سه شنبه 18 شهريور 1399-16:20

غِنا و سما درکلارستاق

     اکنون به برکت رسانه های متنوّّع، همه گونه آلات موسیقایی در" کلار ستاق " نیز چون همه جای ایران دلبری می کنند. سورنا در عروسی ها و جشن و شادی به نوا در می آید و نی نیز ساز دل نی نوازان است و گوی و چوگان دایم در میدان او می گردد.


مازندنومه؛ سرویس فرهنگی و هنری، مومن توپا ابراهیمی: دامنه های  شیب‌دار و پهن‌دشت های کلارستاق ازجلگه ی کم‌عرض ساحلی تا بلندای تخت سلیمان، علم کوه، زرین کوه و تمامی بلندی های دور دست های جنوبی مرزن اباد و گرداگرد کلار دشت چهره‌آرایی وفرش سبز بهاری را بر زمین مفروش کرده‌اند.


   این فرش زیبا پهنۀ سیمایش را با تک درختان و گل بوته‌هایی رنگارنگ نگار گری کرده‌اند. سایه سار درختان، هوای مطبوعی را چنان تدارک دیده که چوپانی شولای خود را بر زمین نرم آن گسترانیده، یک پهلو بر زمین دراز کشیده است.

  نگاه تیز وکاونده اش وسعت چراگاه را در حلقۀ چشم چنان به دام افکنده که هیچ گرگ و روباهی را یارای نزدیک شدن به گله نیست.

«چنگی» سگ نام آشنا و پر قدرت گلّه نیز آنسوی ترک بر زمین لمیده،  له‌له زنان با نیم نگاهی گله را می پاید و چشمی به دست چوپان دارد که تا چه وقت سفرۀ نان را می گشاید که لقمه ای هم به اوتعارف کند و بعد از آن لب بر لب《 نِ ne》 نهاده آهنگی از موسیقی منطقه را بنوازد که او دقایقی آرامش را در آغوش بگیرد.

   مندلی (محمد علی) چوپان هر وقت پنجه هایش برپرده های «نِ»می لغزید چنگی سرش به خماری می رفت و چشمش برای لحظاتی روی هم می افتاد. امّا بلافاصله پلک را بر هم می زد و سر را بلند کرده اطراف گلّه را می پایید و با قدرت بویایی فوق العاده اش به هر سمت بو می کشید تا مگر وجود درّنده ای را مکشوف سازد و امنیّت گلّه اش همچنان حفظ بماند.

این بار نیزطبق عادت هر روز چنین شده بودوچنگی می دانست که "مندلی" چوپان آهنگ "مالینگاسری" را خواهد نواخت که مخصوص به استراحت گاه آوردن گوسفندان بود. وقتی این آهنگ ازدرون لولۀ «نِ»فوران می کرد چنگی می دانست که گوسفندان باید دمی بیاساید تا علف چریده شده را که با حرص و ولع درمعده انباشته، دوباره به نشخوار گاه آورد و او هم دمی بی دغدغه از سفرۀ چوپان لقمه ای برگیرد وبا رمقی افزون تر الاش را با تلاش قرین سازد.

  آن روز شیر مندلی چوپان دل تنگی داشت، زیرا دلدارش به دشت رفته بود تا همراه با والدینش رخت عروسی را انتخاب کند. مندلی چوپان سحر گاه که از کنار او برخاسته بود "گل مریم" به او گفته بود که تاماه آینده دردشت می ماند ازاین روی لحظات و ساعات روزبه تلخی می گذشتند. مندلی چوپان بعدازگل مریم تنها پناهش«نِ»چوپانی اش بود که صدایش درد ورنج اورا تسکین می داد.

 آن روز مندلی چوپان آهنگ مالینگاسری را زود تراز موعد مقرّر نواخت و وقتی گلّه دوروبرش چمپاتمه زدند و کل زنگیش پیش آمد تا به عادت هروزاورا ببوید، اونیز دست در جیبش فرو برده مقداری "فِلوِه نمک" به او لیسانید، سپس سفرۀ نان را گشود، لقمه ای از نان کلوا را با کمی قورمه آغشته و به چنگی تعارف کرد.

خودش امّا هرکاری کرد اشتهایش باز نشد. سفره را همانطور گشوده به حال خود واگذاشت و دست را بسوی نی درازکرد و لب برلب سازش گذاشت آن‌گونه که گویی گل گونه های نامزدش را می بوسد.
   ابتدا آهنگ «گلّه را بردن» را نواخت آنگاه که کمی آرام گرفت پنجه هایش روی پردۀ سیا ابرانا لغزید: «سیا ابرا نای باد و بورانای! ستاره دَنیَه مِه آسمُن... سرخه گل دَر بیِه در بِهارانای مَه مَه بَزِنَن مِه وَرِکا ... آی ی ی.. مِه وَرِه کانای...مِه بُزَکانای ...مِه وَرِکان...»[ای ابرهای سیاه،ای باد و ای بوران! در آسمان زندگیم ستاره ای سو سو نمی زند،  امیدم به بهاران است تا گل سرخی زمین را زینت دهد و برّ بَرّ کانم مع مع بزنند.آی ی ی بُرّ برّکانم...آی بز بزکانم آی بز بُزکانم...]

   صدای نایش سر ایستادن نداشت آهنگ وَلگِسری، امیری، زهره وزرنگار، پهلوُن فلامرز،غلام میرشکار، تَوِری کیجاجانک...چون توفانی یکی پس از دیگری موج می زدند و حکایت دلتنگی مندلی چوپان را قصّه سرایی می کردند و «چنگی سگ» که دریافته بود اربابش دلتنگی دارد، در میان نواختن های گرمش، زوزۀ کوتاه نازکی سر می داد...

موسیقی کلارستاق همسو با زمزمۀ رود باران و چهچه بلبلانش، همراه با آواز نرم وغمناک فاخته گانش، همراه با جیک جیک گنجشکان و قوقوی کبوترانش، همصدا با قچ قچ کبککان و «لِر ler »پلنگانش می توان شناخت که موسیقایی است بس دلنشین،گاهی شاد و شور انگیز، گاهی جانگزای وغمگین و نوبتی حماسی و تهییج کننده از آن نوع که ضمیر ناخود آگاه ما از بهشت به یادگار دارد. این موسیقا، نوای دل کلارستقیان است.  تاریخ نانوشتۀ آنان که در سرود ها و سروده هایشان انعکاس دارد.

    ساز همیشگی و یاردیرین دل آنان نی است که در کلارستاقی گویش «نِ»اش می نامند. سورنا که آن را نیز با نام عمومی «ساز» می شناسند، دیگر آلت نغمه سازی است که نغمه را با" نغمه آفرین " با فاصلۀ یک کوچه پیوند می دهد:《زنغمه تا خدا یک کوچه را است/ براین گفت بلندم نی گواه است》

     اکنون امّابه برکت رسانه های متنوّّع، همه گونه آلات موسیقایی در" کلار ستاق " نیز چون همه جای ایران دلبری می کنند. سورنا در عروسی ها و جشن و شادی به نوا در می آید و نی نیز ساز دل نی نوازان است و گوی و چوگان دایم در میدان او می گردد.

در ردیف آوازی موسیقی مقامی کلارستاق،  نواهایی به شرح ذیل از سینه های سوخته بر می آیند، از آن جمله اند: امیری، توِری، ولگسری، کیجاجانک، عزیز نگار، پهلوی، آبکناری، منظومۀ پهلوان فلامرزو انواع موسیقی ایلاتی که کرد تبارهاو لک ها می خوانند. وامّا سما نیز در کلاردشت جایگاهی ویژه دارد. 

     رقص پهلوانی که در میدان کشتی توسّط نفر پیروز به اجرا درمی آید، انواع رقص های کردی که همراه با مهاجر نشینان به شهرستان کنونی کلار دشت و دهستان بیرون بشم وارد شد و آاکنون دیگر همه گیر شده و سَماعی کلارستاقی محسوب می شود و سر انجام سَماع درویشانه و صوفیانه که احیاناً از ره آورد ایلاتی هاست.