جمعه 11 بهمن 1392-11:58

مقدمه ای بر تحلیل فیلم پل چوبی

«گسست» و نوستالژی خاک و خاطره

ممکن است افراد زیادی این فیلم را تماشا کرده باشند و از آن برداشتی سیاسی کنند، اما وقتی به ساختار و کلیت داستان نگریسته شود می توان با پس کاوی در زیر لایه های چند وجهی فیلم، پدیده ای اجتماعی را مشاهده کرد که شاید زنگ خطری برای جامعه باشد


مازندنومه؛ سرویس اجتماعی، احسان شریعت: "پل چوبی" محله ای در تهران است که حس نوستالژیک خاطرات زندگی در آن برای نقش اول فیلم، ساختار اصلی فیلمی را تشکیل می دهد که می توان آن را بیان کننده زنگ خطری در روابط اجتماعی و خانوادگی دانست.

امیر لطفی (با بازی بهرام رادان) در سال 1375 وارد دانشگاه شده و در رشته مهندسی عمران مشغول به تحصیل می شود. در تشنجات سیاسی سال 1378 از دانشگاه اخراج شده و پس از آن به صورت یک مهندس تجربی به کار می پردازد.

او که پس از سال ها هم اکنون در سال 1388 دیگر به دنبال سیاست نیست به کار نظارت بر روی مجموعه ای روی می آورد که پیمانکار آن یک فرد سیاسی و نظامی است.

 او و همسرش شیرین (با بازی مهناز افشار) می خواهند از ایران مهاجرت کرده و برای زندگی به خارج از کشور بروند. منتهی بخش مهمی از هزینه مالی این تصمیم بزرگ در گرو به پایان رساندن آن مجموعه ساختمانی است که امیر لطفی بر روی آن کار می کند.

در بحبوحه انتخابات ریاست جمهوری سال 1388 و درگیری های پس از آن اوضاع به هم ریخته و به دلایلی همچون به اتمام نرسیدن کار ساختمان و یا دستگیری خواهر امیر لطفی در جریان انتخابات، امیر لطفی و همسرش نمی توانند به خارج از کشور عزیمت کنند.

تا اینجای داستان برای بیننده ای که فیلم را تماشا نکرده باشد، فیلمی کاملاً سیاسی به نظر می رسد. حتی ممکن است افراد زیادی این فیلم را تماشا کرده باشند و از آن برداشتی سیاسی کنند، اما وقتی به ساختار و کلیت داستان نگریسته شود می توان با پس کاوی در زیر لایه های چند وجهی فیلم، پدیده ای اجتماعی را مشاهده کرد که شاید زنگ خطری برای جامعه باشد. پل چوبی فیلمی سیاسی نیست، بلکه بیان و توصیف نازک بینانه ای از اوضاع اجتماعی است.

حرف اصلی پل چوبی قصه دردناک "احساس خیانت" در روابط زناشویی است. همه ی مباحث دیگر مطرح شده در داستان فیلم حواشی و بسترهایی است برای روایت قصه ی خیانت. البته باید این تم مایه ی اصلی داستان را در قالب فرهنگ خاص خود و دغدغه های آن تحلیل کرد. فرهنگی که می توان آن را "دغدغه تهرانی" نام نهاد. قصه در این دغدغه تهرانی روایت می شود : ماجرای تکراری اغلب فیلم های سینمایی و سریال هایی که می خواهند اتفاقاتی را روایت کنند.

ابتدا در مورد بستر روایتگری در این فیلم مواردی عنوان می شود. بستر روایتگری در این فیلم حوادث، اتفاقات و رویه های معمول زندگی یک فرد تهرانی است. دغدغه هایی که او دارد، سبک زندگی، نوع نگرش و تمامی جوانب زندگی یک فرد تهرانی؛ به طوری که می شود به نوعی تهرانی گرایی در اغلب فیلم ها و سریال های تولید شده در پایتخت قائل شد.

 دغدغه تهرانی یا پایتخت گرایی در فیلم ها و سریال ها بدین گونه است که کلاً اتفاقات، نقش ها، فضاها، روابط اجتماعی، لوکیشن ها، بسترهای تعامل، و تمامی موارد بر اساس سبک زندگی و تجربه فرد تهرانی ساخته می شود. برای مثال آیا اغلب ایرانیان خودروی شاسی بلند و زندگی مرفه دارند؟ خیر. ولیکن در اغلب فیلم ها از زندگی یک فرد نوعی چنین چیزی به نمایش گذاشته می شود.

 آیا اغلب ایرانیان تصمیم به مهاجرت به خارج از کشور را دارند؟ خیر. ولیکن در اغلب فیلم ها از زندگی یک فرد نوعی چنین چیزی به نمایش گذاشته می شود. این دغدغه یعنی مهاجرت به خارج از کشور در یکی از سکانس های آغازین فیلم بدین صورت مطرح می شود: صبوحی (با بازی مهران مدیری) در جواب کسی که گفته بود «بچه ها همه رفتن، من دلیل این همه رفتن رو نمی فهمم» می گوید: «رفتن که دلیل نمی خواد. موندن دلیل می خواد. بابا اصلاً کلاً زندگی یه جای دیگه س». او در ادامه در جملاتی همسو با این طرز تفکر به چیزی اشاره می کند که دستمایه اصلی فیلم برای مطرح کردن موضوع خیانت است. "نوستالژی". صبوحی می گوید: «خاک یعنی چی؟ نوستالژی یعنی چی؟ یعنی کشک». فیلم با همین نوستالژی امیر لطفی را به فضای خیانت می برد.

در اکثر فیلم های ساخته شده در تهران چنین مواردی مشاهده می شود. حتی در زندگی قشر متوسط و پایین افراد تهرانی نیز دغدغه های آنان به عنوان دغدغه ی اصلی فرد ایرانی نمایش داده می شود. برای مثال مترو قسمت جدایی ناپذیر فیلم هاست. در صورتی که مترو در هیچ کجای ایران به جز تهران وجود ندارد. نوع حرف زدن، گفتگوها، تعاملات، برخوردهای انسانی، آداب و رسوم، جشن ها، احترام ها، و همه ی شئون زندگی.

در کل در اغلب فیلم ها هنگامی که قصد نمایش فردی نوعی (نمونه تیپیک) وجود دارد، از هر قشر و شغل و موقعیت اجتماعی فردی که دغدغه های اصلی زندگی تهرانی را دارد معرفی می شود.  

فیلم در قالب این نمونه تهرانی و دغدغه های موازی با آن روایت می شود. به همین خاطر اصل موضوع یعنی احساس خیانت زناشویی نیز در همین ساختار روایت می شود.

حرف اصلی پل چوبی که به گونه ای توصیفی زده می شود در دو محور نوستالژی خاک و خاطره تعریف می شود. این خاک و خاطره است که در دو شکل متفاوت موجب گسست بزرگی در روابط زناشویی امیر و شیرین می شود. امیر گرفتار خاطره می شود و شیرین گرفتار خاک. منتهی امیر به صورت بازگشت به خاطره و شیرین به صورت عزیمت از خاک. این خاک و خاطره است که در روابط زناشویی آن ها گسست ایجاد می کند. گسستی که با چاشنی خیانت همراه است. امیر و شیرین تصمیم می گیرند برای تسهیل در امور مهاجرت از صبوحی کمک بگیرند. صبوحی در دانشگاه ایرانیان دبی تدریس می کند. او در آنجا آشنایان زیادی دارد که می تواند در عرض مدت کوتاهی ترتیب کارها را بدهد. به همین خاطر امیر (علی رغم میل باطنی) راضی می شود تا شیرین به همراه صبوحی به دبی رفته تا کارها را انجام دهد.

امیر از گذشته می ترسد. در گذشته مسائلی میان شیرین و صبوحی وجود داشته که بر نگرانی های امیر می افزاید. اما او به خاطر کارهای مهاجرت به چنین تصمیمی تن می دهد. رفتن شیرین همانا و درگیر شدن امیر در عشق گذشته همان. نازلی (با بازی هدیه تهرانی) ده سال قبل که امیر و او با یکدیگر همکلاسی بوده و در دانشگاه درس می خواندند درگیر رابطه ای عاشقانه بودند. نازلی و امیر به یکدیگر نرسیده و هر کدام پی زندگی خود می روند. نازلی با مردی سوئدی ازدواج کرده و به سوئد می رود. در جریان انتخابات ریاست جمهوری سال 88 همسر سوئدی نازلی که یک عکاس است برای ثبت وقایع انتخابات به همراه نازلی به ایران می آید. اما میشل (همسر نازلی) دستگیر می شود. از قضا نازلی برای آزادی میشل تنها به سراغ امیر می آید. و این می شود که خاطرات عشق گذشته در پاتوق دایی (آتیلا پسیانی) با کتلت های خوشمزه او زنده می شود. این ارتباط مجدد امیر و نازلی آن ها را به ده سال پیش می برد: یاد و خاطره عشق جوانی. نازلی که برای آزادی میشل از امیر کمک می خواهد گاهی به کل فراموش می کند که به چه علتی به سراغ امیر آمده است.

امیر و شیرین درگیر ظن و گمان خیانت هستند. فیلم به گونه ای مینیمالیستی سر و ته برخی جریان ها را زده و توضیح نمی دهد که چه سطحی از رابطه ی ممنوعه این ظن خطرناک را در دو طرف ایجاد کرده است. هر دو طرف می پندارند طرف مقابل فردی خائن می باشد. البته نباید از این نکته چشم پوشی کرد فیلم در نشان دادن واقعیت بیشتر به سمت امیر گرایش پیدا می کند و هیچ کد مشخص و پیام واضحی از مسائل پشت پرده شیرین با صبوحی ارائه نمی کند.

شاید فیلم قصد داشته قداست اسطوره ای و معصومیتی که در پیش فرض ذهن ایرانیان از یک زن ایرانی وجود دارد را خدشه دار نکند. شاید به همین دلیل است که شیرین روایت نشده و مخاطب آخر در نمی یابد برای شیرین در دبی و در ارتباط با صبوحی چه گذشت. آیا شیرین راست می گوید یا دروغ؟   

نتیجه آنکه در پل چوبی پدیده روابط ممنوعه و خیانت زناشویی در قالب نمونه تهرانی روایت می شود. همین پدیده می تواند در جای جای ایران و در تمامی شهرها و فرهنگ وجود داشته و موجبات نگرانی را فراهم آورد.

 انواع و اقسام روابط اجتماعی در قالب نمونه های فرهنگی مختلف می تواند وجود داشته باشد که پدیده مذکور در آن اتفاق افتد. منتهی مهم نفس وجود چنین پدیده ای است. در سال های اخیر با رشد تکنولوژی های ارتباطی و تغییرات گسترده در زندگی، نوع روابط اجتماعی و اغلب عناصر مختلف فرهنگی و رفتارها دستخوش تغییرات فراوانی گشته است. روابط زناشویی نیز از این تغییرات عظیم تأثیر پذیرفته و دچار تغییر و تحولات  و یا آسیب ها و مسائلی می گردند. شاید پل چوبی زنگ خطر گسست از فرهنگ و تمدن تعهدآمیز  و وفادارانه ایرانی را به صدا درآورده است.