تعداد بازدید: 5940

توصیه به دیگران 1

شنبه 20 آبان 1385-0:0

شاعر مازندراني، ايراني و جهاني

به انگيزه 21آبان ماه سالروز تولد نيما يوشيج.


نيما يوشيج زاده‌ي دهكده‌اي با نام يوش در مازندران است. خودش مي‌گويد: زندگي بدوي من در بين شبانان و ايلخي‌بانان گذشت، كه به هواي چراگاه به نقاط دور ييلاق و قشلاق مي‌كنند و شب بالاي كوه‌ها ساعات طولاني با هم به‌دور آتش جمع مي‌شدند. از تمام دوره‌ي بچگي خود، من به‌جز زد و خوردهاي وحشيانه و چيزهاي مربوط به زندگي كوچ‌نشيني و تفريحات ساده‌ي آن‌ها در آرامش يكنواخت و كور و بي‌خبر از همه‌جا، چيزي به‌خاطر ندارم.

سرشار از عناصر و نام‌ها و منظره‌هاي تازه

 منوچهر آتشي درباره‌ي پدر شعر نو ايران، معتقد بود: اولا پرورش كودكي نيما در ميان شبانان و ايلخي‌بانان حساسيت بدوي و نخستين شاعري را در او تشديد كرد. مناظر و مرايا، رسوب احساسات شگفت‌ حاصل آن ديگرگوني‌ها، و تنوع رنگ‌ها و آزادي بي‌مزاحم، در ميان خيل عظيم دوستان هم‌سن و سال و هم‌بازي‌ها! كه همان جنگل،‌ درختان، و بوته‌ها و حيوانات كوچك بي‌آزار باشند و زندگي در عرصه‌اي ساده؛ ‌همه‌ي اين‌ها عناصري است كه روح حساس كودك را در عواملي بالاتر و رنگين‌تر سير مي‌دهد، و به او ياري مي‌رساند تا هرچيزي را به‌نامي كه خودش خوش مي‌دارد، نام‌گذاري كند و با اين اسم‌هاي زنده، عشق بورزد و سخن بگويد. اين است كه وقتي كودك جوان مي‌شود، سرشار از عناصر و نام‌ها و منظره‌هاي تازه‌اي است كه از كودكي به‌خوبي در او رسوب كرده و جزو اعضاي دروني و تخيلات و رؤياهاي او شده‌اند. اين ناهمگوني با وقايع خشن، در "افسانه"، بسي جلوه‌گري مي‌كنند، و در زبان بعدهاي او هم تأثير مي‌گذارند.

شاعر مازندراني، ايراني و جهاني

وي همچنين تأكيد داشت: نيما در نخستين نگاه به هر شعرش، به ما مي‌گويد كه اول مازندراني، بعد ايراني و سپس جهاني است؛ براي همين است كه ما در بيش‌ترين شعرهايش - شعرهاي نو - قبل از هرچيز و هركس خود نيما را آن هم در كسوت نمادگونه مي‌بينيم. (مثل آن‌طور كه در "خانه سريويلي" ديديدم) يا در شعر "شب‌پره‌ي ساحل نزديك". اين اتاق شخص نيماست كه پر از نور است و سرگشتگان شب را به‌سوي خود مي‌كشاند.‌ نيما غير از آن‌كه ديواني از شعر طبري دارد، در شيوه‌ي سرايش و آهنگ دادن و ايجاد هارموني مورد ادعاي خود نيز، ‌در بسياري شعرها، به شيوه‌ي خود، ريتم ترانه‌هاي مازندراني را (اما به‌زبان دري) پاساژهايي بين دو بند شعر با مضامين ميهني و جهاني مي‌كند.

نيما و پيروانش

به‌گفته‌ي اين شاعر، اگر از چند قصيده‌گونه، غزل‌گونه و قطعات و طنز‌هاي به‌جاي خود شيرين بگذريم، نخستين شعري كه نام نيما را (در جنبه‌هاي مثبت و منفي) بر سر زبان‌ها انداخت، شعر "افسانه" بود، كه پس از اندك‌زماني، هياهوي بسيار و تحسين اندك برانگيخت. با اين حساب و اتفاق، هر پژهشگري متوقع است كه نخستين گروندگان به نيما مي‌بايست جوانان نوجو بوده باشند. در حالي‌كه درباره‌ي نيما، تقريبا همه‌چيز برعكس بوده، (و به‌گمان من درست هم بود)، نخستين‌بار بخشي از "افسانه" در روزنامه‌ي "قرن بيستم" ميرزاده‌ي عشقي چاپ شد. عشقي كه سري پرشور و برباد رفتني داشت، نخستين كسي بود كه از "طرز" نيما پيروي كرد،‌ و اين درك خود را در "تابلوهاي ايدال" منعكس كرد.

كلاسيك‌هاي بد

آتشي در كتاب "نيما را باز هم بخوانيم" (خيال روزهاي روشن) همچنين يادآور شده است: نيما در مقدمه‌ي نخستين چاپ مجموعه‌اش (و شايد در جاهاي ديگر هم) مي‌گويد كه: تمامي شعرهايي كه من نوشته‌ام، به آن سامان‌مندي و قطعيت نرسيده، و خيلي از آن‌ها، تجربه‌هايي است كه نرسيده‌ام آن‌ها را آن‌طور كه بايد، تراش بدهم. اين گفته در مواردي درست است، و در مواردي هم به‌سبب بازنويسي آن‌ها توسط ديگران، به‌علت ناخوانان بودن شعرها، دچار چنان نقايصي شده‌اند. اما به‌جرأت مي‌توان گفت كه بيش‌ترين شعرهاي او، اگر با دقت و آگاهي بر شگرد او خوانده شوند، از چنان نقص‌هايي مبرا هستند. جاي ديگر مي‌گويد: آن‌ها كه شيوه‌ي كار مرا در پيش گرفته‌اند، نتوانسته‌اند به مقصود اصلي من پي‌ببرند، و فقط مصراع‌ها را اغلب بي‌مورد، كوتاه و بلند كرده‌اند، ولي از نظر درون‌مايه همچنان كلاسيك‌هاي بدي هستند.

شعرهايي با بن‌مايه‌ي ليريسم

وي در ادامه‌ي اين مطلب تأكيد كرده است: اين حرف كاملا درست است، و اما درباره‌ي كساني مثل نادر نادرپور، فريدون مشيري، سه كتاب اول فروغ فرخزاد و … همه‌چيز روشن است. آن‌ها بدون توجه به مقصود نيما، ‌واقعا فقط به رويه‌ي ظاهري كار او بسنده كرده‌اند، و جالب اين‌كه زمختي و نحوشكني و جابه‌جايي‌هاي هوشمندانه‌ي او را دليل عدم تسلط او بر زبان فارسي دانسته و اعلام هم داشته‌اند. في‌المثل، نادرپور، ‌با رعايت موازين شعر كلاسيك تا حد مستزادها و كمي جلوتر، چون به ژرفاي معنا و معناپردازي، يا شگرد دراماتيزه كردن و به لحن محاوره نزديك شدن و بازي‌هاي كلامي نيما آشنا نبوده، در حد يك سخنور خوب نيمه‌كلاسيك باقي مانده است. يا مشيري، با همه‌ي روح لطيف و گرايش به توصيفي نيمه‌رمانتيكي، يا حتا اندرزگويي، آفاق ديگري از مكتب نيمايي كشف نكرده و همچنان بهترين شعرهايش، در حد عشق‌هاي جوان‌پسندانه‌ي "كوچه" است يا وصف بهاري ساده و سطحي و عوام‌پسند، يا شرح ساده‌ي واقعه‌اي غم‌انگيز يا سه كتاب اول فروغ ("اسير"، " ديوار" و "‌عصيان") به‌قول خودش «سه كتاب مزخرفت هستند»، اما از ديد ما مقدمه‌هايي طولاني براي رسيدن به "تولدي ديگر"، ‌به‌خاطر تم يگانه‌ي زنانه و ديگران و ديگراني كه در نيمه‌ي راه، نيما را رها كردند (شهريار، فريدون توللي و غيره). اما نيما شعرهايش بن‌مايه‌ي ليريسم دارد، كه به مرز شعرهاي خوب امروزي مي‌رسد.

"افسانه"؛ مانيفست رمانتيسيسم

آتشي از "افسانه" با عنوان مانيفست رمانتيسيسم ايراني ياد كرده‌، و در اين‌باره گفته است: در پايان اين شعر، به ادراك تازه‌تري مي‌رسيم كه اولا نيما واقع‌گراست. ثانيا مثل هر واقع‌گرايي، هستي‌اش آميخته به رؤيا‌ها و دل‌خوشي‌ها در كنار تمامي دل‌مشغولي‌هاست. منتها اين دل‌مشغولي‌ها در طول زمان، از نظر زبان و طرز و شگرد بياني شكل و حالت عوض مي‌كنند، و از قالب‌ها و طرز‌هاي كلاسيك و نيمه‌كلاسيك دور مي‌شوند. اما در اين ميان شعر‌هايي هست كه به‌تعبيري، ممكن است به‌خاطر حضور عروض نيمايي و شبه كلاسيك، در رديف شعر‌هاي نيمه‌كلاسيك به‌شمار آيند، ولي اگر بپذيريم كه هدف غايي و خصلت غايي شعر نيما صرف شكستن وزن نيست، بلكه هدف، ايجاد فضايي است كه در آن عينيت دادن با شمايل كهنه و قاطع رخ نمي‌نمايد، بلكه در فضايي و حالتي قرار مي‌گيرد كه بسيار تازه و جذاب مي‌نمايد، مي‌پذيريم كه خود "افسانه" از اين دست شعر‌هاست، اما "خانواده‌ي سرباز" يا "مير‌داماد"، يا "قلعه سقريم" يا ... چنين كيفيتي ندارند و فقط ممكن است حامل مضموني اجتماعي باشند، كه آن‌هم چندان ربط مستقيمي به مدرنيست بودن نيما ندارد.

به‌اعتقاد وي، اصل «نگاه كردن» است كه نشانه‌ي «مدرن» بودن نيماست. خود نيما هم جابه‌جا مي‌گويد كه: عيب ما اين است كه «نگاه كردن را ياد نگرفته‌ايم» (و در گذشته بيش‌ترين حجم شعر ما از اين فقدان عنصر نو، رنج برده است.)»

عقايد هنري نيما پراكنده مانده‌اند

وي همچنين اعتقاد داشت: عقايد هنري نيما، متأسفانه در يك كتاب يا چند مقاله‌ي ويژه، فراهم نيامده. او در مجموعه‌اي وسيع از نامه‌هايي كه تصور پراكندگي هم در آن‌ها مشاهده مي‌شود و مرحوم سيروس طاهباز آن‌ها را تنظيم كرده، چندين و چند نامه به مخاطباني بيش‌تر فرضي (غير از چند نامه‌ي معدود) نوشته و مي‌توان گفت در هر نامه به گوشه‌اي از شيوه و شگرد كار بزرگ خود اشاره مي‌كند، كه جمع كردن و يك‌كاسه كردن آن‌ها در يك كتاب، كار دشواري است كه بايد صورت گيرد.

منوچهر آتشي تأكيد داشت: به‌راستي اگر بخواهيم ارزش‌هاي هنوز كشف‌نشده‌ي نيما را دريابيم، بايد، پيش از شعرها، يا هم‌زمان با آن‌ها، نقد و نظرهاي شخصي او را بخوانيم. نقد و نظرهايي كه به‌جاي ديگران، خود او به‌صورت نامه‌هايي (اغلب بدون مخاطب آشنا) نوشته و تنها معدودي از آن‌ها (مثل نامه به شين پرتو يا برادرش لادبن، يا منوچهر شيباني) داراي مخاطب واقعي هستند.

شاعر زاده‌ي يوش و طنين‌افكن شدن ترنم‌هاي شاعرانه

اما شاعر جنوب در روايتش از شاعر زاده‌ي يوش به اين‌جا رسيده كه بالأخره در شهر، دوره‌ي ابتدايي را مدرسه‌ي "حاج حسن رشديه" به‌نام "حيات جاويد" گذراند و سپس به مدرسه‌ي سن لويي رفت و در كنار درس‌هاي ديگر به يادگيري زبان فرانسه توفيق پيدا كرد. او غير از بازيگوشي‌هايش و دوستي با حسين پژمان بختياري - غزل‌سرا -، از نظام وفا - شاعر غزل‌سراي معروف آن روزگار - ياد مي‌كند كه بسيار مؤثر در گرايش او به شعر شده بود. اين معلم و شاگرد حتا مكاتبات شاعرانه هم داشته‌اند. در اين زمان كشور دچار جنگ‌هاي پي در پي بوده: جنگ اول، و سپس قيام ميرزاكوچك‌خان و آغاز ديكتاتوري بيست‌ساله‌ي رضا شاهي، (و در حواشي اين رخدادها عشق صفورا هم حضوري جانانه داشت و مؤثر در نخستين شعرهاي منظوم و كلاسيك و نيمه‌كلاسيك او بود).

به‌گفته‌ي وي، اگر درست باشد كه "منش" شاعر (و هر هنرمند ديگر) در چنين سن و سال و دوران‌هايي است كه شكل مي‌گيرد، و در كنار رشد ماهيچه‌هاي قلب، عضو پنهاني به نام "قريحه" هم در خون و گوشت و عصب شاعر، ‌آغاز به‌ شكل‌گيري و رشد پيدا مي‌كند، تا زماني كه به "زبانت دست يابد و به "حرف" آيد، گويي آفريننده، به‌درستي نيما را در دايره‌ي مناسبي قرار داده تا آينده‌ي او، سرراست و بي‌كم و كاست پي‌ريزي شود. از همان زمان است و به‌دنبال سپري شدن "عشق نخستين" و تمايل به شركت در شورش‌ها و انقلابات زمانه، كه نيما اجازه مي‌دهد ترنمات دروني و جواني او در فضاي بيرون، طنين‌افكن شود. ترنماتي كه به‌ياري شعر مرسوم زمانه و فرانسه‌خواني او، ريتم و آهنگ عادت‌گريز و زبان ديگري پيدا كرده است.

علي اسفندياري متخلص به نيما يوشيج، 21 آبان‌ماه سال ‌1276 به‌دنيا آمد و ‌13 دي‌ماه ‌1338 ديده از جهان فروبست.

برخي آثار او عبارت‌اند از: «تعريف و تبصره و يادداشت‌هاي ديگر»، «حرف‌هاي همسايه»، «حكايات و خانواده‌ي سرباز»، «شعر من»، «مانلي و خانه‌ي سريويلي»، ‌«فريادهاي ديگر و عنكبوت رنگ»، «قلم‌انداز»، «كندوهاي شكسته» (شامل پنج قصه‌ي كوتاه)، ‌«نامه‌هاي عاشقانه»‌ و غيره.(isna)



©2013 APG.ir