پنجشنبه 17 شهريور 1384-0:0

سفري‌ به‌ زرين‌ كوه‌

بهنام‌ همايوني‌


زرين‌كوه‌ به‌ معني‌ كوه‌ زرين‌است‌. سنگ‌هاي‌ قيمتي‌ كه‌ شايد بخاطر زينتي‌ بودن‌شان‌ ارزنده‌ تلقي‌ شوند. اين‌ قله‌ در زيرمجموعه‌ دماوند در البرز مركزي‌ واقع‌ شده‌ و ارتفاعي‌ بالغ‌ بر 3500 متر دارد.براي‌ رسيدن‌ به‌ پاي‌ اين‌ كوه‌ بايد حدود 60 كيلومتر از تهران‌ در مسير شمال‌ شرق‌ پيش‌رويم‌.
زرين‌كوه‌ برفراز روستاي‌ جابان‌ از توابع‌ شهرستان‌ دماوند قد برآسمان‌ كشيده‌ و يخچال‌هاي‌ قله‌اش‌ از جاده‌ محور تهران‌ فيروزكوه‌ به‌ چشم‌ مي‌آيد.منطقه‌يي‌ بكر در البرز با چشمه‌سارهاي‌ متعدد و نسيم‌ خنك‌ و پوشيده‌ از بوته‌هاي‌ خوش‌ عطركاكوتي‌.
پنج شنبه‌ شب‌ را براي‌ آغاز حركت‌ انتخاب‌ مي‌كنيم‌.تا شهر بومهن‌ اسير در ترافيك‌ خودروهاي‌ عبوري‌ كه‌ عازم‌ شمال‌ كشورند به‌ كندي‌ پيش‌ مي‌رويم‌.پس‌ از خاك‌خوردن‌ از ماشين‌هايي‌ كه‌ شانه‌ خاكي‌ جاده‌ را زير چرخ‌هاي‌ خودرو گرفته‌اند، وارد شهر مهاجرنشين‌ بومهن‌ سرزمين‌ آفتاب‌ برآوران‌ مي‌شويم‌.انتهاي‌ اين‌ شهر به‌ دو شاخه‌ تقسيم‌ مي‌شود.جاده‌يي‌ كه‌ به‌ رودهن‌، آبعلي‌ و از آن جا به‌ محور هراز ختم‌ مي‌شد تا رسيدن‌ به‌ جنگل‌هاي‌ سبز آمل‌ و جاده‌يي‌ از بومهن‌ به‌ گيلاوند و محور فيروزكوه‌ مي‌رسد تا رسيدن‌ به‌ جنگل‌هاي‌ كوهستاني‌ سوادكوه‌ و قائم شهر در ابتداي‌ ورودي‌ غربي‌ استان‌ مازندران‌.پس‌ از گذر از دو راهي‌ گيلاوند، روستاهاي‌ آبسرد، آينه‌ورزان‌ و جابان‌ در راهند.جابان‌ روستايي‌ نشسته‌ بردامن‌ البرز با طبيعتي‌ بسيار سبز محصور كننده‌ است‌.تميزترين‌ روستاي‌ استان‌ تهران‌ كه‌ از بسياري‌ از خيابان‌هاي‌ پايتخت‌ نيز نزديك‌تر است‌.
اين‌ روستا كه‌ سال‌ پيش‌ قريه‌ نمونه‌ در حفظ‌ بهداشت‌ و محيط‌ زيست‌ شناخته‌ شد، سكونت گاه‌ مردماني‌ كردزبان‌ است‌ كه‌ قرن‌ها پيش‌ به‌ اين‌ ناحيه‌ مهاجرت‌ كرده‌اند.روستاهاي‌ جابان‌ و سربرندان‌ در محور فيروزكوه‌ ساكنين‌ كرد دارد.
حوالي‌ ساعت‌ 22 به‌ روستاي‌ جابان‌ مي‌رسيم‌. كنار جاده‌ درخت‌هاي‌ آلوچه‌ به‌ بار نشسته‌ و فيروزه‌هاي‌ سبز ترش‌ مزه‌ را از سرپنجه‌ شاخه‌ها آويخته‌ است‌.وجود درخت‌ ميوه‌ در ابتداي‌ راه‌ طبيعت‌گردي‌ نويدي‌ خوش‌ يمن‌ است‌ گو اين كه‌ طبيعت‌ از سر مهر انسان‌ را به‌ دامان‌ خويش‌ فرامي‌خواند.از جاده‌يي‌ خاكي‌ به‌ سوي‌ روستا حركت‌ مي‌كنيم‌.تا اين‌ ساعت‌ چندين‌ مغازه‌ شيك‌ و تميز در روستا باز است‌ و مي‌توان‌ از همين‌ جا عسل‌ و خامه‌ و ديگر مواد مغذي‌ و مقوي‌ را تهيه‌ كرد.نرخ‌ها ارزان‌تر از تهران‌ است‌.عسل‌ طبيعي‌ منطقه‌ و ميوه‌هاي‌ آماده‌ برشاخه‌ها با نرخي‌ ارزان‌ و طعمي‌ دلپذيرتر در دسترس‌ قرارمي‌گيرد.
بيتوته‌ در هفت‌ چشمه‌
روستاييان‌، هفت‌ چشمه‌ را براي‌ بيتوته‌ پيشنهاد مي‌كنند. مردماني‌ خوش‌ مشرب‌ و خنده‌رو.هرچند از كار طاقت‌ فرساي‌ باغداري‌ و آبياري‌ مزارع‌ برمي‌گردند ولي‌ دست‌ و پنجه‌ نرم‌ كردن‌ با طبيعت‌ خلقشان‌ را گشاده‌ كرده‌ است‌.به‌ پل‌ روستا مي‌رسيم‌.صداي‌ رود از پايين‌ پل‌ سكوت‌ شبانه‌ روستا را درهم‌ مي‌شكند و بوي‌ زندگي‌ بر در و ديوار پاشيده‌ است‌.صداي‌ خروش‌ آب‌ كه‌ بين‌ سنگ‌ها مي‌خرامد و پيش‌ مي‌رود، خنكي‌ ويژه‌يي‌ به‌ روح‌ و ضمير آدمي‌ سرريز مي‌كند.
در روستاي‌ جابان‌ يك‌ آشغال‌ كوچك‌ هم‌ ديده‌ نمي‌شود. مردم‌ علاوه‌بر مشاركت‌ خود و همسايگان‌ پافشاري‌ و پيگيري‌هاي‌ مديرخانه‌ بهداشت‌ روستا را دليل‌ تميزي‌ جابان‌ مي‌دانند. نمونه‌ شدن‌ روستا را نيز مرهون‌ مديرخانه‌ بهداشت‌ تلقي‌ مي‌كنند.
پس‌ از طي‌ كردن‌ فاصله‌يي‌ حدود 200 متر به‌ انتهاي‌ شمالي‌ روستا رسيده‌ايم‌. از جاده‌ شيب‌ رود را مي‌گيريم‌ و پايين‌ مي‌رويم‌ تا كنار نهر خلاف‌ جهتش‌ حركت‌ كنيم‌.نسيم‌ خنك‌ شبانگاهي‌ گروه‌ را فارغ‌ از دغدغه‌هاي‌ شهري‌، سبكبال‌ كرده‌ است‌.كنار باريكه‌ رود پرخروش‌ رسيده‌ و امتدادش‌ را روي‌ سنگ‌هاي‌ رودخانه‌يي‌ طي‌ مي‌كنيم‌. سنگ‌ها كه‌ بستر رود و اطرافش‌ را تا چند متر سنگفرش‌ كرده‌اند،نشان‌ از روزهاي‌ پرآبي‌ رود دارد. مي‌شود براحتي‌ تصور كرد غريدن‌ رود در دره‌ را. پس‌ از نيم‌ ساعتي‌ گام‌ برداشتن‌هاي‌ سبك‌ و سرپنجه‌ به‌ تنگه‌ راهي‌ مي‌رسيم‌ بين‌ دو رديف‌ سختون‌ كه‌ سبب‌ پژواك‌ غرش‌ نهر شده‌ است‌. كنارش‌ محوطه‌يي‌ مسطح‌ با شن‌هاي‌ نرم‌ و سبك‌ رودخانه‌يي‌ است‌.جايي‌ براي‌ اتراق‌. اجاق‌ را مهيا كرده‌ و به‌ همراه‌ يكي‌ از دوستان‌ براي‌ گردآوري‌ هيزم‌ مسيرپايين‌ دست‌ را بازمي‌گرديم‌. بين‌ راه‌ هنگام‌ بالاآمدن‌، خشكه‌ كنده‌هايي‌ به‌ چشم‌ آمده‌ بودأ شكسته‌ كنده‌هايي‌ كه‌ براؤر سوختن‌ و تبرخوردن‌ كنار رودافتاده‌ براي‌ آتش‌ يك‌ شبمان‌ بسنده‌ مي‌كند.پيش‌ از جمع‌آوري‌ هيزم‌ و راه‌ اندازي‌ اجاق‌ دو نفر از اعضاي‌ گروه‌ براي‌ بررسي‌ اطراف‌ و حواشي‌ شيب‌ دره‌ را بالا رفته‌ و منطقه‌ را بررسي‌ مي‌كنند.جاي‌ اتراق‌ چندان‌ بد نيست‌. چندان‌ به‌ روستا نزديك‌ نيستيم‌ كه‌ سروصداي مان‌ مزاحم‌ آرامش‌ اهالي‌ شود و براي‌ بيتوته‌ مكان‌ مناسبي‌ است‌. بالا دست‌ نيز گله‌يي‌ كنار رودخانه‌ نياراميده‌ و تقريبا مي‌توان‌ به‌ آب‌ جاري‌ نهر كه‌ خنكا و سردي‌ چشمه‌ساران‌ را دارد، اعتماد كرد.شام‌ خورده‌ مي‌شود و پيش‌ از آن‌ غرق‌ خوشه‌ ريزي‌ شهاب‌ها برسفره‌ سياه‌ آسمانيم‌.ستارهاي‌ زرگونه‌ بر مخمل‌ سياه‌ آسمان‌ نشسته‌اند و با عمق‌ عجيب‌ و ژرف‌ آسمان‌ را نگاه‌ و ذهن‌ را مغشوش‌ خود داشته‌اند.نگه‌ داشتن‌ آتش‌ در طبيعت‌ علاوه‌ بر لذت‌ و انرژي‌گيري‌ بي‌بديل‌ از نظر امنيتي‌ نيز كاري‌ در خور اعتماد است‌.آتش‌ تا صبح‌ در رنگ‌هاي‌ زيبا و گرمش‌ مي‌رقصد و به‌ نوبت‌ نگاه‌ هر يك‌ از اعضاي‌ گروه‌ چهارنفره‌ را معطوف‌ و مشغول‌ خود مي‌كند.
برآمدن‌ نور و ارتفاع‌
سياهي‌ آرام‌، آرام‌ رنگ‌ مي‌بازد و شيره‌ آفرينش‌ برآسمان‌ پاشيده‌ مي‌شود. هواي‌ سحرگاهي‌ با نسيمي‌ خنك‌ نويد صبح‌ تابستان‌ كوهستان‌ را دارد.گروه‌ پس‌ از صرف‌ صبحانه‌ و بستن‌ كوله‌ها راه‌ رود را پيش‌مي‌گيرد و بالا مي‌رود. پس‌ از گذر از تنگه‌يي‌ به‌ محوطه‌يي‌ باز با پوشش‌ گياهي‌ انبوه‌ از كاكوتي‌، انواع‌ خارهاي‌ كوهستاني‌ و درخت‌هاي‌ سر به‌ آسمان‌ ساييده‌ سپيدار و بيد، مي‌رسيم‌.از اين‌ منطقه‌ مي‌توان‌ زرين‌كوه‌ را مشاهده‌ كرد.با يخچالي‌ كه‌ از زمستان‌ به‌ يادگار نزد خود نگه‌داشته‌است‌.جاده‌يي‌ در سوي‌ شرق‌ سلسله‌ تپه‌ها و كوه‌ها را در دامنه‌هاشان‌ پي‌مي‌گيرد و در سوي‌ غرب‌ كوه‌ها همچنان‌ پابرجا و بلند ايستاده‌اند.
راه‌ شمال‌ كه‌ راه‌ گذر رود است‌ را پي‌ گرفته‌ تا كنار چشمه‌ساري‌ زيبا با سه‌ چشمه‌ بين‌ دو رديف‌ صخره‌ بزرگ‌ اتراقي‌ كوتاه‌ مي‌كنيم‌.پيش‌ از رسيدن‌ به‌ مقصد، سگ‌هاي‌ گله‌ كه‌ در كوهستان‌ با فاصله‌ از گله‌ كنار جاده‌هاي‌ مالرو ايستاده‌اند، صداي‌ پارس‌ كردنشان‌ در كوه‌ طنين‌ مي‌اندازد و به‌ خود غره‌ مي‌شوند.تا دور شدن‌ گروه‌ از مقابل‌شان‌ دست‌ از غريدن‌ و پارس‌كردن‌ نمي‌شويند.
تپه‌هاي‌ اطراف‌ پر از كبك‌ است‌ كه‌ لاي‌ كاكوتي‌ها نشسته‌ و به‌ صورت‌ گروهي‌ پروازهاي‌ مقطعي‌ زيبا به‌ نمايش‌ مي‌گذارند.خزندگان‌ كوچك‌ لاي‌ سنگ‌ها جابه‌جا مي‌شوند.سمندر، آگاما و مارمولك‌ در كناري‌ ماري‌ كه‌ بردرخت‌ ديده‌ مي‌شود، زود فراموش‌ مي‌شوند.
كوله‌ها را زمين‌ گذاشته‌ و براي‌ تمرين‌ صخره‌ سوي‌ شرقي‌ را بالا مي‌رويم‌. صخره‌نوردي‌ حس‌ خوبي‌ از سلامت‌ پنجه‌ها و دست‌ها به‌ آدمي‌ القا مي‌كند. صخره‌ را بالارفته‌ و براي‌ بازگشت‌ طناب‌ و قلاب‌ همراه‌ نياورده‌ايم‌، به‌ ناچار كفش‌هاي‌ زمخت‌ را درآورده‌ و از پاي‌ برهنه‌ كه‌ بهترين‌ فيزيك‌ را براي‌ نگهداري‌ وزن‌ روي‌ صخره‌ها دارد، استفاده‌ مي‌كنيم‌.سپس‌ از آب‌ گواراي‌ چشمه‌ نوشيده‌ و خستگي‌ از تن‌ دركرديم‌.چيزي‌ حدود يك‌ ساعت‌ را پرشتاب‌ به‌ سوي‌ زرين‌كوه‌ گام‌ برداشته‌ و اكنون‌ سرآغاز وصال‌ با قله‌يي‌ بلند ايستاده‌ بوديم‌.سه‌ چشمه‌ براؤر ريزش‌ سنگ‌و خاك‌ آبراهي‌ باريك‌ بيشتر به‌ بستر نهر نمي‌ريختند.سنگ‌ها را برداشته‌ و چشمه‌ها را لايروبي‌ كرده‌ و با سرريز شدن‌ آب‌ و برخاستن‌ صداي‌ »قل‌قل‌« چشمه‌ انرژي‌ مضاعفي‌ براي‌ رسيدن‌ به‌ قله‌ پيدا كرديم‌.
راه‌هاي‌ متعدد صعود
يك‌ تيم‌ طبيعت‌ گردي‌ 8 نفره‌ نيز از پي‌ ما وارد دامنه‌ زرين‌كوه‌ شدند.آنان‌ از سوي‌ غربي‌ تپه‌ يي‌ را با شيب‌ حدود 45 درجه‌ بالا رفته‌ و از فراز آن‌ قصد صعود به‌ زرين‌ كوه‌ را داشتند.گروه‌ مسير خود را ادامه‌ داده‌ تا پاي‌ سلسله‌ تپه‌ها و كوه‌هاي‌ پيوسته‌ به‌ زرين‌ كوه‌ برخورد.سوي‌ غربي‌ تپه‌يي‌ با شيب‌ تند حدود 75 تا 80 درجه‌ با پوشش‌ گياهي‌ خوب‌ و سنگريزه‌هاي‌ زياد، پيشي‌ گرفته‌ و بالارفت‌.دو رديف‌ سختون‌ در دامن‌ و سينه‌ كوه‌ نويد سايه‌ داشت‌ و تصميم‌ داشتيم‌ زير سايه‌ صخره‌ها جرعه‌ آبي‌ نوشيده‌ و كمي‌ خستگي‌ از تن‌ بزداييم‌.هرچند كه‌ محيط‌ كوهستان‌ با آرامشي‌ كه‌ در ضمير مي‌پاشد، هيچ‌ خستگي‌ با خود همراه‌ ندارد و تنها چاق‌ كردن‌ نفسي‌ لازم‌ است‌. اكسيژن‌ ناب‌ زيرآبي‌ آسمان‌ با وزش‌بادي‌ ويژه‌ ارتفاعات‌ برپوست‌ و در ريه‌ فرو نشست‌.
در شيب‌هاي‌ تند، كوهستان‌ زيبا، فريبنده‌ جلوه‌گري‌ مي‌كند.فاصله‌ قابل‌ تمييز نيست‌. هر بخش‌ از سختون‌هاي‌ در هم‌ تنيده‌ از پايين‌ رنگ‌وبوي‌ قله‌داشت‌ و مي‌دانستيم‌ تازه‌ پس‌ از رسيدن‌ بر فراز آن‌ بايد بخش‌ صعود را طي‌ كنيم‌.از ميان‌ دامنه‌ كوه‌ روستاهاي‌ جابان‌، آينه‌ ورزان‌، آبسرد و كيلان‌ با باغ‌هاي‌ انبوه‌ سيب‌ قابل‌ روؤيت‌ است‌.
جاده‌ تهران‌ فيروزكوه‌، چون‌ ماري‌ سياه‌، خميده‌ در تن‌ دشت‌ و دامنه‌، پيش‌ رفته‌ است‌.سنگ‌هاي‌ زرين‌ كوه‌ به‌ تنهايي‌ قابل‌ انتقال‌ به‌ آنتيك‌ فروشي‌هاست‌. سنگ‌هايي‌ كه‌ طي‌ ساليان‌ متمادي‌ و قرن‌ها منقش‌ به‌ نقش‌هاي‌ طبيعي‌ و ملون‌ به‌ رنگ‌هاي‌ حاصل‌ از فعل‌ و انفعالات‌ آتشفشاني‌ به‌ چشم‌ مي‌آيد.
جاي‌ پاي‌ شكار
سنگ‌هايي‌ به‌ رنگ‌ مسي‌، فيروزه‌، يشم‌، گرانيت‌ و رنگ‌ هاي‌ زيبنده‌ ديگر كه‌ بالا رفتن‌ را دشوار مي‌كرد. با هر گام‌ به‌ پيش‌ سنگ‌ها به‌ پايين‌ سريده‌ شده‌ و تنها مي‌توان‌ به‌ بوته‌ها اعتماد كرد. گياهان‌ ريشه‌ در خاك‌ نهاده‌ و محكم‌ در شيب‌ تند كوه‌ ايستاده‌اند. جاي‌ پاي‌ قوچ‌ و ميش‌ها بهترين‌ گزينه‌ براي‌ گذر از كوهستان‌ است‌. اين‌ حيوانات‌ بطور غريزي‌ راه‌ رفتن‌ در كوه‌ را آموخته‌اند و معمولا پايشان‌ را در نقطه‌يي‌ مي‌گذارند كه‌ محكم‌ است‌ و قابل‌ اعتماد.
قوچ‌ و ميش‌ را طبيعت‌گردها در اصطلاح‌ شكار مي‌نامند و جاي‌ پاي‌ شكار مطمئن‌ است‌ براي‌ بالا و پايين‌ رفتن‌. شكار مسير را زيگزاگ‌ طي‌ مي‌كند و ما هم‌ به‌ همان‌ شيوه‌ بالا مي‌رويم‌ كه‌ كمترين‌ اصطكاك‌ و پايين‌ سريدن‌ از سنگريزه‌ها متوجهمان‌ شود.
بر فراز سرمان‌ دو عقاب‌ خود را يله‌ داده‌ در باد به‌ جست‌ و جوي‌ شكار يا ورانداز منطقه‌ مشغولند. بي‌ترديد متوجه‌ ما مي‌شوند كه‌ صدايشان‌ را از گلو بيرون‌ مي‌فرستند. وال‌هايي‌ با بال‌هاي‌ گسترده‌ در آبي‌ آسمان‌ و صدايي‌ كه‌ از فلوت‌ دميده‌ مي‌شود. آن‌ دو سلطان‌ آسمانند و هر بيننده‌يي‌ در دشت‌ مي‌تواند در گستره‌ ميدان‌ ديد عقاب‌ها قرار گيرد. اين‌ پرنده‌ زيبا، چشماني‌ بسيار قوي‌ دارد و از فراز قله‌ زرين‌ كوه‌ راهشان‌ را بر فراز درياچه‌ »تار« كج‌ مي‌كنند و بال‌ها را تيز كرده‌ و پايين‌ مي‌روند تا از ميدان‌ ديدمان‌ به‌ در روند و شكار قزل‌آلاهاي‌ درياچه‌ را نبينيم‌. او يك‌ شكارچي‌ بي‌بديل‌ در طبيعت‌ است‌.
به‌ سختون‌هاي‌ فرسوده‌ مي‌رسيم‌. عمر اين‌ كوه‌ نبايد چندان‌ بيشتر از كوه‌هاي‌ ديگر البرز مركزي‌ باشد ولي‌ وجود آتشفشان‌ در دل‌ اين‌ كوه‌ كه‌ روزي‌ تمام‌ مواد مذاب‌ و گدازه‌ را از دل‌ زمين‌ بيرون‌ كشيده‌ و به‌ هر دامنه‌اش‌ پاشيده‌، سبب‌ فرسايش‌ سنگ‌ها شده‌. با وجود پوشش‌ گياهي‌ خوب‌ و متراكم‌ كه‌ نزديكي‌هاي‌ قله‌ كوچك‌ وجود دارد، فرسايش‌ محسوس‌ است‌.
بالا چه‌ خبر است‌
سنگ‌هاي‌ سست‌ را نمي‌توان‌ تكيه‌گاهي‌ براي‌ بالا كشيدن‌ خود تلقي‌ كرد. بهتر است‌ آنها را در همان‌ شكلي‌ كه‌ در آمده‌اند به‌ داخل‌ صخره‌ و خاك‌ فشار دهيم‌ تا بتوانيم‌ مقداري‌ از وزن‌ را با دست‌ به‌ زمين‌ انتقال‌ داده‌ و گام‌ برداريم‌. بالاخره‌ برفراز قله‌ كوچك‌ مي‌رسيم‌. قله‌يي‌ مخروطي‌ شكل‌ زير آوار سنگ‌هاي‌ آذرين‌ آتشفشاني‌ ميزبانمان‌ است‌. دهانه‌ قله‌ چون‌ هرم‌ است‌ كه‌ با سنگ‌ پر شده‌ باشد و يادآور آتشفشان‌هايي‌ در روزگاران‌ دور است‌.
چند گروه‌ كوهنوردي‌ تاكنون‌ اينجا آمده‌اند و با چيدن‌ چند سنگ‌ روي‌ هم‌، صعودشان‌ را به‌ يادگار گذاشته‌اند. تكه‌يي‌ برف‌ يخ‌زده‌ در ضلع‌ شمال‌ شرقي‌ قله‌ كوچك‌ وجود دارد كه‌ قرار دادن‌ كف‌ پاها در ظهر گرم‌ تابستان‌ روي‌ اين‌ برف‌ها لطف‌ خاصي‌ دارد. سپس‌ كوله‌ها را جمع‌ كرده‌ و عازم‌ زرين‌كوه‌ مي‌شويم‌. امتداد مسير يخچالي‌ كوچك‌ را پي‌ مي‌گيريم‌ تا فاصله‌ 20 متري‌ زرين‌كوه‌. از آن جا به راحتي‌ خود را بر فراز قله‌يي‌ زيبا مي‌يابيم‌. با طبيعت‌هايي‌ متنوع‌ در اطراف‌.
وقتي‌ كوه نوردان‌ به‌ قله‌ مي‌رسند، پيش‌ از هر چيز مي‌خواهند بدانند پشت‌ قله‌ چه‌ خبر است‌. در پس‌ ضلع‌ شمالي‌ زرين‌كوه‌، درياچه‌ تار به‌ زيبايي‌ سايه‌ آسمان‌ را در خود نهاده‌ و خود آسماني‌ شده‌ در عمق‌ دره‌يي‌ ژرف‌. يكي‌ از عقاب‌ها از همين‌ ضلع‌ بالا مي‌آيد و برفراز سرمان‌ چرخي‌ مي‌زند. غرشي‌ آسماني‌ از ناي‌ فلوت‌ مانندش‌ بيرون‌ مي‌فرستد و يله‌ مي‌دهد بر باد. در شرق‌، سلسله‌ كوه‌هايي‌ به‌ هم‌ چسبيده‌ و در هم‌ تنيده‌ به‌ سوي‌ درياچه‌ تار راهنمايي‌مان‌ مي‌كند. در پشت‌ سر باغ‌هاي‌ سيب‌ خط‌كشي‌ شده‌ و منظم‌ به‌ چشم‌ مي‌آيد ولي‌ زير غباري‌ به‌ شكل‌ هاله‌ ديده‌ مي‌شود. گو اينكه‌ باد در ارتفاع‌ در اين‌ برهه‌ از روز بعدازظهر از غرب‌ به‌ شرق‌ مي‌وزد و دامنه‌هاي‌ زيرپا دودهاي‌ سرب‌دار تهران‌ را با خود به‌ دامنه‌هاي‌ البرز مي‌كشد. كوه‌هاي‌ مغرب‌ در زير هاله‌يي‌ از غبار پنهان‌ شده‌ و گروه‌ با در نظر گرفتن‌ زمان‌ بازگشت‌ و مقدار آب‌ و آذوقه‌ همراه‌ كوتاهترين‌ مسير براي‌ رسيدن‌ به‌ نهر را انتخاب‌ مي‌كند.
پايين‌ سريدن‌ از سنگ‌ ريزه‌ها مانند اسكي‌ روي‌ شن‌ است‌. مهيج‌ و جالب‌. سنگ‌هاي‌ زيبا با طرح‌ها و نقش‌هاي‌ گوناگون‌ بين‌ راه‌ ميخكوب مان‌ مي‌كند و توجه مان‌ را جلب‌.
از ضلع‌ جنوبي‌ قله‌ به‌ پايين‌ باز مي‌گرديم‌ و در دره‌يي‌ با شيب‌ تند كه‌ جاي‌ پاي‌ شكارها بر آن‌ ديده‌ مي‌شود، مسير را ادامه‌ مي‌دهيم‌. بين‌ راه‌ چشمه‌هاي‌ زيادي‌ است‌ كه‌ تنها بخاطر فرسايش‌ و ريزش‌ خاك‌ و سنگ‌ از جوشيدن‌ بر دل‌ زمين‌ و به‌ كار انداختن‌ نبض‌ سبزينه‌ طبيعت‌ باز ايستاده‌ است‌.چشمه‌ها را لايروبي‌ كرده‌ و پايين‌تر مي‌رويم‌. صداي‌ آب‌ در دره‌ باريك‌ مي‌پيچد و بالا مي‌آيد. با اين‌ صدا روحيه‌ها دوباره‌ به‌ اوج‌ مي‌رسد. شعفي‌ وصف‌ناپذير در خون‌ غليان‌ مي‌كند و هواي‌ بالا رفتن‌، رفتن‌ و رفتن‌ تا هميشه‌ سراپاي‌ گروه‌ را در بر مي‌گيرد. ولي‌ گريزناپذير است‌ زندگي‌ در پنجه‌هاي‌ در هم‌ فشرده‌ و تنگ‌ دغدغه‌هاي‌ شهري‌. مسير نهر را ادامه‌ مي‌دهيم‌. به‌ جابان‌ مي‌رسيم‌ و از آنجا راه‌ بازگشت‌ را طي‌ خواهيم‌ كرد.(etemaad)