تعداد بازدید: 2837

توصیه به دیگران 1

جمعه 27 اسفند 1389-22:1

تجربه هاي آخر سالي!

... مثل آدم های برق گرفته به همسرم می گم جای این تو آشپزخونه است؟! و بیچاره اون،بی خبر از همه جا با یه دست کفگیر و یه دست جارو هاج و واج بهم زل می زنه! (يادداشت آخر سالي؛مهدی مهرپویان-بابل)


اول – داخلی – منزل

به دنبال موبایلم عینه تخریب چی ها همه چیز رو زیر و رو می کنم ، سر از آشپز خونه در می آورم. اون قدر به هم ریخته است که نمی دونم چی کار کنم؟!

 ناگهان پام به یه چیزی می خوره و آه از نهادم بلند می شه ، زیر پاهم رو نگاه می کنم می بینم ماشین کورسی اسباب بازی پسرم -محمد- عینه یه وزغی زیر پام له شده و من موندم و این درد پا و جواب درست و درمون محمد رو دادن!

 مثل آدم های برق گرفته به همسرم می گم جای این تو آشپزخونه است؟! و بیچاره اون بی خبر از همه جا با یه دست کفگیر و یه دست جارو هاج و واج بهم زل می زنه .

می خواهم شیشه پنجره رو تمیز کنم ، روی صندلی می روم ، اصلا خوش ندارم شیشه رو تمیز کنم. کلی کار مونده ، کتاب هام همه روی میز نهار خوری ولو شده و مجله ها رو عینه زباله داخل کیسه نایلون چپاندم.

این هفته آخر سال انگار برام عینه یه ساله، کلی کار و وقت کم ، باید همش دویید تازه نصف کار هم می مونه.

دوم – خارجی – خیابان

با ماشین داخل راه بندان گیر افتادم ، راه بندان چه عرض کنم در واقع جان بندان است. نه راه پس دارم نه راه پیش. هوارم رفته بالا ، بارون هم ول کن نیست. شیشه ماشین بخار گرفته ، بخاری ماشین را روشن می کنم، نگاهم می رود به روی آمپر بنزین که عینه ثانیه شمار ساعت داره پایین میاد ، بنزین لیتری 400 تومان ، تازه اگه ته اش در بیاد باید لیتری 700 تومان زد.

نگاهم رو بر می گردونم رو به سوی خیابون ، آدم ها رو در جنب و جوش می بینم، هر کس یه جور ، یه شکل خاص ، با فکرهای  متفاوت. اما چه ربطی داره ظاهر آدم ها به باطن اون ها. این آخرين هفته سال هم چیز و همه جور آدم رو می شه دید، انگار اون ها رو با  کش  ول کردن و در حال حرکت هستند ، تند تند. حالا دنبال چی هستن نمی دونم.

هفته آخر خیابون ها یک حال و هوای خاص خودش رو داره. از فروش هفت سین و ماهی قرمز و نمی دونم هرچیزی که به عید و سال نو مربوط می شه تا حراج فلفل ، زرد چوبه و کتاب قصه کودکان و حتی فال حافظ و استقرار ترازو کنار پیاده رو برای وزن کشی.

سوم – داخلی – کنار سفره هفت سین

بعد کلی دوندگی و این ور و اون ور رفتن و شستن و رُفتن نوبت می رسه به لحظه تحویل سال و چیدن سفره هفت سین و دنبال ردیف کردن سین ها.

 سکه و سیر و سمنو ، شد 3 تا . سماق و سنجد و سبزه و سیب شد 7 تا. تازه بعضی وقت ها هفت سین از 7 فراتر می ره ، خودم یه سالی سفره هفت سین چیدم بعدش که شمردم دیدم  10 سین ردیف شد. حالا فرقی نمی کنه اسمش روشه هفت سین.

اما خیلی با حاله،همه دوندگی هفته آخر و کارهای نصفه و نیمه دوییدن تا دم سال تحویل و تازه معلوم نیست نزدیک سال تحویل کجا گیر افتاده باشی!



    ©2013 APG.ir