تعداد بازدید: 2552

توصیه به دیگران 2

شنبه 14 اسفند 1389-8:21

آي آدم ها...

در حاشيه دستور وزير ارشاد براي نامگذاري جايزه اي به نام زنده ياد مهدي يوسف زاده:حرکت وزیر محترم را در پاسداشت یاد و خاطره آن مرحوم که با به خطر انداختن جان خود ، از شرافت و انسانیت دفاع کرد و سه نفر را از دریا نجات داد ، قابل قدرداني می دانم.(يادداشتي از کلثوم فلاحي،خبرنگار-ساري)


"انسانی بسیار انسانی" کنار ساحل ماتم زده ، نانی برای خانواده به دست می آورد. شاید فریاد کمکی شنید و یا تقلای چنرنفر برای زندگی را دیده بود؛ مهم نیست ، دکه را رها کرد ، تن به آب زد و دل به دریا سپرد...


«یک نفر در آب دارد می کند بیهوده جان، قربان

آی آدم ها که بر ساحل نشسته شاد و خندانید
یک نفر در آب دارد می سپارد جان .
یک نفر دارد که دست و پای دایم می زند
روی این دریای تند و تیره و سنگین که می دانید .
آن زمان که مست هستید از خیال دست یاییدن به دشمن
آن زمان که پیش خود بیهوده پندارید
که گرفت استید دست ناتوانی را
تا توانایی بهتر را پدید آرید .
آن زمانی که تنگ می بندید
بر کمر هاتان کمر بند
در چه هنگامی بگویم من ؟
یک نفر در آب دارد می کند بیهوده جان، قربان !»

او یک نفر را به ساحل رساند ، نفر دوم را هم نجات داد و سومین نفر هم ، اما بازهم یکی دیگر در حال جان دادن و دست و پا زدن در آب بود.

 دیگر رمق نداشت اما یکی در آب کمک می خواست و او در ذهنش این جمله را تداعی می کرد"اگر مسلمان فریاد کمک خواستن بشنود و به کمک نشتابد ، مسلمان نیست"...


«آی آدم ها که بر ساحل بساط دلگشا دارید !
نان به سفره، جامه تان بر تن؛
یک نفر در آب می خواند شما را .
موج سنگین را به دست خسته می کوبد
باز می دارد دهان با چشم از وحشت دریده
سایه هاتان را ز راه دور دیده .
آب را بلعیده در گود کبود و هر زمان بی تابی اش افزون
می کند زین آب، بیرون
گاه سر، گه پا
آی آدم ها !»

 انسان بود و نمی توانست به کمک نشتابد ، آیا ساحل خالی از مردم بود؟ حتی یک نفر هم در آن نزدیکی جان دادن چند نفر در آب را نمی دید؟ بنی آدم بود و وقتی دید اعضایش گرفتار درد و موج دریا شده اند ، بی قرار شد و تاب ایستادن و تماشاکردن جان دادن هم وطنانش را حتما نداشت. حتی یک لحظه برای تصمیمی که گرفته بود درنگ و تامل نکرد...

«او ز راه دور این کهنه جهان را باز می پاید
می زند فریاد و امید کمک دارد.
آی آدم ها که روی ساحل آرام در کار تماشایید !
موج می کوبد به روی ساحل خاموش
پخش می گردد چنان مستی به جای افتاده بس مدهوش .
می رود نعره زنان، وین بانگ باز از دور می آید :
آی آدم ها»

 سه نفر را از خطر غرق شدن نجات داد.به سراغ نفر چهارم رفت و می گویند دقایقی بعد دریا جنازه خودش را به ساحل سپرد.

 اصلا نیاز نیست فکر کنیم که گروه های امداد و نجات کجا بودند و در چه فاصله زمانی پس از حادثه ، به ساحل رسیدند و چرا به جای آنها ، جوان بابلسری اقدام به نجات هم وطنان کرده بود؟ اما پس از آنکه این جوان با انجام رسالت خود، جان به جان آفرین تسلیم کرد آیا نجات یافتگان سراغی از پدر و مادر پیر و کم توان وی می گیرند؟

 آیا مسئولان استانی و شهرستانی به ملاقات آن پدر و مادر می روند که جای خالی فرزند را کمتر احساس کنند؟ آیا خادم مردم بابلسر در خانه ملت گاهی به جای ملاقات عمومی در دفتر کارش و امضا کردن نامه های تقاضای اشتغال که معلوم نیست سرانجام دارند یا نه ، خود از جا بلند شده و به ملاقات و دستگیری افرادی که "انسانی بسیار انسانی"تربیت کرده اند می رود؟

 حرکت وزیر محترم را در پاسداشت یاد و خاطره آن مرحوم که با به خطر انداختن جان خود ، از شرافت و انسانیت دفاع کرد و سه نفر را از دریا نجات داد ، قابل قدرداني می دانم ، باشد که مدیران پایین دستی هم نکته ای از این حرکت برگیرند...

«و صدای باد هر دم دل گزاتر
و در صدای باد بانگ او رهاتر
از میان آب های دور و نزدیک
باز در گوش این ندا ها :
آی آدم ها...»


  • شنبه 14 اسفند 1389-0:0

    تو کجائی که ببینی / موج اندوه /رقص کولاک /بر نحیف پیکر ما /صد قصیده برده بر لب....! ساحل اما در سکوت خلسه گون ادمای بی نشان اش /خیره بر دریا/ هنوزش در پی انسان دیگر / تا مگر دستی همو را بازش ارد.....بازش ارد تا تو بتوانی شبی دیگر / نویسی نامه ای دیگر.....!مگر جز این توانی کرد کاری؟کار تو اینست اری/تا بمیرد یک نفر اینجا و انجا /زنده بنمائی دو سطری - صفحه ای /تاکه ابر و مه و خورشید و فلک اینگونه باشند!!!

    • شنبه 14 اسفند 1389-0:0

      خوش به حالش

      • شنبه 14 اسفند 1389-0:0

        از همت بلند وزیر ارشاد و یادآوری و نکته گویی خانم خبرنگار درقبال یک مسئله انسانی تشکر می کنم.بادا که آدم باشیم و قدر آدمیان را بداانیم.

        • شنبه 14 اسفند 1389-0:0

          انسان آرزوست... خواهر خوبم.

          • شنبه 14 اسفند 1389-0:0

            و چقدر زود دیر می شود...


            ©2013 APG.ir