شنبه 25 مهر 1394-13:34

در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است

گزارشی از مراسم بزرگداشت حافظ در بابل با سخنرانی دکتر بقایی ماکان/ دانشگاه آزاد بابل یک روز مانده به برگزاری مراسم، به دلیل اجرای موسیقی سنتی، سالن را در اختیار برگزار کنندگان نداد!


 مازندنومه، سرویس فرهنگی و هنری: در بحبوحه سفر رییس جمهوری به مازندران، مراسم بزرگداشت حافظ در بابل برگزار شد که گزارش آن همان زمان به دست ما رسید، اما به خاطر حجم زیاد گزارش و خبر مربوط به سفر و حواشی پس از آن، این گزارش را پخش نکردیم و با کمی تاخیر آن را را امروز منتشر می کنیم. از محمد موسوی -نویسنده گزارش- و آقای داداش زاده -عکاس- سپاسگزاریم. متن ارسالی را می خوانیم:

 به مناسبت 20مهر، همایش بزرگداشت حافظ عصر روز پنجشنبه 16 مهر 94 در سالن سینمایی مجتمع هنری فرهنگ و ارشاد اسلامی بابل برگزار شد.

 با آنکه در صبح روز چهارشنبه 15 مهر رییس دانشگاه آزاد واحد بابل با اجرای بخش هنری برنامه مخالفت کرد و ناچار به جابجایی مکان برنامه شدیم، سالن سینمایی به جز چند صندلی پر از مشتاقان شعر و ادب و فرهنگ شد.

باید پرسید اگر چند جوان هنرمند غزلی از حافظ و یکی دو تصنیف ساخته های استادان بزرگ کشور را در بزرگداشت حافظ در فضایی فرهنگی اجراکنند به کجای گیتی بر می خورد؟! بگذریم.

جا دارد در همین آغاز از مدیریت اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی بابل، جناب آقای محمدی فیروزجایی و همکاران قدردانی شود. تدبیر چاره ی کار شد و همایشی بی دلیل لغو نشد.

پس از پخش آیاتی از قرآن و سرود جمهوری اسلامی، آقای تیموری مجری برنامه همراه با خوش آمدگویی به حاضران، حضور استاد دکتر بقایی ماکان را در بابل غنیمتی دانست و در سخنان کوتاهی نیت اصلی انجمن دوستداران حافظ را پاسداشت میراث فرهنگی و تقویت بدنه ی اجتماعی خواند تا عرصه و فضایی برای گفت و گو باشد.

خانم دکتر نیکزاد نماینده دفتر بابل انجمن دوستداران حافظ همراه با خیر مقدم به استاد ماکان غزل

به مژگان سیه کردی هزاران رخنه در دینم       بیا کز چشم بیمارت هزاران درد برچینم



را از بر خواند و حضور همه ی حاضران را نشانه ی عشق به حافظ و عشق به فرهنگ این مرز و بوم دانست و کیک 11 سالگی انجمن را به نمایندگی همه برید.

آقای احسان مهدیان -شاعر توانای مازندران- بر جایگاه قرارگرفت و پیش از شعرخوانی این خبر خوش را به آگاهی حاضران رساند:"سال 1385 سیصد شاعر مازندران در محضر شاعران پیشکسوت به زیارت نیما در یوش رفتیم و نطفه ی جریانی در آنجا بسته شد. کمپین درج روز نیما، روز شعر نوین پیگیری شد تا همین هفته در شورای فرهنگ عمومی مازندران با حضور آقای احد جاودانی مدیر کل محترم فرهنگ و ارشاد اسلامی مازندران به تصویب رسید که اتفاق بسیار مهمی است."

مهدیان شعرهایی از کتاب نفس گیر و چند کار تازه خواند:

به این پیشنهاد فکر کنیم
در اینترنت گورستان بسازیم
پدر که مرد به اتاق خالی سلام می کردم...

هدیه ی انجمن حافظ را آقای دکتر رحمانی عضو هیات علمی دانشگاه آزاد به شاعر دادند.



در بخش دیگر مجری همایش با خواندن بخش هایی کوتاه از کارنامه درخشان استاد دکتر بقایی ماکان و معرفی دو کتاب "نگرش های ایرانی"(نشر رسانش نوین) و "از فردوسی تا شاملو"(نشر اقبال) به آگاهی حاضران رساند که دو کتاب یادشده در سالن هست و از استاد خواست تا در پایان همایش برای مشتاقان امضا کند.

استاد ماکان سخنان خود را چنین آغاز کرد:

با دیدن این شمع ها به یاد گفته ای از آلفرد نورث وایتهد متفکر و فیلسوف قرن بیستم و دوست و همکار برتراند راسل افتادم  که گفت اگر از من بپرسند نواندیش ترین فیلسوف در زمان حاضر کیست، خواهم گفت افلاطون، زیرا امروز در هر طبله ای نگاه کنید نشانی از اندیشه ی افلاطون می بینید. حافظ هم به همین میزان در زوایای زندگی ما حضور دارد.

گو شمع میارید در این جمع که امشب     در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است

حافظ؛ روح ایرانی عنوان عجیبی است. تاکنون کمتر کسی حافظ را از این منظر نگریسته است. روح در این سخنرانی یعنی حقیقت، ذات و نفس چیزی که ذهنیت و محتوای فرهنگی در آن مستتر است.



ایرانی کیست؟ ما گمان می کنیم هرکسی دارای کد ملی است و شناسنامه ی ممهور به مهر ثبت احوال دارد و در مرز پرگهر زاده شد، ایرانی است. او از لحاظ جسمی ایرانی است. ایرانی کسی است که هرروز برای اشاعه ی فرهنگ ایرانی گام بردارد.

 ایرانی کسی است که برای هر وجب از خاک این کشور، جان و مالش را بی دریغ نثارکند. ایرانی کسی است که تمامی فرهنگ این خاک را، از دورترین ایام تا این زمان با ارزش بداند، نه اینکه قیچی به دست بگیرد و به توصیه ی قیچی پسندان، به بخشی از تاریخ و فرهنگ ایران توجه داشته باشد. ایرانی واقعی کسی است که فرهنگ ایرانی را از دورترین ایام تا امروز عزیز و محترم بشمارد. از زند و پازند گرفته تا المیزان. از پرستشگاه های آناهید گرفته تا مساجدی که شکوهشان به گنبد آسمان پهلو می زنند. از ارداویراف نامه گرفته تا سیرالعباد الی المعاد، یک فرهنگ کلی را در نظر داشته باشد، نه اینکه فقط به بخشی از این فرهنگ نگاه کند. در اینصورت او یک نیمه ایرانی است.

ایران یکی از دو کشور بزرگ جهان است که پایدار مانده و آن به دلیل چهره های بزرگی است که این خاک بر اساس اندیشه هایی که از آن برآمده تربیت کرده و پرورش داده است؛ مثل همین حافظ. حافظ را در تمام زوایای زندگی تان می بینید. کدام ایرانی است که در خانه اش حافظ نداشته باشد. شما دارای هر اندیشه ای که باشید حافظ را در خانه دارید. حافظ روح فرهنگ ایرانی است. ذات فرهنگ و ذهنیت ایرانی است.

حافظ در مرتبه ی اول یک انسان به تمام معنا علاقه مند به اندیشه ها، ارزش ها و تاریخ گذشته ی ایران است. حافظ شناسان شوربختانه انگار رودربایستی دارند. یک ترس ناخودآگاه و مخفی در قلبشان لانه کرده. این ترس در مورد سهروردی هم وجود داشت. تا پیش از هانری کربن تنها پنج کتاب در باره ی او نوشته شد، برای اینکه همچنان ترس مفتیان حلبی بر جامعه ی اسلامی و جامعه ی ما سایه افکن بوده است.شهاب الدین سهروردی با حکمت خسروانی اش، تنها فیلسوف در تاریخ کشور ماست که دارای دستگاه فکری فلسفی است.

حافظ بیش از 40 بار از پادشاهان گذشته ی ایران به نیکی یاد می کند و به کرات به نمادهای ایرانی اشاره می کند که مشخص ترین آن آتش است. نیاکان ما آتش را مظهر خداوند می دانستند و ظریف ترین و لطیف تری عنصری که در طبیعت بوده و تجسم نور است. در ادیان دیگر هم استفاده شده، در آتش موسا(ع) و در الله نور السماوات و الارض، این کجایش ایراد دارد؟

از آن به دیر مغانم عزیز می دارند          که آتشی که نمیرد همیشه در دل ماست



سخنران در ادامه با اشاره به علامه اقبال لاهوری افزود:

اقبال غزل " ای جوانان عجم جان من و جان شما" را در مقطع اینگونه می سراید:
گرد من حلقه زنید ای خاکیان آب و گل         آتشی در سینه دارم از نیاکان شما

با تامل در اندیشه حافظ می بینیم در اکثر ابیاتش یک احساس حسرت آلود هست که آن را باید با چیزی که امروزه احساس نوستالوژیک می نامیم، برابر بگیریم.

حافظ به وطن خود یعنی شیراز خیلی علاقه دارد. شیراز یک ایران کوچک است. هرکسی ایرانی است شیرازی است. چطور کسی که این همه آگاهی نسبت به تاریخ و ارزش های گذشته دارد و شیرازی هم باشد و تمام نمادهای گذشته ی ایران، تخت جمشید، پاسارگاد و... در برابر چشمش باشد و این حس در او نباشد. احساس حسرت آلود در شعرش هست و می تواند به مسایل فرهنگی هم سرایت کند.

یاد باد آن روزگاران یاد باد...     
سالها دل طلب جام جم از ما می کرد...

بلبل ز شاخ سرو به گلبانگ پهلوی       می خواند دوش درس مقامات معنوی

در شرایطی که به بیان عبید زاکانی در اخلاق الاشراف، رذایل جای فضایل را گرفت و دروغ گفتن از ارزش های زمانه شد، آنچه نام حکمت، معرفت، فضیلت، انسانیت و...داشت رنگ باخت، حافظ چنین می گوید:

غم زمانه که هیچش کران نمی بینم         دواش جز می چون ارغوان نمی بینم

یا نوستالوژیک ترین غزل او:

یاری اندر کس نمی بینیم یاران را چه شد      دوستی کی آخر آمد دوستداران را چه شد

فرهنگ ایرانی و عناصر سازنده ی آن نادیده گرفته می شود. جوانان ما از هویت ایرانی شان، یعنی از عناصری که باید مارا به هم پیوند دهد، بسیار دور افتاده اند. یکی از عوامل پیونددهنده ی ما به یکدیگر حافظ است که در اعیاد و آیین های ماست.

نصرت رحمانی شاعر کاملن این جهانی، در شعر لیلی که نماد عشق است، خودش را عین آرامگاه حافظ می بیند:

گفتی که خوب ترینی/ آری خوبم/ آرامگاه حافظم/ شعر ترم/ تاج سترگ عرفانم...



یا میرزا جوادتبریزی یکی از چهره های بزرگ تشیع عصر حاضر در نافله و دعای قنوت نماز صبح این دو بیت حافظ را می خواند:

صبح است ساقیا قدحی پرشراب کن     دور فلک درنگ ندارد شتاب کن
زان پیشتر که عالم فانی شود خراب     ما را ز جام باده ی گلگون خراب کن

استاد دکتر ماکان در بخش پایانی سخنرانی همگان را به پاسداشت فرهنگ و تاریخ ایران فرا خواند و گفت:

در میان اندیشمندان، سرزمین پارس از دیرباز نشانه ی عظمت و نماد اقتدار و قدرت بود. دموکریتوس فیلسوف معروف 500 پیش از میلاد برای نشان دادن عظمت اندیشه می گوید یک لحظه اندیشیدن را با اقلیم پارس برابر نمی کنم.

متنبی شاعر عرب به دعوت عضدالدوله ی دیلمی برای جشن سده به فیروزآباد فارس می رود و در قصیده ای در برابر آتش سده با تشبیه ایران به بهشت با اسبش گفت و گو می کند:

خروج از بهشت را از پدرم آدم یاد گرفتم

هگل می گوید تاریخ جهان با ایران شکل می گیرد و امپراتوری های ایرانی اولین سررشته داران هستند.

اقبال لاهوری همین احساس را نسبت به ایران داشت. متاسفانه اقبال را به یک مداح تبدیل کرده اند...

به ملک جم ندهم مصرع نظیری را       " هرآنکه کشته نشد از قبیله ی ما نیست"

حافظ نیز به عنوان یک ایرانی که علاقه ی شدیدی به زادگاهش دارد، زادگاهی که همه ی تاریخ و مدنیت ایران از آغاز تا امروز را در خود جمع دارد، نمی تواند از دایره ی چنین احساسی بیرون بوده باشد. او هرجا که توانسته با ارج نهادن به نامهای تاریخی، فرهنگی و اسطوره ای سرزمینش از آنها به صورت تمثیلی بهره گرفته است.

گفتم ای مسند جم جام جهان بینت کو      گفت افسوس که آن دولت بیدار بخفت
قدح به شرط ادب گیر زانکه ترکیبش       ز کاسه ی سر جمشید و بهمن است و قباد

آیا با چنین نگرشی چاره ای جز این می ماند که بگوییم حافظ؛ روح ایرانی است؟



در بخش پایانی هنرمندان آموزشگاه موسیقی سازآوای ظریف( در شرف تاسیس) به سرپرستی احسان پژوهنده قطعاتی را در مایه ی بیات اصفهان  همراه با غزل:

گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس           این اشارت ز جهان گذران ما را بس

و تصنیف های ماه من ساخته استاد نی داوود، خوشه چین از استاد روح الله خالقی بر روی شعری از بیژن ترقی و بگو ساقی ساخته سالار معزز بر روی شعری منسوب به عارف قزوینی را به زبیایی اجرا کردند. قطعه ی پایانی سرود ای ایران ای مرز پرگهر بود با همراهی حاضران نواخته و خوانده شد.

گمان مبر که به پایان رسید کار مغان          هزار باده ی ناخورده در رگ تاک است