جمعه 15 آذر 1398-21:18

اسنادی از غصب زمین‌های مردم ایزدشهر

ایزده نور اوایل دهه ی 40 هجری شمسی ایام پر تب و تابی را در مبارزه با داستان زمین‌خواری شاهپورغلامرضا پهلوی سپری کرده است. او چشم طمع به زمین های کشاورزی و باغ های 12 هکتاری کشاورزان، موسوم به «خِنِه پشت» در بخش شمالی ایزده ساروج محله برای احداث شهرک ایزدشهر خود دوخته بود.


مازندنومه؛ سرویس سیاسی، قوام الدین بینایی: آبادی ساحلی ایزده شهرستان نور که در سال ۱۳۸۴ ه.ش به ایزدشهر ارتقا یافته است.

(برای اطلاع بیشتر در مورد ایزدشهر رجوع شود به تک‌نگاری های: الف-بینایی، اباصلت، ایزده، گذشته، حال، آینده... شلفین، ساری، ۱۳۸۲ب-بینایی قوام الدین،کتی‌یا دیار بریاد مانده، میرماه، تهران، ۱۳۸۷)

اوایل دهه ی 40 هجری شمسی ایام پر تب و تابی را در مبارزه با داستان زمین‌خواری شاهپور غلامرضا پهلوی سپری کرده است. او چشم طمع به زمین های کشاورزی و باغ های 12 هکتاری کشاورزان، موسوم به «خِنِه پشت» در بخش شمالی ایزده ساروج محله برای احداث شهرک ایزدشهر خود دوخته بود.

گرچه وجود و احداث این شهرک و شهرک‌های دیگر نقش موثری در ایجاد اشتغال و بهبود رفاه و معیشت مردم داشت، روند غاصبانه و قلدرمآبانه حصول این زمین‌ها موجب تنش و درگیری بین ماموران ژاندارمری و مردم ایزده شد که خاطره و پیامد تلخ آن، پس از بیش از نیم قرن، در ذهن‌ها باقی است. حال آن که با اندکی تدبیر، تامل و تعامل چه بسا اکثر صاحبان این باغ ها در یک معامله ی توافقی مناسب حاضر به فروش زمین های خود می شدند.

شروع ماجرا

بعد از ثبات سیاسی اقتصادی کشور در دهه‌ی 30 و 40 شمسی، نگاه صاحبان قدرت و ثروت پایتخت متوجه شهرها و آبادی های ساحلی شمال شد. اواخر دهه‌ی 30 توران امیر سلیمانی -مادر شاهپور غلامرضا پهلوی- در ایزده بازارسر مستقر و زمین های مسکونی و کشاورزی زیادی را تصرف و به نام خود سند زد.

 در قسمت شرقی آبادی ایزده مکانی که هم اکنون شهرک ایزدشهر درآن واقع است، بعد از ساحل دریا تپه های شنی موسوم به چاکسر با‌‌ پوشش درختان و درختچه هایی به خصوص شمشاد، انار و... قرار داشت. این تپه های منابع طبیعی پناهگاهی برای انواع حیوانات وحشی از قبیل روباه،گربه وحشی، خرگوش و مانند اینها و نیز محل تفریح و چیدن انار و گوجه‌ی وحشی و....برای مردم به شمار می‌رفت.

بعد از آن تپه های شنی زمین ها و باغ های 12 هکتاری مردم، مجاور جاده‌ی اصلی سراسری قرار داشت که بخشی از مایحتاج و نیازهای اقتصاد خود کفای آبادی را تامین می‌کرد و انواع محصولاتی از قبیل هندوانه ،خیار، بادمجان، گوجه و مانند اینها درآن کشت می شد که اغلب کار سخت و طاقت فرسای آن برعهده‌ی مادران و دختران بود.

ظاهرا شاهپورغلامرضا در یک معامله‌ی مخفیانه‌ی صوری مالک این باغ ها می‌شود. مالکان روستایی ساده دل بی خبر از این معاملات پشت پرده، ناگهان با عده‌ی زیادی از ماموران ژاندارمری مسلح مواجه، که خواهان تخلیه‌ی باغ‌ها و تحویل آن شده بودند. مقاومت مردم به درگیری با مامورین ژاندارمری منجر می‌شود. حدود یک هفته حکومت غیر رسمی نظامی در آبادی برقرار شده، عده‌ی زیادی به بهانه ها مختلف مورد هجوم و ضرب وشتم قرارگرفتند.

مردم ایزده حدود یک سال هم به دادخواهی از نهادهای قانونی پرداختند، اما بی‌فایده بود و گوش شنوایی هم پیدا نشد.
 
پایان ماجرا

بعد از چند هفته درگیری و بیم و هراس و هجوم گاه، خانه به خانه ژاندارم‌ها در نور و ایجاد رعب وحشت و ضرب وشتم مردم، بالاخره این باغ های 12 هکتاری از مالکیت آبا و اجدادی آنها خارج و به تسخیر شاهپور غلامرضا پهلوی در آمد.

 عده زیادی دستگیر شدند و در فرمانداری از آنها تعهد کتبی گرفتندکه از حمله به ماموران ژاندارمری خودداری و اظهار پشیمانی و ندامت کنند و متعهد و ملزم شوند که از این تاریخ یعنی بیست و هشتم اردیبهشت ماه 1344 به بعد در این قریه عملی که منتج به ایجاد اختلال در نظم عمومی و ایجاد دو دستگی و منازعه و تحریک و تهاجم شود، انجام ندهند و چنانچه عملی در این قبیل موارد از آن ها مشاهده شود، قابل هر گونه تعقیب قانونی است و به اشد مجازات محکوم خواهند شد.

در همین راستا فرمانده‌ی ژاندارمری نور طی گزارش جانبدارانه ای به دادستان شهرستان آمل می نویسد:

«...سازمان اصلاحات ارضی شهرستان نور صورت 44 نفر از زارعین قریه‌ی ساروج محله را به پاسگاه ارسال و اعلان داشته نامبردگان در سال های ۴۱-۴۲-۴۳ در قسمت شمالی باغ ایجاد نمودند، باغ های آنان باید تخلیه و در اختیار مالک قرار گیرد لذا در اجرای حکم در مورخه ی۵/۱/۱۳۴۴ به قریه مذکور عزیمت و در بدو شروع با اجرای حکم اشخاص....با عده ای از زنان جلو آمده و مخالفت از اجرای حکم نمودند.... بیش از 200 نفر از زن و مرد با در دست داشتن چوب جلوی تراکتور را گرفته و به محض ورود مامورین به طرف مامورین حمله کرده، این جانب و مامورین همراه را مجروح و مضروب نمودند... تعدادی از افراد پاسگاه ژاندارمری محمود آباد رسیده و حمله‌ی مهاجمین را متفرق سه نفر به‌نامان عبدالله ره، زمان رنجبر، احمدعلیپور دستگیر و بقیه متواری شدند... در این تهاجم و زد و خورد شیشه های جلوی کالکار گروهان که مامورین را به محل آورده بود شکستند. ضمنا یک نفر از مهاجم بنام سید یحیی حسینی پس از متواری شدن در سولده دستگیر گردید در تاریخ ۷/۱/ ۱۳۴۴ پزشک قانونی از اینجانب و کلیه افراد مجروح معاینه جهت اینجانب هشت روز تعیین و برای افراد پاسگاه بنامان ۱-سرجوخه غلامحسین قلی پورهشت روز ۲-ژاندارم۱عباسقلی فتاحیان سه روز ۳-ژاندارم ۱ محمد قدیمی سه روز ۴-گروهبان سوم بیت الله شیخ پوریک هفته ۵- گروهبان سوم حسن روح صداقت یک هفته تعیین و برای گروهبان سوم سید اسمعیل اشرفی دستور رادیو گرافی داده شد و....»

گرچه ظاهرا این تعهد اجباری پایان ماجرا به نظر می رسید، خاطره تلخ رفتارها و زد و خوردهای غاصبانه‌ی حاکمیتی چون آتش زیر خاکستر در خاطره‌های جمعی مردم باقی ماند. با شروع نخستین جرقه های انقلاب اسلامی در سال 57 آتش زیر خاکستر دوباره زبانه کشید و مردم ایزده به دلیل همین پس زمینه‌های نارضایتی خیلی زود نسبت به تظاهرات ضد سلطنتی آن سال واکنش مثبت نشان دادند.

رژیم پهلوی برای مهار انقلاب دستور تشکیل کمیسیونی را برای رسیدگی به شکایات از اعضای خاندان پهلوی و وابستگان به آن ها را صادر کرد. مردم ایزده ساروج محله با انتخاب اباصلت بینایی وکیل بومی خواهان رسیدگی دوباره ی این پرونده توسط آن کمیسیون شدند. او با مراجعه به بایگانی راکد دادگاه آمل، اسناد و سوابق این درگیری‌ها را استخراج و علیه شاهپور غلامرضا پهلوی اعلان جرم کرد.

 نامه‌های سرگشاده‌ای علیه شاهپور نوشت و آن را برای 24 وزارت‌خانه و نیز مطبوعات و دربار سلطنتی ارسال کرد.

بینایی دوبار هم برای ادای توضیحات توسط ساواک احضار شد و طی چند ملاقات حضوری، شاهپورغلامرضا پهلوی ملزم به اجرای تعهداتی برای جبران خسارات به مردم ایزده شد.

با رادیکال شدن جریان انقلاب و فرار تدریجی سران رژیم شاه، شاهپورغلامرضا نیز از کشور فراری شد و سرنوشت تقسیم این زمین‌ها روند دیگری یافت که در کتاب تک نگاری ایزدشهر از آن سخن آمده است.

نکته قابل توجه اینکه در یکی از همین دیدارها، آقای اباصلت بینایی خطاب به شاهپور غلامرضا گفته بود که «من یکی از نوجوانان کتک خورده و شاهد آن واقعه‌ی ضرب و شتم ماموران ژاندارمری شما بودم که به خواست خدا درس خوانده و وکیل شده ام تا حق مردم را از شما بگیرم.»

سخن آخر

در بررسی اسناد پیرامون این واقعه ذکر چند نکته ضروری است: اولین نکته نقش آفرینی زنان شجاع در این ماجراست که با چنگ ودندان از زمین های‌شان در برابر ماموران ژاندارمری دفاع و آن‌ها را وادار به عقب نشینی کردند، به گونه ای که ژاندارمری نور مجبور به استمداد از ژاندارمری محموداباد شده بود.

دوم اینکه بنا به تحقیقات میدانی نگارنده تمام گزارش‌های دولتی تحریف واقعیت و جانبدارانه است، به گونه‌ای که جای مظلوم و ظالم عوض می شود و ژاندارمری، فرمانداری و دادستانی به جای رسیدگی به دادخواهی رعایا، به ارائه‌ی گزارش‌ها و دستورهای دیکته شده می پردازند.

سومین نکته سادگی و صراحت و جملات عوامانه نشان از صداقت باطنی امضاکنندگان آن دارد که اکثریت مطلق آن‌ها بی‌سواد بودند یا سواد اندکی داشتند که به فرمانداری نور دل خوش کرده بودند؛ غافل از آن که فرماندار عامل و مجری و گماشته ای بیش نیست.

سند:

فرمانده ی پاسگاه ژاندارمری نور ستوان دوم استفی

ریاست محترم اداره‌ی فرمانداری سولده شهرستان نور 16/2/43

محترما معروض میدارند اینجانبان روعایایی(رعایای) قرییه (قریه) ساروج محله ایزده امضاءکننده گان(کنندگان) ذیل این ورقه که آقای ملک پور(عامل شاهپورغلامرضاپهلوی) رفت در سولده رئیس ژاندارمری با چند نفر ژاندار آمد باغ تصرفی ۲۰ سال ما زارعین بزور میخواهد بگیرد ما زارعین جلو رفتیم گفتیم آقای رئیس پاسگاه چرا چپر ما را دارید میکشید آقای رئیس پاسگاه بدون سوال بنا کرد بما (به ما)زدن و فوش (فحش) دادند ریاست محترم استاء(استدعاء)داریم که حقیقت مارا برسید اگر چنانچه حقیقت ما را نرسید ما مجبوریم به مقام بالاتر شکایت نماییم از طرف زارعین ساروج محله ایزده رونوشت به اداره اصلاحات ارضی رونوشت به دادگاه به سولده نور ۲۹/۲/۴۴ شماره۴۰۵۸

و نکته‌ی آخر اینکه در این گزارش‌ها هیچ اشاره ای به نقش شاهپور غلامرضا پهلوی به دلیل جایگاه و موقعیت خاص او در سیستم سیاسی ساختار قدرت خاندان پهلوی نشده است، اما همه می دانستند که کارگردان اصلی این تراژدی تلخ خود اوست که بالاخره در سال 57 ناگزیر به پذیرش آن و انجام تعهداتی شد که امکان عملیاتی آن میسر نشد.

دو سه سال بعد از این واقعه مردم ایزده دادخواهی دیگری نوشته و به هنگام عبور فرح پهلوی -همسر شاه- از جاده‌ی ایزده با متوقف ساختن ماشین حامل وی از او استمداد طلبیدند. گرچه نامه‌ی دادخواهی مردم توسط دفتر او پیگیری و پاسخ داده شد، چون فاقد تحقیقات میدانی و مستند به گزارش های رسمی دولتی بود، راه به جایی نبرد و حق به مردم بازگردانده نشد.


امضا و اثر انگشت حدود چهل نفر از زارعین ایزده ساروج محله
 

سند