تعداد بازدید: 4386

توصیه به دیگران 2

دوشنبه 3 آبان 1395-11:20

استاد اصغر دادبه در همایش حافظ در بابل:

حافظ و سعدی اول متفکر بودند، بعد شاعر

مدیرگروه ادبیات فارسی دایره المعارف بزرگ اسلامی و دانشنامه ایران گفت: آدونیس -شاعر بزرگ عرب که 80 ساله است و در فرانسه زندگی می کند- وقتی در برابر این پرسش قرار می گیرد که شما هم متفکرید و هم شاعر، اگر بخواهید یکی را انتخاب کنید، می گویید کدام هستم؟ می گوید: شاعر حسابی که نمی تواند متفکر نباشد. حافظ و سعدی اول متفکر بودند و بعد شاعر.(گزارش+عکس از همایش حافظ در بابل)


 مازندنومه؛ سرویس فرهنگی و هنری، محمد موسوی: شامگاه پنج شنبه 29 مهر 95 سالن همایش دانشگاه صنعتی نوشیروانی بابل، پذیرای دوستداران شعر و ادب و اندیشه و عاشقان رند جهانسوز فارس -حافظ- بود.

 انجمن دوستداران حافظ-دفتر بابل با همراهی کانون شعر و ادب دانشگاه صنعتی نوشیروانی این مجلس شعر و سخن را برپا کرد.

 با آن که دو برنامه ی همزمان، از جمله آیین تجلیل از استاد اسرافیل شیرچی در شهر برپا بود، از این همایش استقبال خوبی شد.

مجری همایش بانو خانجانی -دانشجوی دکترای زبان و ادبیات فارسی دانشگاه مازندران- با خوش آمدگویی به مهمانان و استاد دکتر اصغر دادبه و خواندن بیت

بر این رواق زبرجد نوشته اند به زر    /    که جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند

برنامه را آغاز کرد.

بانو دکتر آذرمهر نیکزاد -مدیر دفتر بابل انجمن دوستداران حافظ- ازپشتیبانان و دوستان انجمن قدردانی کرد و به حاضران خوش آمد گفت.

او با یاد آوری سخنرانی شیوا و خردمندانه ی استاد دادبه در دانشگاه آزاد واحد بابل در سال 1389 از پذیرفتن دوباره دعوت انجمن، قدردانی کرد و با خواندن از برِغزل:

سحر با باد می گفتم حدیث آرزومندی     /      خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندی

فضا را پر از شور و شعر ساخت و همه را برای دیدن کلیپ کوتاه عملکرد دفتر بابل انجمن دوستداران حافظ دعوت کرد.

در بخش دیگر حمیدرضا امینی مجد -نماینده کانون شعر و ادب دانشگاه صنعتی نوشیروانی-  غزل سروده ی خود را با مطلع زیر خواند:

فرقی میان زمزمه و قیل و قال نیست  /  چون می روی و حوصله ی این جدال نیست

زوج هنرمند منوچهر اسکندری چراتی -خوشنویس- و بانو کیانی حاجی -شاعر- به جایگاه رفتند و در کنار هم شعرهایی را از خود خواندند.

*در نظر بازی ما بی خبران حیرانند

نیم ساعت از برنامه گذشت و نوبت به سخنرانی استاد اصغر دادبه  رسید. او دکترای حکمت و فلسفه، حافظ شناس، مدیرگروه ادبیات فارسی دایره المعارف بزرگ اسلامی و دانشنامه ایران و چهره ماندگار ادبیات عرفانی و حافظ شناسی ( برگزیده 1381 ) است.

استاد پیش ازسخنرانی، احساس خود از کلیپ انجمن و دیدن مزار نوشیروانی را چنین بیان داشت: "یاد عبارت تکان دهنده چهارمقاله عروضی درباره ی استادش خیام افتادم که گفت مرا آنجا به خاک بسپارید که هرسال بهار مزارم را گل افشان کند و یاد دکتر حمیدی شیرازی افتادم که سرود:

 ای کاش چون بمیرم من، مدفنم دامن چمن باشد    خفته در زیر برگهای سمن، همچو خیام جای من باشد"

دکتر دادبه با خواندن غزل زیر سخنرانی خود را با عنوان: "حافظ و حکمت ملی ایران" آغاز کرد:

در نظر بازی ما بی خبران حیرانند   /        من چنینم که نمودم دگر ایشان دانند

او بیت زیر را فلسفی ترین بیت غزل دانست:

گر به نزهتگه ارواح برد بوی تو باد     /   عقل و جان گوهر هستی به نثار افشانند



دادبه ادامه داد: حکمت ملی ما همان است که در مقدمه شاهنامه آمده و در حکمت مشرقی ابن سینا و کارهای سهروردی و سراسر متون عرفانی  (عرفان عشق) از نظم و نثر، از عطار و مولوی و عین القضات و سعدی و حافظ است که اصطلاحا به آن حکمت اشراق می گویند و حکمت ایرانی ماست که در برابر حکمت یونانی است. چهار سده پدران من و شما دویدند. دویدن فرهنگی و دویدن نظامی هر دو. دویدن نظامی شکست خورد، اما دویدن فرهنگی پیروز شد.  

او بیان داشت: در دو قرن سکوت که استاد دکتر زرین کوب از آن یاد می کند، هم سکوت بود و هم نبود. سکوت به این معنی که نوشته نمی شد، اما سکوت یعنی مرگ. از سال 205- 206 یعنی آغاز سده سوم، وقتی طاهر ذوالیمینین نام خلیفه از خطبه بینداخت، اعلام استقلال کرد و حکومت ملی تشکیل شد و پس از آن صفاریان و سپس حکومت ملی تر سامانیان سر کار می آیند. اوایل سده ی سوم آن تلاش ها نتیجه داد. از همان دو قرن سکوت ظاهری، بزرگترین اتفاق فرهنگی می افتد و آن انتقالِ فرهنگ ایران به اسلام بود. یونان حدود 170 تا 180 هجری پیدا شد و دوره ی ترجمه آغاز می شود، اما معتزله نخستین جریان های فکری و فلسفی در عالم اسلام و حوزه های فرهنگی اسلام، حدود سال 130 هجری یعنی 50 سال قبل از آن که سر و کله یونان پیدا شود، پدید آمد.

این حافظ شناس با اشاره به این که استاد بزرگ همه ی ما محمد محمدی ملایری در کتاب شش، هفت جلدی تاریخ و فرهنگ ایران، این انتقال فرهنگ ایران به جهان اسلام را نشان داد، تاکید کرد: او یک تنه نزدیک به نیم قرن کوشید و کار کرد. همیشه چنین بوده است. بار یک ملت را یک تن در میهن ما به دوش می کشید و گاه قدر قبر آن یک تن را هم ندانستیم و خراب کردیم.

سخنران در ادامه از تیسفون -پایتخت و مرکز فرهنگی ایران و قلب ایران شهر- گفت و شهرهای فرهنگی بصره و کوفه و بغداد را برخاسته از دل آن دانست و ادامه داد: انتقال در این دو قرن صورت گرفت و زمینه، هم برای استقلال و هم برای انتخاب زبان ملی فراهم آمد. درست در همین زمان است که یعقوب لیث بنا بر گزارش تاریخ سیستان، آن جمله تاریخی را به شاعری که به زبان عربی سروده بود گفت که: "سخنی که من اندر نیابم چرا بایست گفتن؟"

دادبه با بیان این که هیچ وقت با گفتن یک نفر تحول ایجاد نمی شود، مگر آنکه آن یک نفر سخنگوی یک ملت باشد، افزود: فردوسی هم با همه عظمتش سخنگوی یک ملت بود. ملت می خواست و آن سخن ملت ایران بود که بر زبان یعقوب لیث جاری شد. در سده سوم بنیاد ریخته شد و قرن چهارم در کل جهان اسلام و ایران اسلامی، عصر طلایی و عصر زرین فرهنگ است.

او با بیان این که کتاب تمدن اسلامی در قرن چهارم ترجمه ذکاوتی از انتشارات امیرکبیر کتاب خوبی در این زمینه است، گفت: مهم تر از آن کتاب عصر زرین فرهنگ ایران ریچارد فرای با ترجمه رجب نیا از انتشارات سروش، کتاب بی نظیری است از آن مرد بزرگ که ما اجازه دفن جسد او را در ایران ندادیم. فرای دو کتاب تمدن ساسانی و بخارا دارد که کتاب هایی درجه یک اند.



دادبه با یادآوری اینکه هویت سه ضلع دارد، افزود: نخستین و مهمترین ضلع آن، زبان و ادب ملی است. ضلع دوم تاریخ و اساطیر ملی و ضلع سوم حکمت و فلسفه ملی است.

سخنران همایش حافظ با بیان این که دوندگی های چهار سده در قرن چهارم نتیجه می دهد و ملت ایران هویت ملی خود را بازشناسی و بازیابی می کند، تصریح کرد: در این قرن فردوسی، رودکی، ابوریحان بیرونی، ابن سینا، فارابی و... بوده اند که هنوز به آنها افتخار می کنیم. در سده چهارم تکلیف روشن می شود و فردوسی ظهور می کند. از سده چهارم این حکمت پا می گیرد و به تعبیر امروزی، عامل ملی گرایی موجب می شود تمام سخنوران این مرز و بوم، سخنگوی آن حکمت ملی شوند.

وی با اشاره به این که نزدیک به 2000 بار واژه ایران را در شاهنامه می بینید و با وجود این می گویند این ایران کجاست، بیان کرد: هم بیچاره تر از ایران نداریم که فرزندان خودش خنجر به رویش می کشند و هم باعظمت تر از ایران نداریم که با همه خنجر کشیدن ها راست قامت تر از راست قامتان ایستاده است.

دادبه با طرح این پرسش که چرا فردوسی بزرگ است، اظهار کرد: چون فردوسی هر سه ضلع را احیا می کند و گزارش او به زبان ملی است. حکمت ملی نخستین بار در شاهنامه متجلی شد. بعد از شاهنامه ابن سینا مطرح کرد.

وی با بیان این که ابن سینا که فارابی ثانی و ارسطوی ثالث است، قهرمان خردمندی به معنای یونانی است، چه شد که آخر عمر اشارات را می نویسد و راه را به سوی دیگری کج یا راست می کند و به سمت حکمت مشرقی می رود، ادامه داد: بازگشت ابن سینا به حکمت مشرقی، به تعبیر امروزی ها از غرب گرایی به سوی ملی گرایی و ایران گرایی بود. از این پس، در کنار زبان ملی، تاریخ و اساطیر دوباره بازبینی می شود.

مدیرگروه ادبیات فارسی دایره المعارف بزرگ اسلامی و دانشنامه ایران گفت: حکمت ایرانی در دو سه بستر و رو در روی حکمت یونانی و انیرانی جریان پیدا می کند. بستر فلسفی ابن سینا و سهروردی و ملا صدرا که به نوعی ادامه ی سهروردی است و حاج ملا هادی سبزواری بزرگ زنده کننده ی آن است. اگر او نبود اسفار فهمیده نمی شد.

وی با اشاره به این که هر مصراع منظومه یک دنیا معنی می دهد، افزود: از آن سوی زرتشت تا این سوی علامه طباطبایی حکمت ملی ماست. افلاطون گزارشگر دوم زرتشت است. افلاطون حکم خود را از این طرف بیشتر شنید.

این حافظ شناس با یادآوری این که ما تا قرن چهارم خرد آزاد و خردی که فردوسی می گوید، داشتیم، تصریح کرد: از قرن پنجم کم کم این خرد در بند رفت و خرد ایدئولوژیک شد. خرد آزاد، بین سیاه و سفید درجات گوناگون می بیند، اعتدال می فهمد. خرد ایدئولوژیک یا سیاه و یا سفید می بیند. شعار هر که با ما نیست، بر ماست، خفه می کند آدم را.



وی ادامه داد: دکتر اسلامی ندوشن در کتاب "ایران را از یاد نبریم" می گوید: ایران ویژگی عجیبی دارد که بی شرف ترین مردان و با شرف ترین مردان در این سرزمین زیستند و این نتیجه ی در بند شدن خرد است و ما هنوز خردمان در بند است و تا آزادش نکنیم، هیچ اتفاق نمی افتد.

چهره ماندگار ادبیات عرفانی و حافظ پژوهی افزود: سده پنجم و ششم دو رویه منفی و مثبت دارند. هم عصر تکمیل این دانش هاست؛ حرف تازه ای پدید نمی آید و عصر سرازیر شدن هم هست. آن تساهل و تسامح تا قرن چهارم، که لازمه ی اوجگیری هر تمدن و فرهنگ است، متاسفانه از بین می رود. عصر غزالی ها هم هست.

وی با بیان این که غزالی خیلی بزرگ است، اما در زدن تیر خلاص به تفکر آزاد هم بزرگ است، بیان کرد: در دوره سلجوقیان وسعت ایران به وسعت عصر ساسانی می رسد، اما دیگر آن شکوه فرهنگ سده چهارم و اوایل سده پنجم نیست. تحولات سیاسی و اجتماعی که از قرن پنجم پدید آمد به جای شاهنامه و اساطیر ملی، به تدریج قصه های تاریخی به نظم در می آید. البته تمام این قصه های تاریخی و مذهبی تحت تاثیر شاهنامه است. از این پس به جای فریاد " دریغ است ایران که ویران شود" و بگوید "ایران را از یاد نبریم" حکمت ملی ایران، زبان ایران دوستان و ایران گرایان می شود و عناصر مختلف شاهنامه و داستان هایش حضور پیدا می کنند.

 دادبه سپس به دنیای حافظ و تفکر شاعرانی چون او پرداخت و گفت: یکی از قصه ها که هنوز ادامه دارد، این است که پیر حافظ کی بود؟ 2000 صفحه سیاه می کنیم و نمی دانم چرا نمی شنویم که:

غلام همت آنم که زیر چرخ کبود   /   ز هر چه تعلق پذیرد آزاد است

آن آزاد مرد که دم به این تله ها نمی داد. شما پیر عطار را به من نشان دهید. قصه اصلا" این نبود. قصه در بازگشت به هویت ملی بود و طرح حکمت ملی وظیفه تمام سخنورانی شد که فکر داشتند.

وی تاکید کرد: آدونیس -شاعر بزرگ عرب که 80 ساله است و در فرانسه زندگی می کند- وقتی در برابر این پرسش قرار می گیرد که شما هم متفکرید و هم شاعر، اگر بخواهید یکی را انتخاب کنید، می گویید کدام هستم؟ می گوید: شاعر حسابی که نمی تواند متفکر نباشد. حافظ و سعدی اول متفکر بودند و بعد شاعر. شاعران متفکر بودند. همه سخنگوی حکمت ملی بودند و به عنوان یکی از نشانه های ایران گرایی و وظیفه ای که در برابر فرهنگ ایران داشتند و حافظ از این بابت هم، برترین است. عناصر شاهنامه ای در شعر او به وفور دیده می شود.

این حافظ شناس استدلال کرد: هر حکمتی یک نظام جهان شناسانه و یک نظام معرفت شناسانه دارد.

در خم زلف تو آویخت دل از چاه زنخ     /     آه که از چاه برون آمد و در دام افتاد

چاه زنخ از بالا به پایین که نگاه کنیم، مقام وحدت است و اگر از پایین به بالا نگاه کنیم، می شود مقام فنا. یعنی از وحدت گرفتار کثرت شد.

جان علوی هوس چاه زنخدان تو داشت          /        دست در حلقه ی آن زلف خم اندر خم زد

حافظ کل این دو نظام را در این دو بیت ریخته است. مقدمه مثنوی مولوی هم همین است. معرفت شناسانه است. ابن عربی این دو نظام را با هم آشتی داد و حافظ نیز ادامه داد.

عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی         /       عشق داند که در این دایره سرگردانند

یعنی عقل هیچی! نه. میخ این خیمه عقل است.

دادبه ادامه داد: در تاریخ عقل یونانی و ایرانی دو جور عقل داریم. یکی عقل ارسطویی است که حرکت نهایی اش برهان سازی است . برهان تابع شرایط اجتماعی و سیاسی نیست. این عقل که ابن سینا و فارابی تاییدش کردند، هدف نهایی اش برهان است و این عقل با تزکیه و تصفیه کاری ندارد. من اسم این عقل را ارسطویی- یونانی گذاشتم. در حکمت ایرانی، عقل باید بیاموزد و توانا شود که بتواند استدلال برهانی بکند، اما باید در کنار این حرکت آموزشی، کار اخلاقی هم بکند. به قول اهل حکمت و یا به قول اهل عرفان، تزکیه و تصفیه داشته باشد و پس از آن هنر شهود پیدا می کند.

وی افزود: برگسون می گوید شهود ادامه و مرحله عالی تعقل است. این دقیقا حرف بزرگان ماست. یعنی علاوه بر برهان یونانی، باید به برکت اخلاق، تصفیه و تزکیه یابد.
این خرد خام به میخانه بر   /     تا می لعل آوردش خون به جوش

مدیرگروه ادبیات فارسی دایره المعارف بزرگ اسلامی و دانشنامه ایران گفت: برای آن که عقل آن توانایی را پیدا کند، دو فرمول هست. شریعتی ها مثل سنایی می گویند ببر توی دبیرستانِ الرحمن؛ یعنی عقل باید دینی شود. در این متون، به ویژه در سنایی، هر جا عقل نکوهش می شود، عقل یونانی-ارسطویی و عقل استدلال گر است. عقل ستایش شده عقل ایرانی-افلاطونی است، زیرا افلاطون جور دیگر فلسفه ایرانی زرتشت است.


وی افزود: آن هایی که دین صیقل خورده با تاویلات عرفانی دارند، مثل مولوی و حافظ، می گویند عقل را به میخانه ببر. با آن همه تاکید می گویند، عقل ارسطویی-یونانی را به عقل ایرانی-افلاطونی تبدیل کنید. عقلی که در حوزه ی تفکر حافظ باید عقل رندانه نام گذاشت."این خرد خام به میخانه بر" زبان شعر است. زبان فلسفی می گفت، عقل ارسطویی-یونانی را از طریق تزکیه، به شیوه ی عشق و مستی تبدیل کن.
خرد در زنده رود انداز و می نوش    /    به گلبانگ جوانان عراقی

این حافظ شناس با اشاره به این مصرع که"عاقلان نقطه ی پرگار وجودند"، ادامه داد: کدام عاقلان؟ عقل رندانه، خرد عشق، خرد ایرانی-افلاطونی این است که هم شکوهمند و ارزشمند است و هم خطرناک. سهروردی در مقدمه حکمت الاشراق متدولوژی دفع خطر را توجه می دهد و می گوید کسی که می خواهد این کتاب مرا بخواند، قبل از آن باید کتاب های دیگر من و کتاب های ابن سینا را خوانده و فوت آب باشد. یعنی عقل و دانش اش باید در حوزه استدلالی به کمال برسد و گام اول این است که باید عقل را تقویت کرد.

دادبه تاکید کرد: اگر من قدرت برنامه ریزی آموزشی داشتم، برای جوان ها یک کلمه از این حرف ها که بیخود شوند نمی زدم. اول باید خیلی جدی عقل ارسطویی را یاد گرفت. سهروردی می گوید در گام دوم، شکِ هیچ مشککی نمی تواند آن را از من بگیرد، به دلیل این که من شهود کردم. اما پس از آن که عقل من از آن مرحله گذشت و تزکیه هم شد، برای بیان حرف های دریافته و شهود کرده ام، ناچارم از عقل استدلالی و فلسفی و برهان بهره ببرم.

چه گویمت که به میخانه دوش مست و خراب     /   سروش عالم غیبم چه مژده ها دادست

که ای بلند نظر شاهباز سدره نشین        /           نشیمن تو نه این کنج محنت آبادست

ترا ز کنگره ی عرش می زنند صفیر          /     ندانمت که در این دامگه چه افتادست

 مدیر گروه زبان و ادبیات دانشنامه بزرگ اسلامی و دانشنامه ایران به سخنان خود چنین پایان داد: «با آرزوی این که قدر میهن مان، حکمت مان، ارزش های فرهنگی مان را بدانیم و هم نوا و هم صدا با نظامی بگوییم:

همه عالم تن است و ایران دل    /      نیست گوینده زین قیاس خجل

چون که ایران دل زمین باشد    /    دل ز تن بِه بود، یقین باشد

این فرهنگ انسانی را، این زبانی را که حتا مارکس برایش ارزش قایل است، قدر بدانیم. نامه های مارکس و انگلس را بخوانید. مارکس یک متفکر بود و با استالین چکمه پوش آدمکش فرق می کند. انگلس به مارکس می گوید. این نظام انسانی که تو از آن حرف می زنی که در آن عدالت و تساوی باشد، نیاز به یک زبان انسانی دارد و آن زبان، زبان حافظ و سعدی است. این زبان اگر آن همه فرهنگ در آن نبود، آن همه با آن دشمنی نمی کردند. شغاد ها با رستم ها دشمنی می کنند."

گفتنی است همایش با اجرای ساقی نامه حافظ و نی نوازی هنرمند گرامی حسن علی تبار همراه با دکلمه ی بانو معصومه قلی پور شورانگیز تر شد و در پایان همگان به پا خاستند و سرود ایران مرز پرگهر را با همراهی نی خواندند.

 



    ©2013 APG.ir