پنجشنبه 17 فروردين 1385-0:0

ساحل غمبار دریای مازندران

يادداشتي از:یدالله اسلامی


 چند روزی را دریکی از شهرهای شمالی کشور گذرانیده و روز سیزدهم نوروز را هم، همراه دوستان وخانواده دریکی از روستاهای کوهستانی وجنگلی شهرستان نور به سر بردیم .

 هنگامی که ازشهر دور می‌شدیم و نگاهی به پیرامون می‌انداختیم درختان را یکی یکی از پا افتاده می‌دیدیم وخانه وویلاها را یکی یکی سربرآورده . حالا دیگر تنها حاشیه شهرها نبود که زمین‌های کشاورزی ومراتع جنگلی کم رونق می‌شد تا خانه و ویلا سازی رونق پیدا کند، بلکه روستاها نیز ازاین هجوم درامان نمانده اند. درختان از پای می‌افتادند تا جایشان آهن وسیمان بروید و کس و یا کسانی را برای زمان کوتاهی از سال درخود جای دهند . درحاشیه دریا هم که برای مردم و رهگذران نمایی هم برای دیدن هم نمانده است .

حاشیه دریا هم گرفتار ویلاها یی شده است که رهگذران ومردم عادی را به آنها راهی نیست. تنها اندکی از کناره دریا برای مردم مانده است . قانون هم که مثل همه جا کاربردی ندارد . اگرچه قانون حاشیه دریاها را متعلق به همگان می‌داند ولی درسال‌های پس از انقلاب چنان به این حاشیه دست اندازی شده است که آزاد سازی آن هزینه و وقت و زور فراوان می‌خواهد . شاید نشدنی باشد .

 هر کس براین حاشیه حاشیه ای زده است و خود درآن جای گرفته است . صداهایی که دراین باره به گوش رسیده خیلی زودتر از پندار به خاموشی گرائیده است . داستان دریای مازندران و کناره آن به هرحال داستان دردآوری است . درسفر به شمال هنگامی که در ویلایی درساحل دریا رخت اقامت می‌افکنیم از یادمان می‌رود که با این ساحل و دریا چه شده است ؟ افزایش قیمت زمین هم کشاورزان را به فروش زمین‌های کشاورزی و تبدیل آن به ویلا درحاشیه شهرها علاقمند نموده است .

 از شهر که دور و دورتر می‌شویم هرجای که ردپای انسانی است نشانی از ویرانی طبیعت هم به چشم می‌خورد . ظرف‌های یک بار مصرف و بطری‌های خالی نوشابه درهمه جا پراکنده است. زباله‌ها یی که تجزیه نا پذیر و ویرانگر طبیعت اند . زباله‌های به جا مانده از گذر آدمیان دامن طبیعت را زشت کرده و هر چه که به شهر نزدیک می‌شویم انبوه زباله بیشتر رخ می‌نماید. هر جا که گذر گاه زیباتراست بیشتر از این رهگذر درآسیب است. اما روستایی که ما بساط سیزده خودرا درخانه یکی از اهالی آنجا گسترده بودیم دردل کوه و جنگل سادگی وزیبایی را درهم آمیخته بود.

هرچند رنگ ونما ی شهری دربناهای تازه اش به چشم می‌خورد ولی جنگل و درخت و آب و گله‌های گوسفند و صدای سگ و گاو زیبایی طبیعت و سادگی روستایی را به یاد می‌آورد. پای زباله‌ها هم به اینجا کمتر باز شده بود . از بالا که می‌نگریستیم مه غلیظی در پایین همه جا را پوشانده بود. گاهی بالکن خانه را نیز مه می‌پوشاند. خانه‌های روستایی دردل جنگل بود . پای از خانه که بیرون می‌نهادی با چند گامی خود را درمیانه جنگل می‌یافتی . وسعت دید اندک بود .

زمانی کوتاه را به قدم زدن درفضای باز وطبیعت زیبا و کناره آب و میانه درختان جنگلی گذرانیدیم .آفتاب به غروب نزدیک می‌شد که زمان برچیدن بساط وکوچیدن به شهر فرا رسیده بود . سوار برخودروها ازروستا دل کندیم و راهی شهر شدیم . بچه‌ها و بزرگترها یک روز به یاد ماندنی را با زیبایی‌ها ی طبیعت سپری کرده بودند. شب هنگام به محل اقامت خود رسیدیم و نیمه‌های شب وسائل خود را برداشتیم و راه تهران را در پیش گرفتیم . ترافیک سنگین روزها ی گذشته ما را برآن داشت که این زمان را برای حرکت به سمت تهران برگزینیم . هم از خلوتی جاده بهره بگیریم که کمتر درراه بمانیم وهم بتوانیم برای روز چهاردهم وشروع فعالیت‌ها ودرس ومشق بچه‌ها درتهران باشیم .(peiknet)