دوشنبه 19 بهمن 1394-0:33

بار ديگر، خطر حذف اصلاح‌طلبان از بدنه نظام

پرسشي كه در اين مقطع خود را بيشتر به رخ مي‌كشد، آن است كه آيا مسوولان عالي نظام به اين مي‌انديشند كه براي كنده‌ نشدن طيف بزرگي از اصلاح‌طلبان از بدنه نظام چه بايد كرد و چه تدابيري بايد انديشيد؟


مازندنومه؛ سرویس سیاسی، علي شكوهي، روزنامه نگار و محقق، اهل بهشهر: سال‌هاست كه از يك چيز اعلام نگراني كرده‌ام و هنوز هم بايد آن را تكرار كنم و آن خطر كنده شدن اصلاح‌طلبان از بدنه نظام است.

دايما از زبان مقامات عالي و مسوولان درجه اول كشور شنيديم كه وجود دو جناح سياسي در صحنه اداره جامعه نه تنها امري ضروري بلكه اجتناب ناپذير است و حتي برخي بزرگان تاكيد كرده‌اند كه اگر جناحي نخواهد در صحنه بماند و مثلا در رقابت‌هاي انتخاباتي حضور يابد، در آن صورت بايد از ميان همفكران آنان كساني را يافت و يك جريان سياسي تازه ساخت.

دلايل اين امر روشن است زيرا اسلام و انقلاب و تجارب عادي بشر در زندگي جمعي، وجود سليقه‌هاي مختلف سياسي و نگرش‌هاي متفاوت فرهنگي و سبك‌هاي گوناگون مديريتي را در ميان مسوولان، انديشمندان و نخبگان به رسميت مي‌شناسند و طبعا جناح‌بندي سياسي هم بر همين مبنا شكل مي‌گيرند.

آنچه در سال‌هاي اخير در كشور رخ داد، وضعيت تازه‌اي را بر كشور و بر جناح‌هاي سياسي كشور حاكم كرده است كه مطابق همه شواهد، به زيان مردم و انقلاب تمام شده و خواهد شد. در اين باره چند نكته قابل تذكر است:

۱ – جناح‌بندي سياسي در ايران پس از انقلاب، بر اساس منطق و اصول واحد و يكساني صورت نگرفته و محتمل است كه در آينده نيز با ملاك‌هايي تازه، شاهد ظهور صف‌بندي جديدي در كشور باشيم.

اين امر از جمله به نامشخص بودن اصول فكري و سياسي در نزد برخي از جريان‌ها، سيال بودن فكر و انديشه نخبگان در طول زمان، ظهور موضوعات و مسائل جديد در جامعه، عمر كم دموكراسي و مردم‌سالاري در ايران، حاكميت فرهنگ غيرمشاركتي و نهادينه نشدن احزاب و فرهنگ حزبي، كم‌تجربگي نخبگان سياسي كشور، حب و بغض‌هاي فردي و گروهي و مواردي از اين دست باز مي‌گردد.

اكنون در شرايط گذار به سر مي‌بريم و شاهد نظمي مستقر در ميان جناح‌هاي سياسي كشور نيستيم. در واقع وضعيت شكننده‌اي بر همه طيف‌ها حاكم شده و سياليت موجود، آبستن نظمي تازه و تولد صورت‌بندي جديدي در جناح‌بندي سياسي كشور است. هم طيف موسوم به اصلاح‌طلبان و هم جريان‌هاي اصولگرا و هم طيف ميانه و هم گروه‌هاي مدعي طيف سوم، در شرايطي نامشخص قرار دارند و بايد ديد كه در آينده با كدامين اولويت و براساس كدامين ملاك اعتقادي و سياسي، سامان تازه‌اي بر اين جريان‌ها حاكم خواهد شد.

۲ – در ميان ملاك‌هاي موجود صف‌بندي سياسي، برخي به مقوله «خودي و غيرخودي»، بي‌عنايتند و گروهي عمدا به ناديده گرفتن آن اقدام مي‌كنند. از نظر اين طيف از جريان‌هاي سياسي و فكري، اين تعابير باعث بسته شدن فضاي سياسي كشور و نفي گروه‌هاي دگرانديش مي‌شود و به همين دليل، نبايد مورد توجه قرار گيرد.

در مقابل، برخي ديگر بر اين شاخصه و ملاك، به صورت افراطي تاكيد مي‌كنند و با قرار دادن گروهي از افراد و نيروهاي جامعه در جمع غيرخودي‌ها، حتي كمترين حق شهروندي را نيز براي آنان قايل نيستند. در اين زمينه توجه به اين نكته ضروري است كه حكومت به اعتبار شأن و جايگاه خود، بايد با همه شهروندان مطابق قانون عمل كند و همگان را به خاطر شهروند بودن، به يكسان بنگرد اما گروه‌هاي سياسي و افراد بايد با ملاك‌هاي ديگري مرزبندي كنند و در ائتلاف‌ها و همكاري‌ها، حتما به ملاك‌هاي اساسي و مبنايي براي تعيين صف نيروهاي انقلابي و اسلام‌گرا با ديگراني كه به انقلاب با ماهيت اسلامي اعتقاد ندارند، توجه نشان دهند.

اين امر به اين دليل ضروري است كه گروهي از شهروندان يا برخي گروه‌ها و احزاب، ممكن است به گفتمان انقلاب اسلامي وفادار نباشند و به همين دليل نمي‌توانند با گروه‌ها و افرادي همكاري كنند كه به آرا و انديشه‌ها و اهداف انقلاب اسلامي پايبندند.

۳ – يكدست كردن حاكميت نه مقدور است و نه مطلوب. كساني كه به گفتمان انقلاب اسلامي معتقدند، خودي هستند و با وجود همه اختلاف نظري كه درباره نحوه اداره كشور دارند، بايد فرصت خدمت به مردم داشته باشند و از حضور در قدرت سياسي و نظام تصميم‌گيري نبايد محروم شوند.

اين امر با هشياري درباره كساني كه از گفتمان انقلاب اسلامي فاصله گرفته‌اند يا درصدد استحاله تدريجي ارزش‌هاي انقلاب هستند، منافات ندارد. تجربه انقلاب در ربع قرن گذشته و تعاليم ديني ما و حجم دشمنان داخلي و خارجي انقلاب و ايران، به ما حكم مي‌كنند كه ضمن مرزبندي دقيق اعتقادي و سياسي با كساني كه به گفتمان انقلاب اسلامي اعتقاد ندارند، شيوه رحمت و رافت با خودي‌ها را در پيش‌گيريم و «اشداء علي الكفار و رحماء بينهم» باشيم. يكدست كردن حكومت اگر با هدف همسو كردن همه اركان حكومت در راستاي تفكر انقلاب و تعميق ارزش‌هاي اسلامي باشد، يك امر ضروري است و جرياني است كه از آغاز انقلاب هم مورد توجه بوده است اما اگر به معناي كنار زدن يكي از جناح‌هاي درون انقلاب و حاكم كردن طيفي خاص باشد، مي‌تواند به زيان كشور و مردم تمام شود و يك بال قوي انقلاب در پرواز به سوي آرمان‌هاي بلند انساني را بشكند.

در گذشته وقتي چنين تغييراتي در سطح دولت اتفاق مي‌افتاد و نيروهاي طيف موسوم به راست از گردونه قدرت كنار گذاشته مي‌شدند، مطمئن بوديم كه اين افراد از نظام و حكومت فاصله نمي‌گيرند و در درون نهادها و اركان ديگر حكومت، به كارشان ادامه مي‌دهند. كافي است بررسي شود كه از دوم خرداد ۷۶ به بعد، چه تعداد از اين افراد جذب صدا و سيما يا نهادهاي ديگر شدند تا صحت اين ادعا اثبات شود اما اين مساله درباره بسياري از نيروهاي اصلاح‌طلب صادق نيست. در واقع در دولت احمدي‌نژاد، هزاران نفر از مديران و چهره‌هاي اصلاح‌طلب از گردونه قدرت كنار زده شدند و ارتباط آنان با نظام كم شد. حوادث سال 88 هم باعث شد كه اينان نتوانند خود را در بدنه نظام و مرتبط با آن نگه دارند و با گذشت زمان و با برخوردهاي قضايي و امنيتي صورت گرفته، ارتباط بسياري از آنان با بدنه نظام سست‌تر هم شد.

4- روي كار آمدن دولت دكتر روحاني اين روند را كند و بخشي از نيروهاي درحاشيه را وارد بدنه نظام كرد اما اين ميزان بازگشت با ميزان نيروهايي كه از بدنه نظام رانده شدند، قابل مقايسه نيست و هنوز هم بخش بزرگي از نيروهاي موسوم به اصلاح‌طلب در بيرون از چارچوب نظام قرار دارند و تلاشي هم از سوي برخي نيروهاي سياسي و نهادهاي خاص صورت مي‌گيرد كه جلوي ورود مجدد آنان به بدنه نظام گرفته شود.

5- از ويژگي‌هاي طيف موسوم به چپ در سال‌هاي اوليه انقلاب اين بود كه آنان وقتي در حكومت بودند، از خود خصلت‌هاي راديكالي و انقلابي بروز مي‌دادند و هنگامي كه در حاشيه قرار مي‌گرفتند، به آزادي توجه نشان مي‌دادند و خصلت‌هاي ليبرالي در آنان تقويت مي‌شد. از زمان رحلت حضرت امام و پس از روي كار آمدن دولت هاشمي‌رفسنجاني و شكست طيف چپ در انتخابات مجلس چهارم، اين گروه در حاشيه قرار گرفت و در نتيجه، رويكرد ليبرالي در اين جريان تقويت شد و حتي تئوري‌هاي خود را يافت و به تدريج به صورت محفل‌ها وتشكل‌هاي روشنفكري و آزاديخواه بروز كرد تا جايي كه برخي آنان به گفتمان ديگري غير از انقلاب اسلامي تمايل پيدا كردند و حتي به محافل و تشكل‌هاي ليبرالي راه يافتند.

رخدادهاي بعد از سال 88 آنقدر اين روند را تشديد كرد كه بررسي ابعاد آن نيازمند بررسي همه‌جانبه و كاملا علمي است. پرسشي كه در اين مقطع خود را بيشتر به رخ مي‌كشد، آن است كه آيا مسوولان عالي نظام به اين مي‌انديشند كه براي كنده‌ نشدن طيف بزرگي از اصلاح‌طلبان از بدنه نظام چه بايد كرد و چه تدابيري بايد انديشيد؟ يادمان باشد كه حذف يك جناح بزرگ از نيروهاي انقلاب نه شدني است و نه مطلوب و دليلي ندارد كه دايما آنان را در حاشيه نگه داريم و حضورشان در بدنه نظام را تهديد تلقي كنيم.

*این یادداشت روز یکشنبه در روزنامه اعتماد به چاپ رسید