تعداد بازدید: 4233

توصیه به دیگران 0

يکشنبه 19 ارديبهشت 1395-7:54

دلنوشته ای برای شهدا و اسرای حرم

در باغ شهادت باز باز است

صورت نورانی و چهره ملکوتی شان را از زیر گرد و خاک دیده ای؟ بغض و ترس شان را چطور! اصلآ تعجب نکن! مگر مسلم بن عقیل گریه نکرد؟ مگر نترسید؟ وقتی از او پرسیدند سرداری مثل تو در چنین صحنه ای نباید گریه کند، فرمود: گریه من برای کاروانی است که از پس من در راه هست.


مازندنومه؛ سرویس اجتماعی، سیدرضا میرقربان نژاد، مداح، بابلسر: آن روزها که جنگ تمام شد، آن روزها که مردم از دعای کمیل خسته شدند و شب های جمعه را به خاطر تعطیلی فردایش دوست داشتند، آن روزها که مسئولان برای حفظ جایگاه رفیع نظام اسلامی برای خود کاخ ها ساختند و دفتر های شان را بزرگتر کردند و چند مسئول دفتر هم به محافظان خود اضافه کردند تا مردم بی سروپا به ایشان نزدیک نشوند، آن روزها که شیمیایی ها و جانبازان و بسیجیان تازه فهمیدند اگر دنبال پرونده هاشان بروند و حسابی کاغذهایش را یکی یکی پرکنند، چه مزایایی برای خود و فرزندان شان به همراه دارد، و آن روزها که حزب اللهی ها فهمیدند اگر پولدار شوند و کارخانه بزنند چه خدمت های بیشتری می توانند به انقلاب و اسلام بکنند... سیدی در تلویزیون روایت فتح ساخت و صدای سوزناک آهنگران را با صدای سوت خمپاره و تیر و ترکش آمیخته کرد که چه؟

اگه جنس تو از آه نیاز است      در باغ شهادت باز باز است!

البته "باز باز" را نفهمیدم؛ یعنی اینکه در شهادت همیشه بازه یا اینکه دوباره باز خواهد شد؟

فکر می کردیم این یادواره ها و تشییع شهدای تفحص شده ی جنگ در مکان های مختلف همان مفهوم "در باغ شهادت باز باز است" را می رساند، تا اینکه سفره سفر سوریه پهن شد.

این بچه های نازنینی که به سوریه می روند دیگه نهایت به شهادت راضی اند! اما خدای مهربان انگار برای بعضی که عزیزترند و شاید مقرب تر مهمانی ویژه تری ترتیب داده...اسارت، دست بسته، کوچه گردی شهر شام، سنگ در و دیوار...

صورت نورانی و چهره ملکوتی شان را از زیر گرد و خاک دیده ای؟ بغض و ترس شان را چطور! اصلآ تعجب نکن! مگر مسلم بن عقیل گریه نکرد؟ مگر نترسید؟ وقتی از او پرسیدند سرداری مثل تو در چنین صحنه ای نباید گریه کند، فرمود: گریه من برای کاروانی است که از پس من در راه هست...

این بچه ها وقتی که دارند با آن ها سلفی می گیرند می ترسند نکند این نامردان روزگار عکس رقیه و زینب(س) را هم بندازند، آخر دختران فاطمه(س) معجر ندارند، روسری شان را دزدیدند.

وقتی سنگ شان می زنند خدا خدا می کنند درست نشانه گیری کنند و این سنگ ها اشتباهی به سر بریده علی اصغر، روی نیزه نخورد.

به ظاهر اسارت از شهادت سخت تر است، بلای عظیم؛ اما اگر قاسم باشی برای تو احلی من العسل است.

من دلم اما به این خوش است که تکفیری ها مشتی بی سواد و بی عاطفه هستند و نه می دانند و نه می فهمند که سخت تر از طناب و غل و زنجیر هم برای مدافعان حرم شکنجه هست...نه !خدا نکند!

 نام زینب را ببرند... خدا نکند به فاطمه، به مادرم ناسزا! نه! خدا نکند! خدا نکند.



©2013 APG.ir