چهارشنبه 8 تير 1384-0:0

سفرنامه های رضا شاه

نگاهی به "سفرنامه مازندران"، چاپ اروپا.


چندی پیش برای نخستين بار کتابی از رضاشاه به دست ناشران بخش خصوصی منتشرشد. پيش از اين به هنگام جشن های پنجاهمين سال سلطنت پهلوی اين سفرنامه ها از سوی مرکز پژوهش و نشر فرهنگ سياسی دوران پهلوی منتشر شده بود.

سفرنامه خوزستان نيز در اوايل سالهای حکومت رضاشاه منتشر شده بود، اما سفرنامه مازندران تا سال 54 منتشر نشده بود. با وجود اين، در حقيقت اين نخستين بار است که سفرنامه های رضاشاه به معنی واقعی انتشار می يابد.

انتشار آنها به مناسبت پنجاهمين سال سلطنت پهلوی در واقع معنی انتشار نداشت. زيرا کتاب هايی از اين دست که از سوی دستگاههای وابسته به حکومت منتشر می شد، اساسا وارد بازار نشر نمی شد، بلکه به صورت هديه بين خواص توزيع می گرديد.

به اين ترتيب، شايد نخستين بار باشد که اين سفرنامه ها بطور جدی خوانده خواهند شد و اهل کتاب و تحقيق آن را به عنوان اسناد باقی مانده از يک دوره سپری شده جدی خواهند گرفت. زيرا فضای به وجود آمده در سال های اخير اين فرصت را فراهم آورده است که ايرانيان به بازخوانی جدی تاريخ خود بپردازند و از ديد تازه ای که حاصل دگرگونی هاست، در آن بنگرند.

آن چه راجع به سفرهای رضاشاه، پيش از پرداختن به خود سفرنامه ها بايد گفت اين است که رضاشاه برخلاف پادشاهان قاجار که جز به سفرهای تفريحی چه در داخل و چه در خارج نمی رفتند،به گوشه گوشه ايران سفر می کرد و از اوضاع و احوال همه جای ايران از نزديک با خبر می شد.

کتاب منتشر شده شامل دو سفرنامه است. سفرنامه خوزستان و سفرنامه مازنداران. سفر خوزستان برای سرکوب کردن شيخ خزعل و يکپارچه کردن ايران صورت گرفت.

شيخ خزعل آشکارا خود را تحت الحمايه دولت انگلستان می خواند و دولت انگلستان نيز به عنوان تحت الحمايه از او پشتيبانی می کرد و رضا خان را که در آن زمان رييس الوزرا و فرمانده کل قوا بود از سرکوبی شيخ بر حذر می داشت. از اين رو سفر به خوزستان حتی در چشم مخالفان رضاشاه يک سفر تاريخی به حساب می آيد.

آنچه در اين سفرنامه آشکار می شود اين است که رضاشاه با دشواری زياد به اين سفر پرداخته است. چنان که يک بار در دريا از بوشهر به بندر ديلم در توفان های آذر ماه دريا با يک زورق پوسيده که "مظفری" نام داشت جان خود را به خطر انداخت و بار ديگر در رفتن به اهواز که در قبضه مردان مسلح شيخ خزعل بود.

بنابر مندرجات کتاب، هر چند لشکريان رضاشاه پيش از آن، نواحی ديگر خوزستان را گرفته بودند و نيروهای شيخ را پس رانده بودند، اما اهواز همچنان در دست آنها بود و رفتن به آن شهر به همراه چند تن از مقامات، بی پشتيبانی و حضور ارتش دل و جرأت می خواست. دولت انگلستان به وسيله کنسول ها و مأمورانش همواره او را از پيشروی در خوزستان بر حذر می داشت ولی او به اين هشدارها وقعی نمی نهاد و می گفت خزعل رعيت ايران است و هيچ قانون بين المللی دولت انگلستان را مجاز به دخالت در امور داخلی ايران نمی کند.

در اين کتاب، مذاکره کنسول انگلستان در شيراز با رضاشاه يکی از جالب ترين صحنه هايی است که مداخله دولت خارجی را در امور ايران به نمايش می گذارد. کنسول انگلستان به او می گويد: " ... چون خزعل رسما تحت الحمايه دولت انگليس است و ما مجبوريم از تحت الحمايه خود قويا مواظبت و محارست کنيم، ناچاريم که با شما نيز بطور رسمی وارد مذاکره شده و از ورود شما جلوگيری و از ورود قوای نظامی شما به خاک خوزستان ممانعت کنيم. انگليس در خوزستان علاوه بر موقعيت سياسی، وضعيت خاصی دارد. لوله های کمپانی نفت که در طول کارون کشيده شده، ممکن است در اين لشکر کشی و منازعات صدمه ببيند. بنابراين هر پيشامدی که رخ بدهد مسئوليت مستقيم آن متوجه دولت ايران و شخص شما خواهد گرديد و ما مجبور به مدافعه و مداخله خواهيم شد".

رضاشاه که آن زمان هنوز شاه نبود در پاسخ کنسول انگلستان پس از آنکه حرف های خود را می زند می گويد: "برای آنکه به او حالی کرده باشم که تندی و عصبانيت و تمام مأموريت ها و يادداشت هايی که او حامل است به قدر بال مگسی مرا واپس نمی نشاند، در حضور خود قنسول، امير لشکر را احضار کردم و با اينکه خيال داشتم سه روز ديگر در شيراز مانده و استراحتی بکنم، امر به حرکت دادم و گفتم تمام همراهان را مسبوق نماييد که فردا صبح به طرف خوزستان خواهيم رفت".

نکته مهم ديگری که در کتاب به آن اشاره رفته، نام خوزستان است: رضاشاه به عصيان کسی به نام سيد مشعشع در دوره شاه اسماعيل صفوی اشاره می کند و می گويد شاه اسماعيل در پی سرکوبی او برآمد ولی پس از انقياد او باز حکومت را در خاندان او باقی گذارد. حدودی را که به او واگذار کرد عربستان خواندند تا با ايالت خوزستان مشتبه نشود. "قاجاريه اين غلط را از نادانی و سستی توسعه داده و بر تمام ايالت اطلاق کردند. من در مرکز، امر کردم اين استقبال زشت را موقوف ساخته و اين ايالت را به نام حقيقی و شريف خود يعنی خوزستان بخوانند".

سفرنامه مازندران با سفرنامه خوزستان اين تفاوت اساسی را دارد که سفرنامه خوزستان در زمانی نوشته شده که رضا شاه رييس الوزرا بوده ولی سفرنامه مازندران در آغاز پادشاهی او به نگارش در آمده است. در سفرنامه مازندران، رضاشاه به فکر بسيار چيزها افتاده است که بعدها بدانها جامه عمل پوشاند. از ايجاد مدارس و بهداشت گرفته تا ساختن هتل های مختلف تا مازندران و گيلان را به قطب جهانگردی بدل کند. سفرنامه مازندران بويژه از اين جهت خواندنی است که نشان دهنده آمال و آرزوهای او برای ايران است.

هر دو سفرنامه به قلم فرج الله بهرامی دبير اعظم سردار سپه نوشته شده و حاوی اسنادی است که تاريخ آن دوره ايران را به کار می آيد.(bbc)