تعداد بازدید: 4687

توصیه به دیگران 1

شنبه 21 آذر 1388-0:0

مم خطو آفتاب بَوو

نگاهي به آيين ها و باورهاي طلب آفتاب در سوادکوه(رسول شريفي فر،استاد دانشگاه)


 تاریخ بشر مملو از عناصر فولك و ترکیبات فرهنگی متناسب با شرایط و اقتضائات طبیعی، جغرافیایی، اجتماعی و فرهنگی است که در مناطق مختلف حیات بشر متفاوت بوده است.

 با عنایت به فراواني سرزمین های کویری ایران و خشکی آن سنت طلب باران در جای جای کشور ساری و جاری بوده است و حتی در متون دینی نماز ودعای طلب باران آمده است.

در مناطق کوهستانی شمال ایران به ویژه سوادکوه ترکیب­های فرهنگی خاصی دیده می­شود که ویژه این مناطق است. 

 اقتضاي مناطق کوهستانی و سردسیر باران های زیاد و طولانی است؛به همین جهت چند رسم اجتماعی برای طلب آفتاب و بند آمدن باران وجود داشت. این رسم ها «مم خطو»،«آفتاب کوه» و«کل نوشتن» بوده است.


آفتاب کوه

 روزگاری در سرزمین ما باران بسیار می­بارید. طولانی شدن مدت بارش گاهی به دلیل سنتی بودن فرآیند برداشت محصول کشاورزی ونیز  سنتی بودن شیوه دامداری باعث اذیت مردم می­شد و احساس ضرر می­کردند، لذا یکی از رسم­هایی که در این خصوص انجام می­شد آفتاب کوه بود.

 گروهی از زنان روستايي که از بند آمدن باران ناامید شده بودند با هم مشورت  می­کردند و می­گفتند حال که باران بند نمی­آید بهتر است کسی را به دنبال آفتاب به کوه بفرستیم تا هوا آفتابی شود.

 از بین بانویان کسی که تعداد زیادی فرزندان خردسال داشت انتخاب می­شد و از همان روز در ده اعلام می شد که فردی آفتاب کوه می­رود.

معمولاً این فرد فرزندان خردسال زیادی داشت. در روز مقرر آن خانم وسایل و توشه راه را برمی داشت و به سوی بالاترین نقطه مشرق حرکت می کرد و به دنبال آفتاب می­رفت .

فرزندان او بدنبال مادر گریه کنان می­رفتند.  نقل است که گریه کودکانه بچه ها دل آفتاب را به رحم می­آورد و آفتاب می­آمد تا مادر برگردد و بچه ها آرام گیرند.


گریه کودکانه بچه ها بر خواست مادر غلبه  و مادر فکر آوردن آفتاب را از سربیرون می­کرد؛ در نتیجه آفتاب به دلسوزی عشق مادر به کودکان دلش به رحم می­آمد و تابيدن به سرزمین عشق را-که عشق کودک به مادر به تمنای بازگشت و لطف مادربه کودکان- در آن تضاد میان عشق و مادرانه و خواست انسانی است به مردم آن دیار هدیه می­کرد.


مَمَ خطو
باز آفتاب، باز در پی آفتاب سنتی  دیگر و رسمی متفاوت. در سرزمین­ سنت­های خفته، باران طولانی همه را نگران می­کرد. نگران خراب شدن محصول قبل از درو کردن و یا پس از درو کردن.

 پیر فرزانه  محل می­گفت باید مم خطو کنیم تا باران بند آید و محصول برداشت کنیم.


کودکان سر از پا نمی­شناختند. وسایل مم خطو فراهم می­شد. طناب بلند، سازه(جارو) ماشه(انبر آتش گیر)سه پایه ديزندون (سه پایه) وسایل به طناب بسته می­شد تعداد زیادی از بچه­ها شایدهمه  می­آمدند.

چند نفرکیسه دار بودند و همراه گروه می­رفتند.صدای آواز جمعی بچه­ها و تعدادی هم بزرگترها در محل می­پیچید:
مم خطو آفتاب بَوو/سه ماه و سه روز آفتاب بَوو


 گروه در محل با این آواز دسته جمعی حرکت می­کردند در هر خانه که می­رفتند صاحب خانه چیزی به کیسه دار می­دادند، برنج ، شیر، نمک ، آرد و..... جمعیت به همه خانه ها  سر می­زدند.

در پایان مراسم با وسایل جمع شده در آقا سر یا آقا سرا و یا خانه زهرا عمه که در روستاي برنت سوادکوه معروف بود و خانه اش «پامیان» بود آش شیر می­پختند و بین اهالی پخش می­کردند و می­خوردند و با خوردن آش اشعه­های آفتاب ابرها را می­شکافت و زمین را به برکت نورش نورانی و دل اهالی را شاد می­کرد.

 از دیگر شعرها «آفتاب برو ته مار شیر آش یپته- وارش بور ته مار تندیر دكته»بود.

کل نوشتن

یکی دیگر از رسوم آفتاب خواهی در مهد ترکیب­های فرهنگی، نوشتن نام چهل نفر کچل بر روی کاغذی بود. 

 این کار معمولاً توسط جمعی از افراد محل انجام می­شد. این نوشته که شامل چهل نام از افراد واقعی که موهای کم پشت داشتند بود.

 این نام ها اختصاصاً اسامی مردان محل بود که پس از نوشتن نام ها برروی درخت بر بلندترین شاخه اش نصب می­شد و آفتاب با دیدن نام چهل کچل تابیدن می­گرفت.


  • دوشنبه 19 تير 1391-0:0

    سلام خسته نباشید از مطالبتون لذت بردم . واقعا زیبا بود. آداب و رسوم وطن ما مازندران در پشت خود ریشه ها و درس های جالبی دارد که هر کس متوجه آن نمی شود.

    • پنجشنبه 15 تير 1391-0:0

      عمو جان سمنان خیلی بت خوش میگذره نه ؟ برنت و اصالتتو از یاد نبر عمو

      • سه شنبه 9 خرداد 1391-0:0

        انتظار بهتری میرفت میشد خیلی دست به قلم تر و زیباتر نوشت.

        • دوشنبه 1 خرداد 1391-0:0

          استاد کدوم دانشگاهی که این رو نوشتی.اقا 2 کلام علمی مینوشتی و مدرن.

          • سه شنبه 2 اسفند 1390-0:0

            به نظر بنده اصلا جالب نبود .این چیه دیگه.

            • سه شنبه 6 دی 1390-0:0

              چه رویایی و مسخره

              • جمعه 1 مهر 1390-0:0

                مطلب گیرایی برای خواننده نداشت.از لحاظ جملات هم مشکلاتی دیده میشود.در کل زیبا نبود و خواننده را خسته میکرد.بهتر از این میشد نوشت.

                • چهارشنبه 16 شهريور 1390-0:0

                  چیز جالبی نبود.بیشتر تلاش کنید تا مطالب مفید تر تهیه کنید.

                  • اتیه پوریحییپاسخ به این دیدگاه 1 3
                    يکشنبه 29 خرداد 1390-0:0

                    با سلام و احترام خدمت برادر بزرگوار اقای شریفی فر.مطالب شما را خواندم.خیلی جالب بود. .اکثرا به اون منطقه سفر میکنیم فوق العاده هست. ارزوی موفقیت روز افزون شما را دارم.

                    • پنجشنبه 13 اسفند 1388-0:0

                      باسلام
                      فکر کنم (ممه خاتون ) درست است

                      • معصومی برنتیپاسخ به این دیدگاه 0 4
                        يکشنبه 27 دی 1388-0:0

                        عالی بود انشالله بیشتر تلاش شود

                        • دوشنبه 7 دی 1388-0:0

                          اول عزيزكل دوم علي اكبر كل سوم عبدالله كل چهارم نصرلله كل .......

                          • مازنی برارپاسخ به این دیدگاه 0 3
                            چهارشنبه 2 دی 1388-0:0

                            سلام علیکم
                            جان برار خله خار به ته بنویشته کار.
                            این هدار ره دنباله بَئیر ، تا بتونّی اینتی واری مطلب اَئی امه سه بیل.

                            ترجمه:
                            برادر عزیزم ، کار نوشته شده شما عالی بود.
                            این مسیر راادامه بده ، تا بتوانی این چنین مطالبی را بازم برای ما قرار بدهی.

                            • سوادکوهی مقیم تهرانپاسخ به این دیدگاه 0 1
                              دوشنبه 30 آذر 1388-0:0

                              زیبا بود اما معنی مم خطو را نفهمیدم اما کل نوشتن را خودم تجربه کرده کردم

                              • دوشنبه 30 آذر 1388-0:0

                                بسیا عالی بود .در شرق کشور زندگی میکنم و از خواندن این مطلب به یاد آداب و رسوم زیبا و دوست داشتنی دیارم افتادم.آقای شریفی فر .ممنون

                                • سوادکوهیپاسخ به این دیدگاه 0 2
                                  پنجشنبه 26 آذر 1388-0:0

                                  عالی.به یاد بچگی مان افتادیم.

                                  • رضا قلی پورپاسخ به این دیدگاه 0 2
                                    سه شنبه 24 آذر 1388-0:0

                                    جناب آقای شریفی فر
                                    از خواندن نوشته جنابعالی نهایت لذت را بردم ، سپاس بنده را بابت اطلاع رسانی زیبایتان بپذیرید ، شاد باشید .


                                    ©2013 APG.ir