تعداد بازدید: 6269

توصیه به دیگران 1

يکشنبه 8 شهريور 1383-0:0

رابطه‌ پنهاني‌ يك‌ زن‌ جوان‌ براي‌ كشتن‌ شوهر پير

زن‌ 36 ساله‌يي‌ كه‌ از شوهر پيرش‌ نفرت‌ داشت‌، هنگام‌ شب‌ جوان‌ بيگانه‌يي‌ را به‌ خانه‌ دعوت‌ كرد و با همدستي‌ او شوهر 75 ساله‌اش‌ را به‌ قتل‌ رساند.


آنها پس‌ از كشتن‌ پيرمرد، آپارتمان‌ را به‌ آتش‌ كشيدند تا با سوختن‌ جسد مقتول‌ آثار جنايت‌ را از بين‌ ببرند. در حالي‌ كه‌ خانه‌ در ميان‌ شعله‌هاي‌ آتش‌ مي‌سوخت‌، هر دو از صحنه‌ جنايت‌ گريختند و روانه‌ شمال‌ شدند،اما چند روز بعد ماموران‌ پليس‌ زن‌ جوان‌ را در حالي‌كه‌ در شهر بابلسر سرگردان‌ شده‌ بود، دستگير كردند و جست‌ وجوها براي‌ يافتن‌ همدست‌ فراري‌ او ادامه‌ يافت‌. پليس‌ پس‌ از يك‌ هفته‌ تلاش‌ سرانجام‌ توانست‌ اين‌ مرد جوان‌ را در تهران‌ دستگير كند. ساكنان‌ يك‌ ساختمان‌ در منطقه‌ افسريه‌ تهران‌ به‌ ايستگاه‌ آتش‌ نشاني‌ خبر از آتش‌ سوزي‌ در آپارتمان‌ طبقه‌ سوم‌ اين‌ ساختمان‌ دادند و ماموران‌ آتش‌ نشاني‌ پس‌ از فرونشاندن‌ آتش‌ در آپارتمان‌ با جسد پيرمردي‌ روبرو شدند كه‌ در يكي‌ از اتاق‌ ها افتاده‌ بود. مقتول‌ پيرمردي‌ 75 ساله‌ بود كه‌ كارشناسان‌ نظر دادند او را با 10 ضربه‌ چاقو به‌ قتل‌ رسانده‌اند و سپس‌ خانه‌ را به‌ آتش‌ كشيده‌اند. همسايگان‌ به‌ پليس‌ گفتند: اين‌ پيرمرد با زني‌ نسبتا جوان‌ به‌نام‌ اكرم‌ زندگي‌ مي‌كرد و همسر اولش‌ را طلاق‌ داده‌بود.كارآگاهان‌ جنايي‌ ضمن‌ تحقيق‌ پي‌بردند زن‌ 34 ساله‌ اين‌ پيرمرد ناپديد شده‌ و اتومبيل‌ پيكاني‌ هم‌ كه‌ در پاركينگ‌ ساختمان‌ نگه‌ داشته‌ بود، به‌ سرقت‌ رفته‌ است‌. پليس‌ جنايي‌ دريافت‌ كه‌ اين‌ زن‌ با همدستي‌ مردي‌ جوان‌ شوهر خود را كشته‌ و سپس‌ هر دو سوار پيكان‌ پيرمرد شده‌ و شبانه‌ فرار كرده‌اند. جست‌وجوهايي‌ از سوي‌ ماموران‌ در شهرهاي‌ مختلف‌ براي‌ دستگيري‌ آنها ادامه‌ داشت‌ تا اينكه‌ پليس‌، اكرم‌ را در بابلسر هنگام‌ سرگرداني‌ در اين‌ شهر دستگير كرد و به‌ تهران‌ انتقال‌ داد. اكرم‌ در شعبه‌ چهارم‌ بازپرسي‌ دادسراي‌ جنايي‌ تهران‌ به‌ قتل‌ شوهر پيرش‌ اعتراف‌ كرد و به‌ بازپرس‌ گفت‌: شوهر اولم‌ مردي‌ معتاد و بيكاره‌ بود و به‌ همين‌ علت‌ از او جدا شدم‌ و پس‌ از مدتي‌ به‌ عقد پيرمردي‌ درآمدم‌ تا سرپناهي‌ داشته‌ باشم‌ و آواره‌ خيابان‌ها نشوم‌، اما اين‌ مرد بدخلق‌ و بهانه‌گير چنان‌ اعصابم‌ را به‌هم‌ ريخت‌ كه‌ طي‌ چند ماه‌ كينه‌اش‌ را به‌ دل‌ گرفتم‌ و به‌ فكر راه‌ نجاتي‌ افتادم‌. پيرمرد هم‌ همسرش‌ را طلاق‌ داده‌ بود و تنها زندگي‌ مي‌كرد. يك‌ روز كه‌ منتظر تاكسي‌ بودم‌، جواني‌ با اتومبيل‌ از راه‌ رسيد و سوارم‌ كرد تا مرا به‌ مقصد برساند. آشنايي‌ من‌ و بهنام‌ از همان‌ روز شروع‌ شد. گاه‌به‌گاه‌ با هم‌ قرار مي‌گذاشتيم‌ و همديگر را مي‌ديديم‌. بهنام‌ جواني‌ 26 ساله‌ بود و خيال‌ مي‌كردم‌ توسط‌ او مي‌توانم‌ به‌ آرامش‌ برسم‌، اما چه‌ اشتباهي‌!آن‌ روز غروب‌ بهنام‌ را به‌ خانه‌ دعوت‌ كردم‌. با هم‌ سرگرم‌ صحبت‌ بوديم‌ كه‌ صداي‌ چرخيدن‌ كليدي‌ را در قفل‌ در آپارتمان‌ شنيدم‌ و فهميدم‌ كه‌ شوهر پيرم‌ زودتر از موعد هر روز به‌ خانه‌ برگشته‌ است‌. راه‌ فراري‌ براي‌ بهنام‌ نبود. از او خواستم‌ در كمد مخفي‌ شود و منتظر بمانيم‌ تا پيرمرد بخوابد. شام‌ شوهرم‌ را دادم‌ و منتظر ماندم‌ تا بخوابد. وقتي‌ خوابش‌ سنگين‌ شد، از بهنام‌ خواستم‌ كه‌ از كمد بيرون‌ بيايد. آن‌ وقت‌ تصميم‌ گرفتيم‌ كه‌ پيرمرد را بكشيم‌. من‌ پيشنهاد كردم‌ و بهنام‌ هم‌ راضي‌ شد. با چاقوي‌ آشپزخانه‌ او را در خواب‌ كشتيم‌، بعد جسدش‌ را لاي‌ پتو و لحاف‌ پيچيديم‌. خانه‌ را كه‌ آتش‌ زديم‌، من‌ و بهنام‌ سوار پيكان‌ پيرمرد شديم‌ و به‌ بابلسر رفتيم‌. پس‌ از چند ساعت‌ سرگرداني‌ به‌ ساحل‌ دريا رفتيم‌ و نمي‌دانستيم‌ چه‌ كنيم‌ تا اينكه‌ بهنام‌ به‌ بهانه‌ خريد غذا و پيدا كردن‌ جايي‌ براي‌ گذراندن‌ شب‌، سوار پيكان‌ شد و به‌ شهر رفت‌، اما ديگر برنگشت‌. بعد هم‌ مامورين‌ من‌ را در حال‌ سرگرداني‌ در شهر بابلسر دستگير كردند. پس‌ از اين‌ اعترافات‌ ماموران‌ تحقيقات‌ خود را براي‌ دستگيري‌ بهنام‌ آغاز كردند و سرانجام‌ او را در منزلش‌ در مشيريه‌ تهران‌ دستگير كردند. بهنام‌ كه‌ زن‌ و فرزند دارد پس‌ از دستگيري‌ به‌ قتل‌ پيرمرد اعتراف‌ كرد و به‌ ماموران‌ گفت‌: يك‌ هفته‌ قبل‌ از قتل‌، اكرم‌ به‌ عنوان‌ مسافر سوار اتومبيلم‌ شد. او گفت‌ بيوه‌ است‌ و پيش‌ پدرش‌ زندگي‌ مي‌كند كه‌ مردي‌ بداخلاق‌ است‌. آشنايي‌ ما ادامه‌ پيدا كرد تا اينكه‌ يك‌ روز قبل‌ از جنايت‌ به‌ من‌ گفت‌: «به‌ تو دروغ‌ گفتم‌ شوهر اولم‌ معتاد بود و بعد به‌ اصرار خانواده‌ام‌ با پيرمرد 75 ساله‌يي‌ به‌ نام‌ حسن‌ ازدواج‌ كردم‌ و از زندگي‌ با اين‌ مرد بداخلاق‌ خسته‌ شده‌ام‌.» روز حادثه‌ به‌ اصراراكرم‌ به‌ خانه‌شان‌ رفتم‌. يكدفعه‌ شوهرش‌ حسن‌ به‌ خانه‌ آمد و اكرم‌ مرا در كمد مخفي‌ كرد. وقتي‌ پيرمرد خوابيد اكرم‌ به‌ من‌ پيشنهاد داد تا او را بكشيم‌. چاقويي‌ از آشپزخانه‌ آورد و چند ضربه‌ به‌ او زد. چند ضربه‌ ديگر هم‌ من‌ به‌ او زدم‌ و سپس‌ براي‌ خريد بنزين‌ از خانه‌ خارج‌ شدم‌ تا جسد را بسوزانيم‌. چون‌ آثار انگشت‌ من‌ بر روي‌ جسد مانده‌ بود، جسد پيرمرد را در سه‌ لايه‌ چادر و پتو پيچيديم‌ و خانه‌ را به‌ آتش‌ كشيديم‌. سپس‌ اتومبيل‌ پيرمرد را از پاركينگ‌ خانه‌ بيرون‌ برديم‌ و با اكرم‌ به‌ بابلسر رفتيم‌. كنار دريا با يكديگر سرگرم‌ گفت‌وگو بوديم‌ كه‌ به‌ او گفتم‌ منتظرم‌ باش‌ تا خانه‌يي‌ كرايه‌ كنم‌ و برگردم‌. بعد فرار كردم‌ و به‌ تهران‌ آمدم‌... پس‌ از اين‌ اعترافات‌ به‌ دستور بازپرس‌، بهنام‌ با صدور قرار قانوني‌ بازداشت‌ شد و قرار است‌ هر دو به‌ اتهام‌ مشاركت‌ در قتل‌ محاكمه‌ شوند.


    ©2013 APG.ir