تعداد بازدید: 3304

توصیه به دیگران 3

سه شنبه 9 آبان 1391-0:39

یادداشت های پراکنده/دانش آموز شاکی،خانواده شاکی تر!

دو یادداشت/هر روز صبح دانش آموزان پسر مقطع راهنمایی را می بینم که با کت و شلوار یکدست سرمه ای کوله پشتی به پشت گذاشته و راهی مدرسه هستند! صحنه خنده داری است یعنی تلفیق تیپ رسمی با اسپرت که به هیچ وجه با هم همخوانی ندارد!/من دیدم کودکی که در سرمای زمستان همراه پدرش روی ساختمان نیمه کاره ای که روبه روی آموزشگاه پسرانه قرار داشت، آجر بالا می برد و با حسرت داخل کلاس را نگاه می کرد.


مازندنومه،ربابه حسین پور:دیروز کتابی می خواندم که به نکته ظریفی اشاره داشت:لباس هایت تو را نمی سازند اما از جانب تو سخن می گویند.

معمولا هر انسانی متناسب با شخصیت و سنش لباس می پوشد،یکی تیپ اسپرت دارد و دیگری کاملا رسمی ، برخی از مردان شلوارهای جین و کتان را ترجیح می دهند و بعضی ها هم دوست دارند همیشه کت و شلوار بپوشند، زنان هم گاهی با شلوارهای جین و مانتوهای تنگ و کوتاه و شال و روسری و گاهی هم با لباسهای بلند وگشاد و مقنعه در جامعه حضور می یابند.

عموما بازاریان لباس های اسپرت را دوست دارند و اداری ها لباس های رسمی. البته رنگ لباس ها هم باید متناسب با شرایط سنی باشد. عموما کودکان لباس های رنگ شاد و براق را انتخاب می کنند و بزرگ ترها به رنگ های تیره تر تمایل بیشتری دارند؛ اما همیشه تاکید شده، لباس هایی راحت بپوشیم که معذب مان نکند و بر سلامت جسم و رو ح مان تاثیرات منفی نگذارد.

 اینها را گفتم تا به این نکته برسم که در چند سال اخير تغييراتي در پوشش دانش آموزان روي داده به گونه‌اي که تهيه لباس فرم مدرسه به دغدغه‌اي جدي براي خانواده‌ها تبديل شده است.

 يکسان و يکدست کردن دانش آموزان از نظر پوشش علاوه بر داشتن محسنات، معايبي نيز دارد و آن، اين است که تهيه يا تغيير هر ساله لباس فرم مدارس براي خانواده‌ها، مشکلات اقتصادي زيادي را ايجاد مي‌كند.

 از طرفی رفاه مالي خانواده‌ها متفاوت بوده و با اجباري شدن نوع لباس یکدست دانش‌آموزان در مدارس برخي خانواده‌ها در تنگنا قرار مي‌گيرند گرچه رنگ و نوع پوشش در مدارس مازندران ایده خوبی بود که مثلا دختران ابتدایی را تشویق به پوشیدن مانتو و شلوارهایی به رنگهای نشاط آور صورتی،یاسی،آبی و .... می کند و عموما دختران گله ای از رنگ و نوع پوشش خود ندارند اما همیشه پسران شاکی هستند و خانواده ها هم شاکی تر چرا که براي پسران بايد نزديك به 200 تا 300هزار تومان هزینه کنند تا فقط یکدست کت و شلوار بخرند!

پسر خواهرم اول دبیرستان را می گذراند،همیشه سر پوشش لباس مدرسه مشکل دارد.لباس ابتداییش یکدست سرمه ای بود که شبیه مانتو دخترانه بود.

 در مقطع راهنمایی هم به اجبار کت و شلوار یکدست می پوشید که موجب ناراحتیش می شد و همیشه می گفت: در این لباس راحت نیستم و نمی توانم بازی کنم.

دبیرستان هم که باز مجبور به پوشش خاصی شده و بالاخره هرسال در آستانه مدرسه از لباس هایش ناراضی است .

 این موضوع چند وقتی که به محل کارم می آیم بیشترتوجهم را جلب کرده است،هر روز صبح دانش آموزان پسر مقطع راهنمایی را می بینم که با کت و شلوار یکدست سرمه ای کوله پشتی به پشت گذاشته و راهی مدرسه هستند! صحنه خنده داری است یعنی تلفیق تیپ رسمی با اسپرت که به هیچ وجه با هم همخوانی ندارد!

 از آن گذشته سن نوجوانی سن شور و نشاط و بازی است در زمانی که تمام جوانان و نوجوانان مان درون قوطی کبریت های چهاردیواری محبوس هستند،در فضای مدرسه جلوی تخلیه انرژی آنها را می گیرند و سعی دارند که همه را به تیپ رسمی در بیاورند که اقتضای این سنین نیست!

از طرفی مدام کارشناسان به پایین آمدن سن اعتیاد و کشیده شدن به مدارس،افسردگی،تنبلی،چاقی و ارائه راهکارهایی برای شادکردن نوجوانان و جوانان هشدار می دهند غافل از اینکه باید آنها را در سنی که اقتضا می کند، کودکی کنند، آزاد گذاشت و فضای شاد و نشاط آوری برای شان در مدارس مهیا کرد . 

*نخندیم...!

مازندنومه،اعظم کردان: آیا تا به حال کسی بهتون گفته نخندید!؟ همه جا شنیدیم و تو هر کتابی خوندیم که خنده فایده های زیادی داره، از نظر روان شناسان خنده نشانه اعتماد به ديگران،تقويت روابط اجتماعي، اجتناب از درگيري و برخورد، ايجاد صميميت،پذيرش و تعاملات مثبت است.

 همینطور پزشکان، كاهش استرس و تنش رواني ، افزايش سطح انرژي بدن ،كاهش درد ، افزايش روحيه، بهبود كاركرد مغز،افزايش و بهبود عمل جذب و هضم غذا، تسريع در بهبود زخم ها، افزايش سرعت ضربان قلب و نیز آرامش و ده ها موارد دیگر را از فواید این امر آسان و رایگان می دانند.

با وجود این همه فایده گاهی اوقات یکی بهمون تلنگر می زنه که نخندیم؟!

نخندیم به آدمهایی که از روی ناچاری و نداری توی زباله ها دنبال مواد خوراکی می گردند.

 نخندیم به آدمهایی که برای گذران زندگی تن به بار بری می دهند!

 نخندیم به آدم هایی که برای دل خوش کردن بچه هاشون کیف و لباس و کفش دست سوم و چهارم را گیر می آرند و با تعمیر جزیی و کلی به آنها می دهند تا دل بچه هاشونو خوش کنند.

 نخندیم به اونهایی که از سر نداری صبحها نان بیات و مونده رو روی بخارآب می گذارند تا کمی نرم بشه و بتونند بخورند.

نخندیم به همکلاسی که مجبور شده کیف خواهر برزگترشو بیاره مدرسه.

 نخندیم به همکلاسی که مجبوره نیم ساعت پیاده روی کنه برای رفتن به مدرسه یا منزل ، چون خانواده اش پول برای کرایه و یا سرویس گرفتن ندارن.

 نخندیم به کارگری که توی خیابون و سر چهارراه وایستاده و به صاحب کار التماس می کنه برای کارگری ببرنش.

نخندیم به پیرمرد و پیرزن هایی که با دست فروشی و بافندگی روزگار می گذراند.

 نخندیم به کودکان کاری که برای امرار معاش مجبورند از صبح تا شب با چرخ دستی این ور و اون ور برند تا پولی گیر بیارند و خرج خانواده را بگذرانند.

 نخندیم به افرادی که دست شان را برای کمک و یاری به سمت شما بلند می کنند.

من دیدم کودکی که در سرمای زمستان همراه پدرش روی ساختمان نیمه کاره ای که روبه روی آموزشگاه پسرانه قرار داشت، آجر بالا می برد و با حسرت داخل کلاس را نگاه می کرد.

 من دیدم مادری را که برای خرید کادوی تولد بچه اش یک روز از صبح تا شب خانه مردم کار کرد تا بتونه شب دل دخترشو شاد کنه.

کسی چه می دونه،شاید همین ها نزد خدا محبوب تر باشند تا ما.به قول اهالی خانه سبز، ترانه غم انگیز دیگران را در روح سبز زندگی مان شریک کنیم تا آنها نیز از سبزی و شادابی این روح لذت ببرند و معنای سبز بودن را احساس کنند.


  • سه شنبه 9 آبان 1391-0:0

    بهشت را خواهانم برای تک تک کودکانمان! هم این زمان هم آن زمان! نه فقط برای آقایان و آقا زاده گان! با چنین ثروت بیکران! ما ثروتمند ترین کشور دنیا هستیم. اما چرا چنین وضعییت اسفناکی بر خانه سایه افکند!؟ بایستی از جامعه شناسان و روانشناسان و کارشسناسان پرسش کرد! و ديگر نيست وقتِ کودکی کردن
    به بازی با دگر همبازيان رفتن

    و دختر
    فرش می بافد
    نگاهش خسته و
    رخسار او بی رنگ
    تو گويی
    آفتاب هرگز؛ نتابيده است
    بر سيمای اين کودک
    تمام روز می شيند و می بافد
    که تا شب آيد و خوابد

    و ديگر نيست وقتِ کودکی کردن
    به بازی با دگر همبازيان رفتن

    سحر می آيد و روزی دگر آيد
    و پيری باز،
    صدايش می کند
    برخيز!
    اسير و تشنه خواب است
    ولی ناچار می باشد
    کنار فرش بنشيند
    فقط انگشت او داند
    چگونه فرش را بافد
    و اين کوچک تن ِ زيبای ِ اين دنيا
    اسير کار اين دنياست

    و ديگر نيست وقتِ کودکی کردن
    به بازی با دگر همبازيان رفتن

    و او می بافد و می بافد ، بافد
    و روزها می شود سالی
    و سالی چند می آيد
    و از دستان و انگشتان ناز او
    تمام ِ هستی اش
    طاووس می گردد
    نمايان می شود در فرش
    يکی طاووس می ماند
    يکی فرشی
    ولی ديگر، نمی بيند
    کسی
    اين کودک زيبا !


    و ديگر نيست وقتِ کودکی کردن
    به بازی با دگر همبازيان رفتن


    ©2013 APG.ir