دوشنبه 22 مهر 1392-9:14

چه بر سر جوان های ما می آید؟

جوان مازندرانی به توجه نیاز دارد، او بیمار نیست که به سمت اعتیاد و خودکشی می رود. نیاز هایی دارد که برآورده نشده یا سرکوب شده است/رد جوان را باید در کتابخانه و ورزشگاه گرفت یا قلیان سراها و پاتوق های نامناسب؟ چه بر سر جوان های ما می آید؟


مازندنومه، رضا شریعتی: 1-درست یادم نیست تابستان سال 90 بود یا یک سال قبل تر؛ خروس خوان، صدای ماهان -پسر همسایه مان- که هم سن و سال من است از توی کوچه، توجهم را جلب کرد.

خوب به خاطر دارم پله ها را تند تند پیمودم تا ببینم آن وقت صبح چه کار دارد که فریادهایش اهالی کوچه را مضطرب کرده.

سراسیمه بود، انگار سرب داغ به خوردش داده بودند. افشین را هم من می شناختم و هم ماهان...هم کلاسی ما بود و هم محلی ماهان!می گفت افشین خودکشی کرده...

2- چند روز پیش بود که هنگام بازگشت از دانشگاه، محمد و شایان را دیدم.هم کلاسی هایم بودند. توی سالهای دبیرستان این دو تنها سرشان از هم جدا بود.

حال و روز خوبی نداشتند و مرا نشناخته بودند. توی همان سالهای دبیرستان هم حال و روز خوبی نداشتند. شایان ورزشکار بود و از ترامادول استفاده می کرد و محمد هم همان سال ها سیگار می کشید، ولی چند روز پیش که دیدم شان کارشان از این ها هم گذشته بود...

3-نمی خواهم فلسفه ببافم که بگویم سهم بیشتری می خواهیم برای شهرمان -قائم شهر-

نیامدم تا بگویم شاید 8سالم بود که تنها سینمای شهرمان را ویران کردند!که شهر کتاب شهرمان بی رونق است و جدا از کارخانه نساجی مازندران که در حال نزار است، این روزها باشگاه نساجی و وطنی سالخورده هم بیمار است...

می خواهم بگویم جوان مازندرانی به توجه نیاز دارد، او بیمار نیست که به سمت اعتیاد و خودکشی می رود. نیاز هایی دارد که برآورده نشده یا سرکوب شده است.

رد جوان را باید در کتابخانه و ورزشگاه گرفت یا قلیان سراها و پاتوق های نامناسب؟ چه بر سر جوان های ما می آید؟