يکشنبه 3 بهمن 1395-9:16

تحلیل جامعه شناختی یک غلط خوانی

این نیمای مظلوم

نیما حتی در استان و زادگاه خود غریبه است و جان مایه زندگی او یعنی شعرهایش توسط مدیران مازندرانی به غلط خوانده می شود/ در جامعه ای که سرانه کتابخوانی آن حتی از کشورهایی نظیر افغانستان نیز پایین تر است، چگونه می تواند مدیری را بر مسند بنشاند که فرهنگ دوست و اهل شعر و ادب باشد؟/ مدیرانی که شعر نیما را غلط می خوانند بازتاب جامعه ای هستند که در قرن بیست و یکم از دانایی عقب مانده و کتاب را به دوردست ها انداخته است/ دقیقاً به همان میزان که شعر نیما بازتاب اوضاع اجتماعی و سیاسی زمانه خودش بود، غلط خواندن شعر او نیز بازتاب زمانه ای است که شعر نیما را به کنج فراموشی سپرده است.


 مازندنومه؛ سرویس اجتماعی، احسان شریعت: شاید چنین اتفاقاتی در چند سال اخیر در سیستم اداری و ساختار مدیریتی استان مازندران کم سابقه نباشد، اما در چنین سطحی که چند مدیر به طور مشترک در یک موضوع پای شان بلنگد، تقریباً بی سابقه بود.

چندی پیش همایش نیما در غرب مازندران برگزار شد و شخصیت های برجسته سیاسی و علمی و ادبی کشور در آن حضور داشتند. از جمله مهم ترین شخصیت های حاضر در این همایش وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، استاندار مازندران، مدیرکل فرهنگ و ارشاد اسلامی استان، نمایندگان مجلس، فرماندار نور، استادان برجسته ادبیات فارسی و همچنین شهرام ناظری از هنرمندان سرشناس کشور بودند.

آنچه این همایش را از دیگر مراسم های مشابه در مکان و زمان های دیگر متفاوت می سازد اتفاق نادری بود که به طور مشترک برای 3 مدیر حاضر در این همایش رخ داد.

سه مدیر مطرح کشوری و استانی که در سخنرانی خود درباره نیما، به بیان مطالبی پیرامون شخصیت، منش و اشعار وی پرداختند و در ارائه چند قطعه از اشعار وی دچار اشکال قرائت شده و نتوانستند شعر نیما را به طور صحیح بخوانند. حضار نیز که در سالن به سخنان آنها گوش فرا می دادند، کم و بیش با صدای بلند به بیان لفظ صحیح کلمات غلط خوانده شده پرداخته و جو سنگینی بر فضا حاکم شد.

 برخی رسانه ها به طور جسته و گریخته به این موضوع پرداختند که چگونه مدیرانی در این سطح نمی توانند شعر نیما را درست خوانده و کلمات را غلط تلفظ کردند.

  امروز دیگر تقریبا آن اتفاق فراموش شده و شاید تنها برخی اهل فن در نشست های خود این خاطره را نقل قول کنند. موضوع از این حد فراتر نرفته و تقریباً تیغ تیز نقد بر پیکره این اتفاق نیفتاد. در این نگاشته نیز قصد بر خنجرپرانی بر پیکر این اشتباه تاریخی نداریم.

اما چنین اتفاقی آن قدر مهم هست که ضرورت بررسی آن از جوانب مختلف مطرح باشد. شاید اهالی شعر و ادب از دید خود به بررسی این اتفاق بپردازند. اما آنچه بیشتر مهم جلوه می کند بررسی این حادثه از دید اجتماعی و سیاسی است.

از نظر اجتماعی می توان این حادثه را در ریشه های عمیق فرهنگی آن جستجو کرد. به این ترتیب که مدیران نیز بخشی از جامعه محسوب شده و از درون مردم جامعه بر می آیند.

تحلیل ساده ای در این میان رخ نمایی می کند؛ این که در جامعه ای که سرانه کتابخوانی آن حتی از کشورهایی نظیر افغانستان نیز پایین تر است، چگونه می تواند مدیری را بر مسند بنشاند که فرهنگ دوست و اهل شعر و ادب باشد؟

مدیرانی که شعر نیما را غلط می خوانند بازتاب جامعه ای هستند که در قرن بیست و یکم از دانایی عقب مانده و کتاب را به دوردست ها انداخته است.

دقیقاً به همان میزان که شعر نیما بازتاب اوضاع اجتماعی و سیاسی زمانه خودش بود، غلط خواندن شعر او نیز بازتاب زمانه ای است که شعر نیما را به کنج فراموشی سپرده است.

نیما حتی در استان و زادگاه خود غریبه است و جان مایه زندگی او یعنی شعرهایش توسط مدیران مازندرانی به غلط خوانده می شود. پس در سطح نخست باید گفت با آنکه این حادثه بسیار دردناک است، اما چندان جای شگفتی ندارد. چه آنکه جامعه ای که کتاب نخواند مدیری کتاب نخوان تحویل می دهد که حتی شعر پدر شعر نو را در عین روان بودن نمی تواند صحیح قرائت کند.

اما در سطح دوم باید به لایه های زیرین و پدیدارشناسی این حادثه پرداخت. پدیدارشناسی این حادثه نشان می دهد فرهنگ و هنر در جامعه حال حاضر مظلوم است. بارها از تریبون های مختلف اعلام شد که فرهنگ در جامعه از جانب مدیران جدی گرفته نشده و در تمامی دستگاه های اجرایی این صبغه اجرایی است که بر بخش فرهنگی مستولی است.

غلط خوانده شدن شعر نیما از جانب چند مدیر آن هم در یک مراسم، نماد این مظلومیت فرهنگی است. مظلومیتی که نیما را در خانه خودش غریبه ساخته و او را از دسترس فهم درست اشعار دور می کند. وقتی شعر نیما یوشیج در زادگاه خودش به غلط خوانده می شود چه انتظاری می توان از فهم درست آثار وی در دیگر نقاط کشور داشت؟

سطح سوم سطح سیاسی و مدیریتی است. بر این اساس، سوال پیش می آید که آیا حقیقتاً این مدیران دارای مشاورانی کارآزموده و توانمند در رشته مورد نظر نیستند؟ در هر صورت این ایراد بزرگ به این سبک مدیریتی وارد است که چگونه مدیری برای چنین مراسم بزرگی آماده نبوده و شعر را از قبل روخوانی نکرده است؟ حتی با این فرض که این 3 مدیر اشعار نیما را هیچ گاه در زندگی شان مطالعه نکرده باشند، باید پیش از سخنرانی در پیشگاه مشهورترین نیماشناسان و ادیبان کشوری، حداقل یک بار به صور صحیح با حضور مشاوران فرهنگی خود شعر را روخوانی می کردند.

اگر چنین مشاورانی در دستگاه این مدیران وجود ندارند که باید عمق فاجعه را عمیق تر از اینها تصور کرد. اگر حضور دارند و مورد استفاده قرار نگرفته اند نیز باز هم نقد تلخی متوجه این رفتار است. در هر صورت این نقد متوجه چنین رفتاری است.

وقتی پیشقراولان و دست اندرکاران در ساده ترین امر یعنی روخوانی اشعار بزرگ ترین شاعر معاصر تاریخ ایران ناتوانند، چگونه می توان از اقشار مختلف مردم انتظار داشت سری به کوچه پس کوچه های شعر نیما بزنند؟   

با تمامی این تفاسیر  می توان نتیجه گرفت مردم و مدیران در تأثیر و تأثر دوطرفه نسبت به یکدیگر قرار دارند. آنچه رفتار فرهنگی برخی مدیران را می سازد همان ریشه های عمیق فرهنگ روز جامعه است و از طرف دیگر رفتار فرهنگی مدیران نیز بر مردم تأثیر می نهد. این گونه است که می توان نبود حساسیت جامعه نسبت به چنین حادثه ای را تبیین کرد. جامعه ای که خود نیما را نشناسد، غلط خوانده شدن شعر او از جانب مدیران تراز اول را چندان مهم نمی شمارد.