تعداد بازدید: 2741

توصیه به دیگران 1

سه شنبه 18 بهمن 1384-0:0

شب به خير استاندار

يادداشتي از:محمود مهرآفرين


 مي گويند استاندار مازندرانی است و از شهرستان بابل ؛ پس مي توان گفت که مازندران را به درستی مي شناسد و با مصائب و مشکلات و معضلات آن آشناست . احتمالا از خانواده ای کشاورز و روستايی به اين مقام رسیده و حداقل مي تواند شب های گرسنه به خواب رفتن را بفهمد ، اگر نه باز حکايت همان آش است و همان کاسه ، چه ديگران هم بوده اند که دست بر سرهاي مان کشيده اند؛ اما طاقت يک روز عصرانه ميل نکردن را نداشته اند !

مديری خواست ملت است که درد مردم کشيده باشد پله های ترقی را همانند ملت طی کرده باشد و برای رسيدن به عاليترين مقام استانی از هيچ رانتی استفاده نکرده باشد . هميشه در مساجد و تکايا حکومت علی (ع) را مظهر عدل و عدالت بر ايمان معنا کرده اند و امروز شعار علی(ع) شعار مسئولان شده است . حداقل اين بود که عدل علی (ع) حتی مخالفانش را نیز در بر مي گرفت و حتي اجازه فعاليت را به آنها می داد تا جايی که حريم امن جامعه مسلمين را مکدر نکند و موجب دست درازی آنها نشود .

علی (ع) خوارج را که خود را مسلمان ترين مسلمانان مي دانستند و دشمنان خونی او بودند ، آزاد و به حقوق شان احترام گذاشت اما آن گاه که اين کينه عملی شد آنها را قلع و قمع کرد اما ما نه مخالف هستيم و نه کينه ای ، شايد منتقد باشيم اما منصفيم و البته خاک پاک ايران و مازندران را به همه جا ترجيح مي دهيم و چون اين احساس به ما دست ميدهد که مي توانيم کشوری امن تر و پيشرو تر داشته باشيم تمام تلاش خود را مي کنيم . استاندار را مورد خطاب قرار مي دهم و صبح بخيری نثارش می کنم اما چه کنم که حال شب است و نوشته هايم در تاريکی شبهای بی کسی و تنهايی .

من پسر داريوشم ، دختر کوروشم ، من فرزند اميرکبيرم ، من با ياد ميرزای جنگلی زنده ام ، من سيد حسن مدرس را دارم ، امام خمينی هميشه در ذهنم ثبت شده است و حماسه های ستارخان و باقرخان ، مصدق و نواب صفوی هميشه در يادم مرور ميشود ، من زاده همين انقلابم که اصلاح امور مهم ترين جرقه آن بود است .

 من از استانی برايتان می نويسم که کشتزارهای به چشم زيبايش طعم سختی را به من مي چشاند ، دستهای پينه بسته پدر کشاورز و کارگرم صبوری را به من می آموزد و کوه های ريشه دارش پايمردی ، دليری و جوانمردی و دريای بزرگ و غرانش پيشرفت و حرکت به جلو را به من آموزش مي دهد .

من از اعماق دل مازندرانی ها مي نويسم ، از ميان جماعتی غرق در مشکلات روزمره ، افسرده دلسرده ، از ميان جوانی کاری ، مستعد ،ساعی اما شکوفا نشده ، از ميان قشری زحمت کش و رها شده اين سطور را مرقوم مي نمايم ، مردمانی که کم ترين اهميت را در ادارات و نهادهای دولتی برايشان قائل نيستند ، در بانکها آخر صفند ، در ادارات سرگردان اتاق هايند و سوژه خنده کارمندانی که خدمت به خلق را فراموش کرده اند ، مردمانی که وضع مناسبی ندارند ، خسته از روزگار نصحيت و اندرز و شعار را ندارند ، زجر کشيده از زمينهای سر سبز ، نای دولا و راست شدن برای هر کارمندی را ندارند ، ساده اند و از اتفاقات روزگار و حقايق کشور اطلاعات درستی ندارند ، بی غل و غش همان که خيلی ها مدعی آن هستند .

سرزمين من مهد استعدادهاست ، سرزمين من مهد بزرگان است ، سرزمين من مهد شکوفه ها و گل های متنوع است ، سرزمين من سرزمين فراموش شده وطن است و اين را به هيچ عنوان شعاری بزرگ مپنداريد ، سرزمين من نگين خاک اين کشور است که با دريا ، جنگل و مردمان بی آلايشش جلايی خاص می يابد . استعدادها و ثروت های بالقوه ازکوه ، جنگل دريا ، جلگه ، چمنزار ، کشتزار ، باغ ها و قطعه قطعه خاک آن مي بارد اما تنها مردمان سرزمين من از اين همه ثروت بی بهره اند ، چه ، هر که بر مسندی از قدرت تکيه ميزند فکر جديدی برای پيشرفت ندارد ، برنامه های پيشنهادی را انحصارگری می پندارد و کارشناسان را به روزمرگی تشويق می کنند و بدتر از همه ، فريب تلاش ،جهد کوشش مردمان خسته مازندرانی ،کشاورزان هميشه کاری استان را مي خورند و بر اين باورند اين مازندران خود می تواند کشوری مستقل باشد !

 اما با کدام برنامه ، با کدام هدف ، با چه وسايلی ، با چه نگاهی ، با کدام مدير و البته هدر دادن منابعی که شايد کشورهای اروپايی آرزوی داشتن آن را دارند . مازندران تا به حال صحنه آمد و شد مديران درجه دوم بوده است که می خواهند سابقه دار شوند و تبديل به مديری عالی و در اين رهگذر تنها مدت کوتاهی را در استان سپری کردند که حتی برنامه های کوتاه مدت هم جواب نمی دهد . شاخص مديريتی مازندران 2 سال است که جای تـاسف دارد .

 استان من محل رفت و آمد مديرانی شده است که از پست هاي شان متعجبند ، مديرانی که عقيده ای به « خرد جمعی » ندارند ، مشاوره را دخالت مي دانند و انتقاد به نحوه عملکردشان را توهين می پندارند . مديرانی که حفظ وضع موجود را مهمترين اصل می دانند چرا که مديريتی ساکن را تجربه کرده اند نه مديريتی پيشرو را . ريسک در کارشناسان محلی از اعراب ندارد و همه سعی شان اينست و « باطن » هر چه که می خواهد باشد . اين نوع مديريت Formalist Manangment نام دارد ، مديريت قالبی ، مديريت فرماليته ، در قالب فرو رفته ، فرماليته عمل کردن ، مديريتی که برنامه ريزی برای توسعه پايدار برايشان معنايی ندارد ، نگران ميزشان هستند و مثلا امروز که مي بينند مردمی بودن مهمترين اصل است در تمامی مجامع مردمی پر رنگ تر از قبل پيدايشان شده است . مديريت خنثی ، درد بزرگ جامعه امروز ، درد بزرگ فرهنگ مديريتی ، آيا استاندار جديد قادر به ساختار شکنی خواهد بود ؟ شب چگونه می گذرد استاندار ؟

بارها از خود پرسيده ام چرا مازندرانی که در همين حال دارای مناصب بيشمار دولتی و حکومتی بدست مديران اين خطه است همانند اراک ، سمنان ، اصفهان ، عسلويه و حتی يزد از نظر صنعتی شدن پيشرفت نکرده است و از تعداد بيکران نه تنها کاسته نشده بلکه بصورت نگران کننده ای افزايش يافته است . مگر سرسبزی مازندران با صنعت رابطه ای مستقيم دارد و يا اينکه راه حلی برای تعامل اين دو وجود ندارد که مديريت هايی که وصف شان رفت که اين سرسبزی از بين خواهد رفت .

پس کشورهای کوچک اروپايی که زيبايی شان چندين برابر مازندران است چگونه بزرگ ترين کارخانه های صنعتی را در آن ديار احداث نمودند و زمينه رشد و تعالی مملکت شان را آماده ساختند ؟ آيا مديران فکری می کنند کارخانه يعنی آلاينده محيط زيست ؟! همين محيط زيستی که جنگل هايش با سوداگران چوب از بين ميرود ، دريايش با ويلاهای قدرت طلبان ساحلی ندارد و کوه هايی که نابود می شوند و رودخانه هايی که با برداشت سنگ هايش خطرناک ميشود ؟

به نظر میرسد احتياج به رنسانس بزرگی در سطح فکری مديران احتياج است . نبود اجماع مديران استانی و تصميم گيری های با ثبات و نيز مديريت های بی ثبات از جمله مشکلات استان ماست .

رنجی که ما از اين مسائل مي کشيم ، رنجی که کشاورز از مسئول مي برد ، رنجی که مسئول از مدير ميکشد لاينحل باقی مانده است . مگر کشاورزی که مهم ترين بخش زندگی مازندرانی هاست چه اشتباهی در داشت ، کاشت و برداشت خود داشته است که در اقتصاد کشورمان انواع و اقسام محصولات اهم از پسته ، سيب و گلابی به قيمتی گزاف در اختيارشان قرار ميگيرد و حال که نوبت به عرضه محصولات مردمان اين خطه رسيد همه مديران به فکر تثبيت قيمت ها و يا واردات محصولات کشاورزی می افتند ؟! محصولاتی که برنجش آوازه جهانی دارد ، مرکباتش در ايران همتا ندارد و . . . .استاندار ، سر بر بالين گذاشته ايد ، خسته ايد مي دانم !

اما نمی دانم چندين بار با کشاورز بر خورد داشته ايد و زندگي شان را لمس کرده ايد ، خانه ای حقيرانه ، وسايلی ابتدايی و فضای اندوهناک و سرد که مطمئنا مديران امروز ، طاقت يک دقيقه قدم زدن در آن را بر خلاف تمامی ادعا هايشان ندارند ، آری کشاورزی که در زمين کار مي کند ، ديسک کمر ، آرتروز گردن و واريس پا مي گيرد ، دست هايش پينه ميبندد و عضلاتش کم توان و کرخت می شود ، امروز راهی جز فرار از زمين ها را در خود نمي بينند ، او زمين هايش را بايد با قيمتی خوب بفروشد تا زنده بماند ، تا آبرويش حفظ شود تا فرزندانش را بتواند سروسامان دهد ، تا اندکی رنگ لذت را حتی برای چند روز ببيند ، طعم راحت زندگی کردن و ماشين داشتن ، خانه داشتن ، وسايل جديد داشتن ، سختی های روزگار تابحال مجال فکر کردن به اين موارد را به او نداده بود ، اصلا مهم نيست که چندی بعد سرايدار خانه خريدار باشد ، برايش هم چند دقيقه راحت زندگی کردن است ، حقيقتی تلخ است ، اما واقيت همين است ، نکته ای که فرصت طلبان و سودجويان متوجه آن شده اند و به درستی شرابط را درک کردند اما بانيان استانی به آن نرسيده اند و مديران بی توجه به آن در حال پاک نمودن صورت مسئله و فهم معلول هستند ، حال آن که علت فراموش شده است . برخورد با پديده زمين خواری و نسيمی که گذرا بود ، هر که خواست توانست زمين بخرد اما پس از عادی شدن وضعيت پروژه بزرگ مبارزه با زمين خواری کليد خورد ، الحق و الانصاف چند درصد زمين خواران شناسايی شدند ، آيا اين موضوع به جاهای باريک کشيده شد ؟استاندار عزيز !

کشاورزان مأموران تقدير مرد مانند ، کشاورزان زحمتکشان وطن اند ، همان هايی که فرشتگان بر دست های پينه بسته ، تاول زده ، سخت شده و حالا کم توانشان بوسه مي زنند و آنها را ستايش می کنند ، عملکردها چگونه بوده است ؟

دير وقت است ،بايد خوابيد ، فردا روز ديگريست ، شايد فردا فکری به حال شان شود ، فردا خدا کريم است ، نشد پس فردا ، چشمانمان

همچنان گرم خواب است ، مشکلات آن قدر زياد است که فرصت فکر کردن را هم گرفته است ، حالا وقت خواب است ، خواب های خوش آبادانی ؛ پس : شب بخير استاندار ! (vangnews)

                                                                               

                                                         


  • دكتر غلامعلي رنجبرپاسخ به این دیدگاه 0 0
    سه شنبه 18 بهمن 1384-0:0

    بسيار عالي بود. آقاي مهرآفرين واقعاً از ادبيات روان، خوب و قابل فهمي استفاده كرده اند. البته مقدار سيرداغ احساس در آن وجود دارد كه شايد بد هم نباشد. ادبيات مرسوم در اينگونه يادداشت ها ادبيات روزنامه اي و روان نويسي است.

    بازگو كردن دردهاي مازندران وظيفه همه ما است. آسوده آرميدن و بي خيال زيستن حكم ثانوي آيه شريف خواهد بود كه در حتي يغيروا ما بانفسهم وامانده ايم. ظهر روحاني يزرگواري فرمود يزيرد و معاويه بنا را بر از بين بردن نام پيامبر داشتند و هر اثري كه ياد آن بزرگوار را در اذهان مردم بزرگ جلوه مي داد برايشان ناراحت كننده بود. نوع بيعتي كه يزيد از مردم مدينه بعد از قتل حسين (ع) خواسته بود اين بود كه سه روز دست سربازان براي هر كاري باز است و بعد از آن به اين صورت بيعت بگيريد كه گواهي مي دهم كه من بندة يزيد و پدرانم بنده معاويه و ابوسفيان بوده اند. اوج ذلت خواهي براي جبران انتم الطلقاء پيامبر به آنان بود. به ذهنم آمد كه اين سؤال را بپرسم كه به نظر شما امام حسين (ع) را چه كساني كشتند؟ آيا امام (ع) توسط دنياخواهي تعدادي از مسلمين ديروز كه سابقه جنگيدن در ركاب اميرالمومنين را داشتند شهيد نشدند؟ اگر انقلاب كربلا درس است نبايد اين درس را گرفت كه امروز هم دنيا خواهي تعدادي از مديران كار دست مملكت داده است و تا توليد فاجعه به پيش خواهد رفت. براي جلوگيري از توليد اين فاجعه چه بايد كرد؟ اگر ولي نعمتان جايگاهي در چشم كاركنان و مديران ندارند مقصر كيست؟ سيستم مديريتي حاكم كه تصميمات عزل و نصبش مبتني بر تحميل و تبارسالاري و رفيق بازي و واسطه گري و احراز تملق و چاپلوسگري است و محصولي اينچنين بر مديريت استان تحميل مي شود كه بايد آقاي ... به عنوان مدير منصوب گردد، توقع داريد استاندار محترم براي مردم كار كند. با كدام تيم مديريتي بايد كار كند؟ با كدام آدم برنامه ريز اهل علم و دانشي بايد كاركند؟ اين را بدانيد كه هميشه انسان هاي ضعيف وقتي بر اريكه قدرت تكيه زدند آدمهاي ضعيف تر از خويش را به جايگاههاي مختلف منصوب مي كنند و از نصب قوي تر از خود واهمه دارد. بهانه ها هم فراوانند. بحث جوانگرايي در مديريت هم يكي از اين راههاي فرار است. براي اينكه انتصاب نيروهاي ضعيف وجهة تبليغاتي پيدا نكند، با تعبير جوانگرايي در مديريت به جنگ تجربه رفتند. تخريب تجربه به نفع جوانگرايي كه ترجمه بي مغز گرايي يا جهل گرايي است، نتيجي را در پي خواهد داشت كه موج احساس و كم عقلي همه را به سمت توفانهاي خطرناكي سوق خواهد داد. اگر اين موج احساسات در زمان پيامبر اكرم (ص) با همين شعارها وجود مي داشت ديگر استفاده از نيروهايي مانند سلمان و عمار و ... بي معني بود ولي ديديم كه ايشان فقط در اواخر عمرشان دستور دادند آنهم براي مسائل رزمي لشكر اسامه تجهيز شود. ادارة امور به عقلا سپرده مي شد. جوانگرايي عمر هم محصولي مانند معاويه و وليد را در پي داشت. البته اين بدان معني نيست كه از اين شباهت ها به طور مطلق استفاده كنيم و جوانگرايي را به طور مطلق محكوم كنيم و منفي بدانيم بلكه به اين معني است كه در نگاه پيامبر (ص) و علي (ع) اصل بر استفاده از عقلا و متقين بود نه بر پير يا جوان بودن. خدا كند كه افراط در اين امر دامن مملكت را نگيرد و همه ملتزم به رعايت برنامه و قانون باشيم. انجام امور به صورت فرا قانوني امر پسنديده اي نيست و بايد جواب خدا را براي اين تخلف داد كه به بهانه هاي محروميت زدايي، فقر زدايي، تشويق جوانان به ازدواج، توليد اشتغال و مبارزه با بيكاري از چارچوب برنامه چهارم توسعه بيرون بپريم و خود را محور برنامه قرار دهيم. برنامه اي كه دو مجلس در نوشتن و تصيح آن دخيل بودند و كلي وقت از مملكت براي تهيه آن مصرف شده است و جماعتي قابل توجه از عقلا را با خود درگير نموده بود. حال يك جوان به خود اجازه بدهد كه به صورت هياتي عمل كرده و مانند حاجي هاي بي حساب و كتاب دست در زير قالي كرده و به هر كه خواست مقداري به دلخواه بپردازد اصل برنامه را نابود كرده و به ريش همه نمايندگان ملت و بررسي كنندگان آن مي خندد. چه كسي مسئول جلوگيري از اينگونه عمل كردن است؟ چه كسي مسئول تميز دوغ از دوشاب است؟ چه كسي غصة پيشرفت مازندران را مي خورد و چه كسي فقط اين برايش مهم است كه خود در راس كاري باشد؟ نقش نمايندگان در هدايت امور چيست؟ هر كسي فقط بر طبل خود مي كوبد و سنگ منافع خويش به سينه مي زند. خدايا بشكن اين نخوت و خودپرستي ها را.


    ©2013 APG.ir