چهارشنبه 18 دی 1392-7:36

زندگی مکرمه قنبری از نگاه نظریه ای اجتماعی

فعالیت هنری بانو مکرمه قنبری نوعی مبارزه برای یافتن جایگاه خویش در جهان است.


مازندنومه، احسان شریعت: مکرمه قنبری در سال 1307 در روستای دریکنده بابل متولد شد. از کودکی به نقش و نگار علاقه داشت ولی تا سن 67 سالگی به نقاشی روی نیاورد.

مکرمه قنبری دارای زندگی دشوار و مشقت باری بود. او در یک خانواده روستایی زاده شد و در دوره ای زندگی می کرد که نظام ارباب و رعیتی در روستاهای مازندران حاکم بود.

 او از بچگی دارای احساسات خاصی بوده و احساسات خود را با گل بر روی دیوارها نشان می داد. این کار او با مخالفت دوستان و والدین نیز همراه بوده است و منجر به عدم انجام این فعالیت در دوران نوجوانی شد. مکرمه قنبری در سنین نوجوانی دارای خواستگاری بود که با او اختلاف سنی زیادی داشت. مکرمه به خواستگارش علاقه ای  نداشت و به واسطه اینکه خواستگار کدخدا و برادر ارباب  بود، مخالفت هایش تأثیری نداشت و مجبور به این ازدواج شد.

 این ازدواج و مشکلات دیگر تاثیر زیادی بر روی مکرمه قنبری گذاشت. مکرمه قنبری دوران سختی را پس از ازدواج پشت سر گذاشت. بعد از مرگ همسر و ازدواج  فرزندانش، به واسطه از دست دادن تنها گاوش تنها شد و به نقاشی روی آورد و این زمان، او سنش از 65 سال گذشته بود. مکرمه قنبری بر روی هرچه که در اطرافش وجود داشت، روی دیوار، در، خاک انداز، یخچال، منبع آب و... نقاشی می کرد.

 استعداد نقاشی او توسط فرزندان و تعدادی از هنرمندان بابلی کشف شد و به جامعه هنری ایران معرفی گردید. اولین نمایشگاه آثار نقاشی مکرمه در سال 1374 در گالری سیحون برگزار شد و سپس از سال 1375 تا سال 1381 در همین مکان نمایشگاه های پی در پی را برگزار نمود. مکرمه از سوی بنیاد پژوهش های زنان کشور سوئد به عنوان زن سال 2001 میلادی جهان شناخته شد و در سال 1381 نیز به عنوان زن سال ایران لوح تقدیر را از ریاست جمهوری دریافت نمود.

بانو مکرمه قنبری در روز دوشنبه دوم آبان ماه 1384در 77 سالگی به دلیل عارضه سکته مغزی به دیار باقی شتافت؛ در حالی که زادگاهش را به دهکده نقاشی مبدل کرده بود. نقاشی های وی بدون پیرایه و آموزش و گشودن هیچ یک از کتاب های هنری اروپایی و آمریکایی، تنها از درون وی جوشش کرده و با صداقت تمام بر صفحه جاری شد.

 صداقت، پاکی و صمیمیت از بزرگترین ارزش های هنری بانو مکرمه در بیان اندیشه هایش است. نقاشی های او با هر تماشاچی صاحب شعور و درک هنری ارتباط برقرار می کند.

 وی با بهترین نوع بیان و ساده ترین تصاویر، موفق شده فضای اطراف زندگی خود اعم از درد و رنج، آمال وآرزوها و... را به خوبی نمایش دهد. نقاشی هایش پر از رنگ های متنوع است، کاری که در بسیاری از کارهای نقاشان اخیر دیگر به چشم نمی آید. او هنر را در طبیعت، در بین مردم، در کوه ها و صحراها، در بین رنگ های به ارث رسیده از نیاکانش و نیز در درون خود می دید و بر روی صفحه جاری می کرد. دکتر سارا شریعتی- استادیار جامعه شناسی دانشگاه تهران- درباره زندگی و فعالیت هنری مکرمه قنبری به کاربست "نظریه بازشناسی" می پردازد.

 نظریه بازشناسی و مشروعیت خودآموختگان در برابر وارثان که توسط نانسی فرزر، فیلسوف و جامعه‌شناس امریکایی در کتابی تحت عنوان بازشناسایی یا بازتوزیع مطرح شده، بیان می‌کند که مبارزات سیاسی مدرن، در مدت دو قرن، مبارزه بر سر توزیع ثروت بوده‌اند و امروز مبارزه برای شناسایی (reconnaissance) است. تا حدی که می‌توان به یک معنا گفت مبارزات طبقاتی- اجتماعی در نهایت مبارزه برای به رسمیت شناخته شدن بوده‌اند.

موقعیتی که به تعبیر اکسل هونت این حس را به‌وجود می‌آورد که در "جامعه تحقیر" زندگی می‌کنیم. جامعه‌ای که در آن به تو احترام گذاشته نمی‌شود و دیده نمی‌شوی. هونت می‌گوید ما می‌خواهیم از تحقیر، از نشناخته شدگی و از دیده نشدن بگریزیم. برخی معتقدند این تئوری می‌تواند مبنای یک تئوری جدید از عدالت شود.

مکرمه قنبری را از خلال مفهوم خودآموختگی، از خلال مسأله زنان و از خلال تصویر همچون تاریخ، می‌توان بررسی کرد و به تحلیل این تجربه پرداخت.

 زندگی مکرمه نمونه عالی بازشناسایی، به عنوان یک مطالبه، است. زندگی مکرمه، زندگی یک نوجوان است؛ یک نوجوان چهارده ساله، محروم از جوانی خود. یک زن، محروم از حقوق اولیه‌اش، مثل حق انتخاب همسر؛ زنی که حتی به نام خودش هم خوانده نمی‌شود. یک رعیت، بازیچه ارباب. یک روستایی، با همه امکانات محدود. یک مادر، با همه وظایف و تکالیفش و ... . اینها همه موقعیت‌های به حساب نیامدن و به رسمیت شناخته نشدن در "جامعه تحقیر" است.

 در این شرایط، مکرمه، شاید همچون تصویر رابینسون کروزوئه در جزیره خود، که بقایش منوط به مبارزه است، از هنر، وسیله‌ای برای بقا می‌یابد؛ برای التیام؛ برای درمان؛ برای شهادت دادن. در آغاز، نقاشی کردن برایش هنر نیست. نقاشی کردن وسیله بقاست. وسیله‌ای برای به تعبیر خودش "رها شدن از فکر و خیالات"، التیام یافتن، گذراندن وقت. بعد کم‌کم از این کار خوشش می‌آید. نقاشی برایش می‌شود یک زبان، یک دانش؛ دانشی که از آن بهره‌ای ندارد. در نتیجه، تصویر را به جای کلمه می‌نشاند. زندگی‌اش را به تصویر می‌کشد.

 به تصویر کشیدن رابطه خانوادگی‌اش با مردی 70 ساله که همسرش بود، به تصویر کشیدن روابط ارباب رعیتی. به تصویر کشیدن داستان‌های شاهنامه‌ای که از "ممد آقا" شنیده بود. و بعد پسرش، به عنوان یک مدیاتور، یک واسط، یک رابط فرهنگی، رابط روستا و شهر و رابط زندگی اجتماعی با دنیای هنر، نقاشی‌های مادر را به شهر می‌برد، به گالری سیحون. و از این طریق این آثار به گالری‌های نقاشی و به آمریکا راه می‌یابند.

زندگی مکرمه و گرایشش به نقاشی را می‌توانیم با تئوری بازشناسی تحلیل کنیم؛ نیاز یک زن هنرمند برای دیده شدن، به حساب آمدن، شهادت دادن و به رسمیت شناخته شدن. تلاش یک خودآموخته به عنوان نمونه‌ای بر تکذیب تئوری وارثان. اما در تعیین جایگاه وی در میدان هنر، باز با همان تئوری قدیمی سلطه مواجهیم.

این میدان به هر حال، میدان وارثان است. نقاشی میدانی است که به کسانی تعلق دارد که دارای سرمایه اقتصادی و فرهنگی هستند. در نتیجه، این هنرمند، به دلیل موقعیت نامتعارفش (خودآموختگی، سن، روستا، ایران و ...)، در این میدان پذیرفته می‌شود؛ چون میدان هنر به تعبیر بوردیو "میدان انقلابات جزئی" است، مدام نیاز به نوآوری دارد و امروزه امر جهانی آن را به شدت همگون و یک‌دست ساخته است.

در نتیجه، هنرمندی متفاوت از هر نظر، می‌تواند جذابیتی برای این میدان داشته باشد. اما از آن رو که در نهایت، این میدان، میدان وارثان است. به شکل پارادکسیکالی دقیقاً به دلیل همان تفاوتی که جواز ورودش به میدان بود، مشروعیت هنری نمی‌یابد. هنرش کاتگوریزه می‌شود، برچسب می‌خورد، در جای خودش قرار می‌گیرد و داستان زندگی او از هنرش جذابیت بیشتری پیدا می‌کند. سلطه همچنان قدرت خود را بازمی‌نمایاند.

در پایان می توان نتیجه گرفت فعالیت هنری بانو مکرمه قنبری نوعی مبارزه برای یافتن جایگاه خویش در جهان است. زندگی زنی که عمق احساسات شخصی خود را در تجربه برای شناسایی به کار می گیرد. او از این طریق هم به وجد و آرامش درونی نائل آمده و روح خویش را به لطافت هنر نقاشی متصل می کند، و هم از نقاشی پلی می سازد برای رفتن به فراسوی ناشناختگی.