارند قرار است خانه مطبوعات به آن ها تسهیلات بدون بهره و بدون بازپرداخت بدهد که تا آخر هفته پورشه سوار شوند.فقط یک نفر از جماعت ما کمی اُمُل است و دلش پورشه نمی خواهد و بنز سوار می شود.اسم او ف.عین است!(منظورم فاطمه عربی نیست،یکی دیگه است!)

همه این ها جای خوشحالی دارد و من خدا را روزی دوصدبار شکر می کنم که دکتر نشدم،مهندس نشدم،خلبان نشدم...

خدا را شکر می کنم که رییس جمهور نشدم،کارخانه دار نشدم،نماینده مجلس نشدم،آقازاده نشدم،
همه این ها نشدم اما خدا را شکر که خبرنگار شدم.خبرنگاری پردرآمدترین و بهترین و با پرستیژترین شغل است از زمان پیدایش آدم تا همین حالا.

ما آن قدر مرفهیم که هیچ کدام از ما یارانه نمی گیریم و وام و تسهیلات نمی گیریم و این دروغ محض است که عده ای سیاه نمایی می کنند که کسی به به خبرنگاران وام نمی دهند،ما احتیاجی به وام نداریم.


فقط یک خواهش داریم که بی زحمت برای ما یک کنکور بگذارند تا سدی ایجاد شود که هر کس از ننه اش قهر کرد یک خودکار نگیرد بیاید جلسه  و بگوید من خبرنگارم! بعضی ها به خاطر پول و پله ای که در این شغل وجود دارد و امکانات رفاهی و حقوق بالایی که می گیریم به این حرفه روی آورده اند و خبرنگارنما هستند.

مثلا" من یک خبرنگارنما را دیدم که آمد جلسه اما نه کاغذ داشت و نه خودکار و نه رکوردر!یا دیگری جلسه اداری را با عروسی دخترخاله اش اشتباهی گرفته بود و چيزي پوشيده بود،بهتر است بگويم چيزي نپوشيده بود...بگذريم...
این ها یعنی این که بعضی ها به خاطر ثروت اندوزی و کسب مال و منال و بیمه ي جامع الاطراف و سفرهاي خارجي و حقوق مادام العمر و مجوز حمل سلاح بعد از بازنشستگی مان،خبرنگار شده اند و باید برای شان کنکور گذاشت.
 
و در پایان یک خواهش دیگر هم داشتم،هر چند می دانم خواهشم بی جاست،اما به خاطر روز خبرنگار هم که شده این خواهش مرا زمین نگذارید.من احساس خطر می کنم.ما خبرنگارها آن قدر اوضاع مان توپ و مرتب شده که داریم کم کم مرفه بی درد می شویم و این اصلا" خوب نیست.

خبرنگاران نباید در پر قو بخوابند و این همه به آن ها خوش بگذرد.ما قرار است نماینده افکار عمومی باشیم،مگر افکار عمومی این قدر مرفه شده اند که ما بشویم؟!


از شما مسئولان گرانقدر خواهش می کنم کمی آزادی های ما را محدود کنید،کمی به ما بی احترامی کنید،جواب تلفن های ما را ندهید،بیمه های 68 گانه ما را قطع کنید،پورشه های ما را در پارکینگ توقیف کنید یا اصلا" آتش بزنید،ما را به سفرهای دور دنیا نفرستید و ويلاهاي ما را با لودر خراب کنيد،مثل آلونک هايي که بعضي ها در شاليزار مي سازند و  با لودر خراب مي کنيد!

اگر این کارها را نمی کنید حداقل از ما شکایت کنید و بعضی از ما را به زندان بفرستید.خوشیِ بیش از حد خوب نیست و انگیزه های خبرنگاری را از بین می برد.لطفا" کمی ما را مشمول رافت خود کنید و نگذارید از مردم فاصله بگیریم،حتی شده ما را وسط جلسات اداری به باد کتک بگیرید تا کمی به خودمان بیاییم.کی گفته این همه خوشبختی محاله،محال نيست،خدایا مردیم از خوشی!