پنجشنبه 20 اسفند 1383-0:0

آتش فتنه درگنبد چگونه خاموش شد

مهندس حيدر جم (قسمت 1)


اشاره آنچه در ذيل مي آيد، نوشته آقاي مهندس حيدر جم، فرماندار اسبق شهرستان گنبد كاووس است. از ايشان قبلاً نيز مقالاتي در روزنامه كيهان به چاپ رسيده بود.در آن مقاله نمونه اي از بي توجهي كارگزاران رژيم پهلوي نسبت به سرنوشت و زندگي روزمره مردم و روستاييان نواحي مرزي به تحرير در آورده بود و اين كه چگونه آن مشكلات بدون سر و صدا و تبليغات و در سايه احساس مسئوليت مسئولين جمهوري اسلامي ايران رفع شده بود. نويسنده در مقاله جديد به بررسي بخشي ديگر از حوادث آن سالها پرداخته است/. /روزنامه وزين كيهان /پس از اهداي سلام سلسله مطالب مندرج در پاورقي نيمه پنهان -روزنامه شما- درباره عملكرد مطبوعات در بحبوحه انقلاب، مرا به روزهاي پر تب و تاب پيروزي انقلاب اسلامي برد، زماني كه من به عنوان فرماندار گنبد كاووس در خدمت انقلاب اسلامي بودم و آنچه شما روايت كرده ايد را به چشم ديده ام. آري من ديدم كه چگونه جرايد ماسوني با عناصر چپ آمريكايي، عوامل ساواك، ژنرال هاي شاه و. . . با هم هماهنگ شده بودند تا اين انقلاب به بن بست برسد. آرزويي كه با خود به فرنگ بردند. اما برادران! هشدار كه گروهي طي اين سال ها مجدداً در اين سرزمين، همان نقشه اي را دنبال مي كنند كه در آن سال ها عوامل آمريكايي و روسي دنبال مي كردند. آري امروز هم دست هايي در كارند تا تحت لواي نوگرايي، اصلاح طلبي و ده ها تابلوي عوام فريب، تجربه هاي تلخ گذشته را در اين منطقه دوباره تكرار كنند، آتش تفرقه و نفاق بيفروزند تا به ايجاد غائله برسند و من به عنوان كوچك ترين خدمتگزار اين انقلاب الهي بر خود واجب مي بينم از طريق رسانه شما حرفهايم را به گوش مردم برسانم، مردمي كه ديگر بسان فولاد آبديده شده اند و چون كوه در برابر دشمنان نظام و انقلاب ايستاده اند. در پاورقي «نيمه پنهان» مورخه 23/10/83 درباره عملكرد هفته نامه «تهران مصور» مطالبي درباره (توطئه و تحريك) در راه «جدايي استان هاي خوزستان، كردستان و گنبدكاووس و تركمن صحرا از خاك ايران به نام خودمختاري» كه در روزنامه كيهان چاپ شده مي خوانيم: «تركمن صحرا را بايد بر ليست مشكلات دولت از انواع كردستان و بلوچستان افزود و. . . » و در گزارش جعلي فردي به نام داود زواره اي اشاره شده است: «آنچه در گنبد ديدم مرا به ياد دير ياسين، كفر قاسم، تل زعتر انداخت»!!. اين گونه قلب حقايق از طرف جرايد و مطبوعات خلق الساعه و برخي جرايد سابقه دار و هم سو با «تهران مصور» با نفوذ عوامل هزار چهره از فراماسونها، صاحبان لژها، احزاب وابسته در جرايد و قلم زن در وادي فتنه گري به كرات ديده مي شود. الف: تحريك اقوام مختلف عليه جمهوري اسلامي به بهانه استيفاي فوري حقوق از دست رفته 2500 ساله آنها، اعم از بي سوادي، عمران، رفاه و. . . به طور خلاصه فقر زدايي و رفع استثمار كه قرن ها نتوانسته بودند به آن دست پيدا كنند و حتي از آن حرف بزنند. ب: انگ زدن به قوميت ها و معرفي آنها به عنوان مخالف جمهوري اسلامي و ايجاد آشوب ذهني درافكار عامه، مثلاً تركمن ها را كمونيست، كردها را ياغي و سركش، بلوچ ها را پرخاشگر و غارتگر و عرب ها را مرتجع جلوه مي دادند. «اين نوع فرافكني و قلب حقايق كه ناشي از بغض و كينه دشمنان قسم خورده انقلاب و اسلام به خصوص استكبار جهاني به سركردگي آمريكا و زبان و قلم عوامل خود فروخته و خود باخته داخلي كه هنوز هم مذبوحانه در تلاش هستند تا براي بر هم زدن ثبات كشور و وحدت و همدلي ملتي كه در طول 25 سال توانسته است چشم فتنه را در آورد، فراوان ديده مي شود. مايكل برانت معاون سابق سازمان «سيا» و عضو فعال بخش شيعه شناسي معتقد است كه برخورد مستقيم و رودررو با شيعه به ضرر و زيان (استكبار و در رأس آن آمريكا) بوده و امكان پيروزي كم دارد، لذا بايد پشت پرده كار كرد و به جاي اصل قديم انگليسي «تفرقه بيندازيد، حكومت كنيد»، اصل «تفرقه بيندازيد، نابود كنيد» را پيش گرفت و در اين روند به اين نقطه رسيده كه «اختلاف بين شيعه و سني را چگونه مي توان دامن زد» و براي اين كار سرمايه گذاري سنگيني راه انداخته است(1). فردي در نشريه ارمغان آذربايجان بدون ارائه هر گونه سند و مدركي به بهانه «تحقق مطالبات قومي (كردستان و آذربايجان) درحكومت فدراليسم و شفاف شدن فضاي سياسي» قلم فرسايي نموده و مي نويسد: «. . . جمهوري اسلامي. . . از شفاف شدن فضاي سياسي بيمناك بوده و همواره در تحقق بخشيدن بر مطالبات قومي كوتاهي كرده است. . . مطالبات قومي نه تنها در دانشگاه ها بلكه همزمان در آذربايجان و كردستان شيوع پيدا كرده است»(2). و در مسير اين جنگ رواني عدد و آمار شايع شده از طرف برخي مدعيان اصلاح طلبي مانند تركاشوند و محسن كديور، بدون توجه به راهپيمايي ها و حضور مردم در صحنه ابراز مي شود: «70-80 درصد مردم مخالف جمهوري اسلامي هستند»(3). و بالاخره ضبط نوارهاي اختلاف برانگيز به وسيله مغرضين و سرمايه گذاري سنگين جهت تكثير و پخش آن در مناطق مرزي سني نشين كشور به وسيله عوامل ستون پنجم و اشاعه اينكه مثلاً در منطقه تركمن نشين اسلحه جمع آوري مي كنند و يا در سيستان و بلوچستان چنين و چنان. . . . اين شايعات كه از طرف دشمن و عوامل داخلي آن انجام مي گيرد، امكان دارد باعث دل نگراني دلسوزان و وفاداران به انقلاب گردد، اينك براي اطمينان خاطر آن دسته از مسؤولين محترم و مردم عزيز كه دلسوزانه در آرزوي سلامت و امنيت كشور هستند و به مسائل توجه خاص دارند، يادآور مي شود كه روي هم رفته هيچ نگراني و تشويش در بطن و متن جامعه و قوميت ها، آنهايي كه با ايثار و از خود گذشتگي پاسدار اسلام و انقلاب هستند و آن را تا به امروز رسانده اند، وجود ندارد، براي توجه به اين مهم بازنگري روزها و ماه هاي اوليه انقلاب ضرورت دارد. در اوايل انقلاب كه ملت و دولت آن پختگي و تجربه سياسي لازم را پيدا نكرده بود ولي به دليل پيروي و تبعيت ازحضرت امام(ره) از انحرافات ولغزشها نجات مي يافت، با سازماندهي و حمايت اجانب وابسته به غرب و شرق، تقويت احزاب وابسته در دستور كار قرار گرفت و احزابي نظير حزب توده، حزب دموكرات، كوموله، چريك هاي فدايي (اكثريت و اقليت) تا منافقين و سلطنت طلب ها و امراي فراري ارتش و همچنين معارضاني كه به وسيله تعداد انگشت شمار خود فروخته و خود باخته با عباراتي همچون «خلق تركمن»، «خلق عرب»، «خلق بلوچ » «خلق كرد» و. . . با قصد ايجاد شكاف درصفوف يكپارچه ملت هر كدام تعداد معدودي از جوانان كم تجربه و پر احساس را با فريب و نيرنگ به دور خود جمع نمودند، اما آنها چقدر توانستند آن لانه هاي تار عنكبوتي را بر پا نگهدارند؟ و يا چقدر توانستند در بر هم زدن وحدت ملي مؤثر باشند؟ جواب اين سؤال را با واقعيت هايي كه در گوشه و كنار با وجود درگيري هاي موضعي و مقطعي كه روي داد و با عزم و اراده ملت براي حفظ و صيانت از معتقدات و مشتركات ديني، عرق ملي و آنچه دست آورد انقلاب به رهبري ابرمرد دوران حضرت امام خميني (ره) بود به ظهور رساندند. آري دشمن مي خواست كه آشوب و بلوا به وسيله عوامل و مزدوران خود در گنبد كاووس، نقده، پاوه، زاهدان و. . . بر پا كند و جنگ تمام عياري را به نام «شيعه و سني» تا براندازي انقلاب و اسلام ناب محمدي(ص) به پيش ببرد، غافل از اينكه ملت شريف ايران با وجود اقوام مختلف هشدارهاي داهيانه رهبر كبير انقلاب را به گوش جان شنيديد كه مي فرمود: «دستهاي ناپاكي كه بين شيعه و سني هستند و در اين مملكت اختلاف مي اندازند اينها نه شيعه هستند و نه سني»(4). مردم اين كلام امام(ره) را به جان و دل شنيدند و با هوشياري تمام فتنه ها رادر نطفه خفه كردند، اينك براي آگاهي مردم به خصوص قشر جوان به گوشه هايي از خاطراتم در آن سال ها مي پردازم. در روزهاي اوليه انقلاب كه ملت شريف ايران در شور و شوق پيروزي خود به سر مي برد، دشمن، گنبد كاووس را كه داراي استعدادهاي بالقوه و بالفعلي است و مركز تجمع انواع قوميت ها ، زبان، مذهب، فقر و ثروت مي باشد (به غير از اهالي بومي تركمن از مهاجرين آذربايجاني تا زابلي و سيستاني و ديگران در آن جمع هستند) نقطه مناسبي براي آشوب و فتنه انتخاب كرد و با جمع شدن احزاب و گروه هاي معارض و حركت هاي زير زميني و روي زميني و حتي نفوذ در نهادها و ارگان ها در تلاش براي بر هم زدن نظم منطقه برآمد. معارضين و معاندين انقلاب با استفاده از سادگي تعدادي از اهالي و با مستمسك قرار دادن مواردي از اوضاع زمين داران بزرگ و يا متجاوز و اخذ دستور و يا شبه فتوا به بهانه برگرداندن حقوق تضييع شده به صاحبان اصلي، هر كدام مستقلاً به نوعي عمل مي كردند و با انگ فئودال و سرمايه دار، حق و ناحق، شروع به تعرض همه جانبه به اموال و دارايي مردم نموده تا جايي كه حتي محصول 12 هكتاري موقوفه مسجد راميان را غارت كردند. گروه هاي ماركسيستي چپ نما از بين بردن كشاورزي كه يكي از اركان استقلال كشور است را مورد هدف قرار داده بودند و با تحريك موذيانه و عوام فريبي در تعرض به مزارع، ضرر و زيان جبران ناپذيري متوجه كشور نمودند، به طوري كه مقدار محصول پنبه در سال 1359 به كمترين حد توليد در طول 20 سال قبل يعني از 20 هزار عدل به 6 هزار عدل رسيد و برداشت گندم و جو شديداً افت كرد. كشاورزي فقط در حد حفظ نسخ انجام مي گرفت و كشاورزان حتي از برداشت محصول خود اطمينان نداشتند و چقدر محصولات كشاورزي در اثر تحريك عوامل مخرب و فريب خوردگان به غارت رفت. در نيمه اول فروردين ماه 1358، يعني چند صباحي بعد از انقلاب، به دنبال غائله اول گنبد كاووس نگارنده از طرف سپاه پاسداران و دولت مأموريت يافت كه از وضع نابسامان آن منطقه گزارشي تهيه نمايم. در شهر «گنبد كاووس» هنوز كيسه هاي شن و ماسه و سنگرها وجود داشت، در آمادگي براي بازديد از نقاط مختلف شهر و عمق تركمن صحرا از طرف بعضي ساده انديشان هشدار داده شد كه از رفتن به بخش تركمن نشين شهر و شهرستان خودداري كنم و گفته شد: «ممكن است سرت را ببرند». با شناختي كه از تركمن ها داشتم جواب دادم: مطمئن هستم كه آنها سر نمي برند ولي اين امكان هست كه سرم بريده شده و براي آشوب و فتنه آن را به حساب تركمن ها بگذارند، همان طوري كه در انقلاب هندوستان توطئه گران دريك نقطه آشوب خيز سر گاو را بريده و آن را به حساب مسلمانان گذاشتند و شد آنچه نمي بايست... !!» با آرامش خاطر و بدون دغدغه در مجالس ترحيم و مساجد بخش تركمن نشين شركت كرده و همچنين در گنبد، گلي داغ و مراوه تپه با علما و بزرگان هر دو بخش تركمن و ولايت (در اصطلاح به غير تركمن ها ولايت گفته مي شود) ملاقات كرديم و به رايزني پرداختيم. در گزارش 26 صفحه اي كه تهيه كردم ودر تهران به آن كامل ترين و بي غرض ترين گزارش اطلاق گرديد، آمده است: «دست هاي نامرئي در تلاش اند تا در منطقه جنگ برادر كشي «شيعه و سني» راه بيندازند، به تركمن ها القأ مي شود كه براي حصول به آرامش بايد غير تركمن ها تا مرز شهر ساري بيرون رانده شوند، به غير تركمن ها القأ مي شود براي امنيت منطقه، تركمن ها بايد سركوب شوند». وضع منطقه آشفته تر از آن بود كه بتوان آن را در چند صفحه به تصوير كشيد، مدعيان دروغين دفاع از خلق اعم از روسي و يا آمريكايي اسلحه و مهمات بخشي از پاسگاه ها را غارت كرده بودند، مجاهدين خلق (منافقين) در تصرف نهادها و ارگان ها حتي تا استانداري، دادستاني انقلاب نفوذ كرده و با تجاوز به حقوق حقه مردم به تخريب اعتقادات جوان ها برآمدند، براي نمونه طاهر احمدزاده به استانداري خراسان و طباطبايي به استانداري مازندران گمارده شدند و ابريشم چي و كياني از منافقين و گروه «جنبش مسلمانان» به دادستاني انقلاب گنبد رسيدند و سلطنت طلب ها و بعضي از امرأ ارتش هر كدام به نوعي مي خواستند منطقه را به آتش بكشند. مجموعه نيروهاي معارض با فريب جوانان پر احساس و ساده دل به وسيله بعضي عوامل مزدور با تشكيل ستاد خلق تركمن (و در نقاط ديگر خلق كرد و خلق عرب و. . . ) و هر كدام به ظاهر براي حفظ منافع قومي و در حقيقت براي ايجاد اختلاف و براندازي انقلاب، خواهان سهم جداگانه و بيشتري از انقلاب شدند. با تشكيل «ستاد خلق تركمن» ابتدا تمام نيروهاي مستعد بومي تركمن صحرا براي تقويت ستاد به حركت درآمدند تا آن را به توانمندي برسانند و نقدينگي اهالي را از جرگلان تا گميشان جمع آوري نمودند تا به ستاد برسانند. اما در همان هفته اول بزرگان و علماي آگاه اهل سنت به خصوص آنهايي كه در 22 بهمن ماه 357 (اولين روز انقلاب) با پخش اعلاميه هايي با امام (ره) بيعت و اعلام همبستگي نموده بودند نظير، الحاج آنا قليچ آخوند نقشيدي، الحاج شيرمحمدآخوندشكاري، الحاج نورمحمدطائي و. . . . ، (پيوست شماره1) با پي بردن به ماهيت افراد ستاد و پشتيباني كنندگان آن، نه تنها از پرداخت نقدينگي به ستاد خلق تركمن جلوگيري كردند، بلكه در تلاش براي پراكنده نمودن فريب خوردگان از لانه فساد به اصطلاح خلق تركمن برآمدند. و در نهايت علماي تراكمه، مانند احمد آخوندقزلچه، خداي بردي قاري، عبدالجيل آخوندي جعغرباي و. . . از اقدامات عده اي غير مسؤول كه گهگاه مرتكب اعمال ناشايست و خلاف شرع مي شدند اعلام برائت نمودند. (پيوست شماره2) و آمادگي و درخواست علماي اهل سنت مانند كريم بردي آخوند احمدي، حاج قربان آخوند پوراني، حاج دوست محمدآخوندو. . . از مردم جهت شركت در رفراندوم روز 12 فروردين 1358 رأي به جمهوري اسلامي اعلام مي گرديد. (پيوست شماره 3و4) در يك راهپيمايي كه از طرف ستاد خلق تركمن، با پرچم سرخ (به تبعيت از شوروي) به سمت مركز شهر انجام مي گرفت از جمله شعارها اين بود: «آخوند گرك، يوخ، يوخ» (آخوند لازم است، نه !نه!) آناقليچ آخوند نقشبندي از علماي طراز اول اهل تسنن و مسن ترين شخصيت اجتماعي خود را به راهپيمايان رسانده و با اشاره و نشانه گيري انگشت به طرف پرچم سرخ فرياد زد و فتوا داد: «هركس به زير اين پرچم سرخ برود زنش بر او حرام است». دراين ميان دلاور مرد آذربايجاني يدالله امامي ودوستش پرچم سرخ را پايين كشيده و آن را پاره كردند. ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ 1- توطئه حساب شده عليه تشيع ماهنامه خيمه شماره 15، شهريور .1383 2- ارمغان آذربايجان، شماره 39، مورخه 18/1/.83 3- كيهان، مورخه 12/9/.82 4- صحيفه نور، جلد 1، ص .86 (kayhannews)