يکشنبه 10 تير 1386-0:0

فروغی نمانـَد در آن خاندان

يادداشتي درباره مردسالاري معهود در ميان ايرانيان.(کبرا خدادادي-ساري)


در آن اعصاری که کلیه­ی شئون مملکت در دست مردان بود و زنان ایرانی را جز کنج خانه و گوشه­ی مطبخ جایی نبوده است اگر برحسب اتفاق یا تصادف، بانویی در میان جامعه سر بلند می­کرد و استعداد فطری و نبوغ ذاتی خود را در امری از امور به احسن وجه نشان می­داد مردان را عرق حسادت و خودخواهی به جوش می­آمد و شعر بالا(تيتر مطلب) را دور از انصاف و معدلت در زیر لب زمزمه می­کردند.

«خیر النساء بیگم» همسر سلطان محمد خدابنده و مادر شاه عباس کبیر از لحاظ نسب، مازندرانی است و تا ده پشت به «قوام الدین مرعشی» مشهور به «میر بزرگ» می­رسد. خیر النساء بیگم دختر «میر عبد الله خان» والی مازندرانی بود که چون میر عبدالله خان به تحریک پسر عمویش «میر سلطان مراد» به قتل رسید، «شاه طهماسب اول» خیر النساء بیگم را به عقد پسر بزرگ خود «محمد میرزا» درآورد و با وی به هرات فرستاد. محمد میرزا پس از انقضای پادشاهی پدرش شاه طهماسب و برادرش شاه اسماعیل دوم به نام سلطان محمد خدابنده بر اریکه­ی سلطنت تکیه زد ( 885 هجری) ولی چون کور بود، یا به قولی ضعف بصر داشت. همسرش مهد علیا یعنی همان خیر النساء بیگم زمام امور سلطنت را به دست گرفت، و به عزل و نصب حکام و ماموران کشوری و لشکری پرداخت.


مهد علیا زنی غیور، قدرت طلب، تند خو، لجوج و کینه توز بود. امرا وسرداران قزلباش و ارکان دولت صفوی را به چشم حقارت می­نگریست و بی­صواب دید آنان در انتصابات و تغییرات متصدیات و مسولان امور کشور راسا اقدام می­کرد. کار جاه طلبی و فرمانروایی مطلق این زن به جایی رسیده بود که هیچ امری از امور مهمه­ی کشور بدون اشاره و صلاح دید او صورت نمی­گرفت. به همین جهت یکی از شعرای شوخ طبع زمان با اشاره به سنتی خرافی که در میان ایرانیان هنوز هم بی­اعتبار نیست، این شعر را سرود :

فروغی نمانـَد در آن خاندان      که بانگ خروس آید از ماکیان