سه شنبه 14 دی 1395-9:17

تحلیل دکتر علی کریمی مله از«گورخوابی»

گورخوابی،؛ موضعی سیاسی یا موضوعی سیاستی

ابزار انگاران از صحنه های رقت بار فقرزدگان و آسیب دیدگان اجتماعی، میدانگاهی فراخ برای کریه تر نشان دادن چهره مخالفین می سازند و از نمایش تصاویر و فیلم های غم جانکاه دردمندان به ضرر مخالفانشان شادمانانه لذت سیاسی می برند. اما تحلیل سیاستی از تمام قابلیت های کارشناسی جامعه برای کالبدشکافی موضوع و دست یابی به راه حل های فائق آمدن بر آن و چاره اندیشی برای مسئله استفاده می کند.


مازندنومه؛ سرویس سیاسی، دکتر علی کریمی مله، عضو هیئت علمی دانشگاه مازندران: در روزهای اخیر بار دیگر رسانه ای و اجتماعی شدن یک گزارش در باره یکی از نادرترین مظاهر آسیب های اجتماعی یعنی "گورخوابی" که نسخه تکامل یافته کارتن خوابی است، موجب صف آرایی کنش گران مختلف مدنی و رسمی شده است.

افراد، نهادها و سازمان های گوناگون هر یک از زاویه ای به موضوع پرداخته اند. برخی سعی در شفاف سازی و انتشار ابعاد قضیه نموده و عده ای دیگر بنا را بر تحلیل و واکاوی علل و زمینه های فردی و اجتماعی و نهادی پیدایش پدیده گورخوابی گذاشته و برخی دیگر با سوار شدن بر موج تبلیغات و تهییج احساسات، با آن به مثابه سوژه ای بی نظیر برای تداوم جنگ تمام عیار علیه جریان حاکم برخورد و آن را مایه ننگ دولت مردان معرفی کرده اند.

من از زمانی که گورخواب ها و ساکنان آرامستان نصیرآباد ذهن زندگان را تصرف کرده و با آرامش گورستانی خود، بذرهای بی قراری و ناآرامی را در ضمیر صاحبان قدرت و مخالفان آن کاشته اند و در عین زیست قبرستانی به موضوعی زنده تبدیل شده اند، بدین موضوع اندیشه کرده، بدین امر رهنمون شده ام که به مسأله گورخوابی از دو موضع "سیاسی" و "سیاستی" می توان نگریست. در سطور زیر می کوشم تفاوت های دو نگاه را به اختصار بیان کنم.

جنبه غالب و متعارف در میدان سیاست زده ایران، غلبه رویکرد سیاسی به موضوعات و کوشش وافر برای سیاسی کردن مسائل تکنیکی و غیرسیاسی است که پیامدهای زیانبار چنین نگاه و رفتاری مورد تصدیق هر صاحب تحلیل منصفی است.

موضوعات وقتی سیاسی می شوند در کشاکش نبرد کوشندگان برای قدرت قرار می گیرند و در نتیجه به ابزاری برای منکوب کردن رقیبان -و البته در قاموس سیاست ایران بهتر است گفته شود متخاصمان- تبدیل می شوند.

در این میدان قدرت جویی، تلاش برای شناخت ماهیت خود مسأله موضوعیت خود را از دست می دهد، بلکه کاربردهای سیاسی آن در راستای به زیر افکندن رقیبان و برکشیدن خود در کانون توجه واقع می شود. اما در نگاه "سیاستی" سعی ناظران بر درک ماهیت موضوع مستحدثه و علل پیدایش و ارتباط آن با دیگر زمینه های سیاستی -در موضوع گورخوابی با موضوعاتی مانند فقدان حمایت اجتماعی، نقصان های کارکردی خانواده، نظام آموزشی و تربیتی، اعتیاد، و ارتباط آن با موضوع جرائمی مانند قاچاق، ناکارآمدی نظام رصد و پایش آسیب های اجتماعی و امثال آن- و شیوه های کنترل و مدیریت آن استوار می شود.

در رویکرد ابزار انگارانه از کلیه ظرفیت ها و تکنیک ها برای به چالش کشیدن مخالفان و بازنمایی هدفمند و عامدانه پدیده به ضرر رقیب و معرفی او به عنوان مقصر ناتوان، بدنیت، کج کارکرد، بدنام، مسئولیت ناشناس و بی مبالات نسبت به دردهای اجتماعی و در نتیجه تحمل ناپذیر، قابل سرزنش و سزاوار تغییر و براندازی استفاده می شود.

ابزار انگاران از صحنه های رقت بار فقرزدگان و اسیب دیدگان اجتماعی، میدانگاهی فراخ برای کریه تر نشان دادن چهره مخالفین می سازند و از نمایش تصاویر و فیلم های غم جانکاه دردمندان به ضرر مخالفانشان شادمانانه لذت سیاسی می برند. اما تحلیل سیاستی از تمام قابلیت های کارشناسی جامعه برای کالبدشکافی موضوع و دست یابی به راه حل های فائق آمدن بر آن و چاره اندیشی برای مسئله استفاده می کند.

نگاه سیاسی قبل از هر چیزی به دنبال کشف و معرفی مقصر از جریان رقیب می رود و او را تخطئه می کند و خودخواهانه هرگونه سهم خود را در پیدایش و گسترش این پدیده نفی و تبرئه می کند.

نگاه سیاسی هم به موضوعات به صورت پروژه ای می نگرد و با تقطیع غیرمنطقی آن، از مسائل اجتماعی به مثابه پروژه ای سیاسی برای به حاشیه رانی رقیب و برجسته سازی ضعف های آن بهره می جوید. اما نگاه سیاستی به موضوعات و مسائل اجتماعی به صورت فرایندی است و پیدایش یک مسئله را در درازای زمان می بیند و در نتیجه سهم سیاست ها و مدیریت های کنونی و گذشته را در ظهور و بروز آن به طور تؤامان دخیل می داند.

به بیانی دیگر، نگاه سیاسی برشی گزینشی و دلبخواهانه از مقطع زمانی پیدایش یک پدیده دارد و از گذشته چشم می پوشد تا سهم خود را پنهان کند و آن را فقط محصول سیاست های کنونی معرفی کند اما نگاه سیاستی پدیده های حاضر را به گذشته امتداد می دهد و سهم سیاست گذاری ها و ناکارآمدی های گذشته را نیز در بروز پدیده فعلی لحاظ می کند.

نگاه سیاسی پدیده ها را به ضرر رقیب تک عاملی می بیند و ساده سازی می کند و با راه حل های ساده انگارانه مانند مجازات مقصرین و اسکان گورخواب ها مسأله را تمام شده می بیند اما نگاه سیاستی اسیب اجتماعی را چند وجهی می نگرد و عوامل مختلفی را در شکل گیری آسیب های اجتماعی که چهره نازیبایی از جامعه ترسیم می کند دخیل می داند.

نگاه سیاسی بر مدار تبلیغ و بزرگنمایی دوران می کند و نمایش زشتی و پلشتی های یک پدیده نه برای برانگیختن حساسیت اجتماعی، بلکه با فرصت طلبی در صدد یارگیری سیاسی است از این رو بر طبل تقابل می کوبد اما نگاه سیاستی رویکردی آسیب شناسانه دارد و زوایای متعدد پدیده را واکاوی می کند.

از زاویه سیاستی حتما نارسایی هایی در فرایند سیاست گذاری و ناتوانی هایی در اجرا وجود داشته که چنین پدیده ای سربرآورده است. راه حل آسیب هایی اجتماعی نیز جز از رهگذر تعامل و مشارکت و مسئولیت پذیری همگانی میسور نخواهد شد. البته اعتراف به ناکارآمدی و ضعف فرایند سیاست گذاری و اجرا خود نیازمند برخورداری از شهامت و قوت حس مسئولیت پذیری است که شوربختانه کمبود آن محسوس است.

از زاویه سیاستی نه فقط مدیران بلکه همگان و البته هر یک به سهم خود مقصر شناخته می شوند. کلیت جامعه که نسبت به سرنوشت هموطنانش اهتمام نشان نمی دهد و حمایت اجتماعی را دریغ می کند، سیستم های کنترل و نظارت اداری و اجتماعی که به هنگام نیست و بعد از ماهها و بلکه سال ها از وقوع پدیده آگاهی پیدا می کند و از آغاز شکل گیری هشدارهای لازم را مخابره نمی کند و تا زمانی که پدیده ها و مسائل زخمی عمیق بر چهره جامعه برنکشد آن را درنمی یابد.

فرهنگ عمومی جامعه و نهادهای مدنی و اجتماعی که دچار بیماری کرختی اجتماعی شده و در بحبوحه مناقشات پایان ناپذیر جناحی حساسیتی نسبت به سرنوشت آسیب دیدگان اجتماعی از خود بروز نمی دهد و حتی جامعه علمی کشور که روندهای پیش رونده این گونه آسیب ها را اجتماعی نمی کند، در کنار صاحبان قدرت مسئولیت دارند.

بدین ترتیب می توان استنتاج کرد که آسیب های اجتماعی محصول انباشت و تراکم عملکرد همه دولت ها در طول زمان است و نه تنها هیچ دولتی بلکه آحاد جامعه و سازمان های مردم نهاد نیز نمی توانند خود را مبرا بدانند.

پس بهتر است به جای تخطئه رقیب شهامت پذیرش مسئولیت داشته باشیم. به جای فرافکنی، مسئولیت گریزی، فرصت طلبی رندانه و تبلیغات ژورنالیستی، مسئولیت پذیر، اخلاق مدار، واقع بین و منصف باشیم و به سهم خود و اشتباهاتمان اعتراف کنیم و دست مشارکت به سوی همدیگر دراز کنیم تا چهره جامعه خود را که معنون به عنوان دینی است از آسیب های اجتماعی پاک کنیم.

درک کنیم که مسائل را نه فقط از عینک دودی سیاسی بلکه از موضعی سیاستی بنگریم که حل آنها در گرو تعامل و مشارکت همگانی اعم از پوزیسیون و اپوزیسیون به عنوان اعضای جامعه است.

در پایان توجه بدین نکته مهم لازم است که فقر، اعتیاد، فرسایش خانواده، حاشیه نشینی، بیکاری، افسردگی اجتماعی، آنومی و بی تعادلی اجتماعی و دهها آسیب دیگر شیرهای خفته ای است که چنانچه غرش کند سوگیری سیاسی نمی شناسد بلکه بسان موجی خروشان همه حتی هلهله کنان امروز را با خود خواهد برد.

سوگمندانه باید هشدار داد که نرخ و شدت آسیب های اجتماعی به مرز بدخیم شدگی رسیده اند و به درمانی عاجل و عمیق نیازمندند که هم جسارتی وصف ناپذیر و هم مشارکت و مسئولیت پذیری همگانی را می طلبد.