يکشنبه 8 مرداد 1396-22:54

مطلق انگاری ها، بدخوانی ها و بدفهمی های تاریخی در ایران

متن سخنرانی لطف الله آجدانی مورخ مازندرانی در همایش ملی ۳۰ چهره برتر توسعه ی کاربردی ایده های نو در کشور


 مازندنومه، سرویس سیاسی: تکانه «توسعه ی کاربردی ایده های نو» همایشی بود که از سوی انجمن کارآفرینی دانشگاه تهران و انجمن علمی دانشگاه صنعتی شریف و دانشگاه امیرکبیر با معرفی و سخنرانی ۳۰ چهره برتر کشور در ۳ حوزه علوم انسانی، مهندسی و پزشکی در ۳۰ رشته و‌گرایش در روزهای ۲۹ و ۳۰ تیر ماه در تالار فارابی دانشگاه هنر تهران با حضور گسترده دانشگاهیان برگزار شد.

 در این همایش دکتر مسعود نیلی اقتصاد دان و مشاور اقتصادی رییس جمهوری و استاد دانشگاه صنعتی شریف؛  دکتر امید نقشینه ارجمند ریاضی دان؛ کوروش حاجی زاده معمار و برنده جایزه بین المللی معماری در خاورمیانه؛ مرجان گلپیرا روزنامه نگار ایرانی- آمریکایی و ژورنالیست برجسته جهانی ؛ دکتر عباس ملکی دیپلمات و استاد دانشگاه و مشاور مقام رهبری در امور بین الملل؛ دکتر پریسا عدیمی پزشک فوق تخصص ریه و برگزیده سرآمدن علمی ایران از سوی معاونت علمی فناوری نهاد ریاست جمهوری؛ دکتر سید محسن فاطمی روان شناس و استاد دانشگاه هاروارد آمریکا؛ دکتر پروین پاسالار پزشک و استاد دانشگاه علوم پزشکی تهران؛ کامبیز درم بخش طراح ، کاریکاتوریست و گرافیست و لطف الله آجدانی مورخ و پژوهشگر تاریخ معاصر ایران به ارایه سخنرانی پرداختند.

آن چه می خوانید خلاصه سخنرانی آجدانی -مورخ مازندرانی و مدیر مرکز آموزش و پژوهشهای توسعه و آینده نگری سازمان مدیریت و برنامه ریزی مازندران- در این همایش است.

***

 گفته اند و راست گفته اند که تاریخ معلم جوامع و درس آموز انسانها است؛ اما چرا در ایران از این معلم و درسهایش اعجازی برنمی خیزد و سرمایه درخشانی به دست داده نمی شود؟! پاسخ این پرسش را باید در بدخوانی و بدفهمی رایج و غالب بر متن تاریخی و ذهن و زبان مطلق انگارانه تاریخ نگر و تاریخ نگار و تاریخ خوان ایرانی جست و جو کرد. مطلق نگری در خوانش و فهم از تاریخ، مفهوم و رفتاری است مبتنی بر منطق دو وجهی همه یا هیچ و سیاه سیاه دیدن  یا سفید سفید دیدن اشیا و افراد و شخصیت ها و جریان ها و رویدادهای تاریخی.

از منظر مطلق انگاری و جزمیت های ناشی از آن، در نگاه به شخصیت ها و رویدادها و جریان های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی در تاریخ، همه چیز در کشاکش و تقایل میان قهرمان و ضد قهرمان تصور و تصویر و تلقی و معرفی می شوند. تصویر و تصور و تلقی و معرفی ای که در آن قهرمانش مطلق خوب و مثبت و ضد قهرمانش مطلق بد و منفی انگاشته و نگاشته و معرفی می شوند.

بر اساس مطلق انگاری برخاسته از منطق دو وجهی، شیخ فضل الله نوری یکسره یا قهرمان مبارزه با غربزدگی و پاسداری از ارزشهای اسلامی و مثبت تلقی و معرفی می شود یا در نقطه مقابل آن، یکسره منفی و مظهری از ارتجاع و استبداد. رضاشاه یا یکسره خادم تلقی و معرفی می شود یا یکسره خاین. قهرمانان و ضد قهرمانان در ذهن و زبان مطلق انگار دو وجهی مطلق دیده می شوند. و  در نتیجه این مطلق اندیشی ، میان این دو وجه همواره و مستمر تقابل آشتی ناپذیر وجود دارد. در مطلق اندیشی و منطق دو وجهی، یکسره شاهد تقابل میان قهرمان و ضد قهرمان و خوب و بد و سفید و سیاه هستیم‌.

اما در غالب آثار تاریخی و فهم تاریخی نظام های توسعه یافته فکری و جوامع توسعه یافته، این مطلق انگاری ریشه دار در منطق دو وجهی و جزمیت اندیشی ناشی از آن تا حدود زیادی جای خود را به نسبی اندیشی و منطق چند وجهی سپرده است. نه تنها در متون تاریخی بلکه در اسطوره ها و ادبیات داستانی  نظام های فکری چند وجهی، قهرمانان و ضد قهرمانان یکسره و مطلق مثبت و منفی دیده نمی شوند. و قهرمانان با درجات متفاوتی دارای نقاط منفی و ضد قهرمانان نیز با درجات متفاوتی دارای نقاط مثبت هستند.

این گونه نیست که بر اساس مطلق گرایی و منطق دو وجهی  شخصیت های تاریخی از جمله شیخ فضل الله نوری یا رضا شاه و هر شخصیت تاریخی دیگر مطلق نگریسته شوند و جزم اندیشانه در دفاع از شیخ فضل الله او را یکسره خادم و در مخالفت با او یکسره وی را خاین تلقی و معرفی کرد. در منطق چند وجهی رضا شاه نه الزاما یک خادم مطلق است و نه یک خاین مطلق. او و هر شخصیت تاریخی دیگر توامان با نقاط قوت و ضعف و عملکرد مثبت و منفی و در چارچوب نسبیت دیده و معرفی می شوند.

غالب مورخان در ایران و نیز مخاطبان آنان بر اساس فرهنگ و عادت مطلق اندیشی و منطق دو وجهی در داوری و‌نتیجه گیری های خود در باره شخصیت ها و رویدادها و جریان های تاریخی به دنیال سیاه و سفید دیدن های مطلق هستند‌‌‌. این مطلق اندیشی و منطق دو وجهی در ایران محدود به یک قشر خاص نیست و بسیاری از ما خواه  با سواد یا بی سواد؛ مذهبی یا غیر مذهبی؛ روشنفکر یا غیر روشنفکر، با درجات متفاوتی دچار آن هستیم.

منطق دو وجهی در ایران که همه چیز و همه کس را در تنگنای دو قلمرو خوب مطلق و بد مطلق و در کشاکش تقابل با یکدیگر می بیند از دیرینگی تاریخی و فرا تاریخی برخوردار است و ریشه های آن را می توان در اسطوره ها و مذاهب ایران باستان جست و جو کرد. بر اساس همین دو وجهی بودن انگاره ها و آموزه ها است که در مذاهب کهن شاهد دو قلمرو دایما در تضاد و مقابل یکدیگر هستیم.

جهان و هر آن چه و هر آن کس که در آن هستند یکسره یا اهورایی اند یا اهریمنی .‌باز تولید این تلقی و تصویر و تصور کهن را در ادوار تاریخ اسلامی ایران می توان در بدفهمی و بدخوانی دینی از  اصل تقسیم  جهان به دو قلمرو دارالمومن و دارالکفر و  تضاد و تقابل آشتی ناپذیر میان آن دو باز یافت.

نه جای شگفت است که در اساطیر کهن و مذاهب ایران و نیز در پاره ای از تلقی های ادوار بعدی تاریخ ایران، همه چیز و همه کس یا اهورایی اند یا اهریمنی؛ یا در قلمرو دارالمومن قرار می گیرند یا در قلمرو دارالکفر، یا در جهان روشنایی اند یا در جهان تاریکی؛ و شگفتا که در این تقسیم بندی مطلق انگارانه برآمده از منطق دو وجهی ؛ همه چیز سیاه و سفید مطلق دیده می شوند و در این تنگ نظری جایی و راهی برای رنگهای دیگر به رسمیت شناخته نمی شود‌.

نتیجه چنین نگرش و بدفهمی در تاریخ و فرهنگ ایران به مطلق انگاری های کوری هم در بسیاری از حوزه های دینی و هم حوزه های روشنفکری انجامید که مانع از درست دیدن بسیاری از شخصیت ها و جریانهای تاریخی شد.

در  سنت تاریخ نگاری ما قهرمانان یکسره مثبت  و ضد قهرمانان یکسره منفی پنداشته و انگاشته و معرفی می شوند. لاجرم از منظر بسیاری از روشنفکران ایرانی، روحانیان یکسره مظهر تحجر و عقب ماندگی و در تلقی بسیاری از روحانیان نیز روشنفکران سمبل بی دینی و نماد غرب و غرب زدگی تلقی و معرفی می شوند.

این یکی آن یکی را در دارالکفر می نشاند و خود را در دارالمومن؛ و آن دیگر خود را در دارالترقی می نشاند و این یکی را در دارالعقب ماندگی.در تنگنای منطق دو وجهی و مطلق انکاری های ناشی از آن؛ شاهد تقابل های آشتی ناپذیر میان دو قلمرو؛ دو نگرش ؛ دو باور و دو کنش و واکنش تقابل جویانه ای هستیم که هم فرصت هرگونه تعامل را سلب می کند و هم مانع وحدت در عین کثرت و کثرت در عین وحدت می شود. منطق دو وجهی و مطلق انگاری های برآمده از آن از گرانیکاه سنت گرایی با هر آن چه نام تجدد دارد در می ستیزد یا از آن می گریزد؛ همچنان که این منطق از گرانیکاه تجدد طلبی نیز از آن چه که نام سنت برخود دارد می گریزد یا با آن می ستیزد و بدینسان در نتیجه مطلق انگاری در سیاه و سفید دیدنها، راه بر هرگونه تکثر و تعامل و امکان همزیستی مسالمت آمیز آدم و عالم در جهانی که یکسره محدود به دو قلمرو مطلق انگارانه فرض می شود بسته و فرصت نقد و داد و ستد فکری تعطیل می شود. همه چیز و همه کس در تنگنای معرفت مبتنی بر منطق دو وجهی یا خودی دیده می شوند یا غیر خودی.

 در حالی در نظام توسعه یافته فکری، رنگهای بی شماری فراتر از سفید و سیاه وجود دارند که به رغم تفاوتها و گاه حتی تضاد میان آن رنگها، در فراخنای منطق چند وجهی و نسبیت ناشی از آن تقابل جای خود را به تعامل و همزیستی مسالمت آمیز می دهد.  در منطق چند وجهی نه قهرمانانش یکسره خوب و مثبت مطلق و نه ضد قهرمانانش یکسره بد و منفی مطلق تلقی و معرفی می شوند.از این رو در خوانش و فهم تاریخ و تاریخ نگاری مبتنی بر منطق چند وجهی نه شیخ فضل الله نوری اش یکسره و مطلق خوب و مثبت یا یکسره و مطلق بد تلقی و معرفی می شود و نه رضا شاه و میرزا ملکم خان و هر شخصیت تاریخی دیگر.

اگر می خواهیم خوانش و فهم ما از تاریخ و تاریخ نگاری ما درس آموز باشد و چراغ راه آینده؛ چاره ای نداریم که خود را از بدخوانی ها و بدفهمی ها و بد نگاری های ناشی از منطق دو وجهی و مطلق انگاری ها و جزمیت اندیشی های ناشی از آن به مدد منطق چند وجهی رها کنیم. کاری بسیار سخت و نه آسان، اما بسیار مهم و ضروری برای نزدیکتر شدن به  واقعیت های تاریخی، آن گونه که هستند نه آن گونه که می خواهیم و دوست داریم باشند.