تعداد بازدید: 5742

توصیه به دیگران 2

چهارشنبه 3 آذر 1395-1:22

پیشنهاد یک تئاتر خوب

مردگان بی کفن و دفن را از دست ندهید

از متن و ترجمه خوب اثر که بگذریم، عباس ابوالحسنی به شایستگی توانسته «مردگان بی کفن و دفن» را کارگردانی و هدایت کند. تماشاخانه او کوچک است و امکاناتش محدود. تئاتر اصولا" هنری با مخاطب خاص است و کم تر برای آن حامی مالی پیدا می شود. با این وجود ابوالحسنی و بازیگرانش -که در آغاز کار و جوان اند- توانستند مخاطب را روی صندلی ها میخکوب کنند.


 مازندنومه؛ سرویس فرهنگی و هنری، سردبیر: «مردگان بي كفن و دفن»؛ نمايش نامه ای 4 پرده اي از ژان پل سارترکه پیش تر با ترجمه های پری صابری، صدیق آذر و قاسم صنعوی به بازار کتاب ایران عرضه شد و سال گذشته نیز در فرهنگسرای نیاوران، توسط منوچهر هادی روی صحنه رفت.

این جا اما در بابل، «مردگان بی کفن و دفن» را 20 روزی می شود عباس ابوالحسنی روی صحنه برده است؛ 18:30 هر شب در سالن خودش -تماشاخانه ابوالحسنی-

اگر به تماشای این نمایش بنشینید و هیچ پیش زمینه ای هم نداشته باشید، در همان پرده نخست متوجه می شوید که فرنسوا ، سوربيه، لوسی، كانوريس و هانري دوستانی هستند كه طبق دستور از طرف نهضت مقاومت فرانسه به يك دهكده حمله كرده، ولي توسط آلمان ها دستگير شده اند و اكنون در اتاقي در انتظار مرگ هستند و بدتر از آن در انتظار شكنجه.

گروهی از پارتیزان های فرانسوی در جنگ جهانی دوم طی یک عملیات به سرکردگی مرد جوانی به نام ژان، توسط پلیس دستگیر شده و مورد شکنجه هایی سخت و کشنده قرار می گیرند تا محل اختفای ژان را لو دهند. این شخصیت ها شامل یک مرد یونانی (کانوریس)، یک جوان دانشجوی پزشکی (هانری)، یک مرد معمولی (سوربیه)، یک زن جوان (لوسی) و برادر نوجوان او (فرانسوا) هستند و نمایش در مورد برداشت هاي افراد دم مرگ در مورد زندگي، شكنجه و دليل تحمل شکنجه، هم بستگي و ایدئولوژی آن هاست.

یکی از قدیمی ترین نسخه هایی که از نمایش در بارفروش/بابل حکایت می کند، نامه ای است که «نیمایوشیج» 15 دی ماه 1307 نوشته که: «وقتی من به این شهر آمدم، تئاتری می دادند. یک تئاتر قدیمی از تئاترهای مولیر و با یک وضع دهاتی؛ زیرا بارفروش نه نویسنده دارد و نه تئاتر نویس، نه یک ارکستر که بتوان آن را ارکستر اسم گذارد....»

حدود 90 سال پیشینه هنر نمایش نوین در بابل انتظارها را بالا برده و این انتظار از عباس ابوالحسنی بیشتر می شود که نویسنده، کارگردان، مدرس و چهره نام آشنای تئاتر صحنه و نمایش های رادیویی است.

ابوالحسنی این بار به سراغ اثری معروف در دنیا رفته است. ژان پل سارتر که 36 سال پیش درگذشت از خود فلسفه ای برجا نهاد که به «اگزیستانسیالیست سارتری» شهره است. در عقیده اگزیستانسیالیست‌ها زندگی بی‌معناست، مگر آن که خود شخص به آن معنا دهد و در «مردگان بی کفن ودفن» پارتیزان ها پیرو همین فلسفه، هیچ سرمشق و نشانه‌ای نداشتند برای آن که بدانند کدام انتخاب را باید انجام دهند، بنابراین عمل‌ و انتخاب‌شان نمونه و سرمشق خودشان شد و همین جزیی از مبانی  «اگزیستانسیالیست سارتری» است.

سارتر در نمایشنامه خود شخصیت ها را به مثابه نمادهایی در جامعه در نظر می گیرد. برای مثال ژان نمادی ست از حاکمی بی رگ و ریشه که تحت هیچ شرایطی حاضر به پایین آمدن از تخت پادشاهی خود نیست. او به منظور حفظ قدرت خویش زیردستانش را قربانی می کند. وقتی که رفقا تک به تک به اتاق بازجویی و شکنجه احضار می شوند، ژان حاضر به دفاع از آن ها و تسلیم خود نیست و برای این تسلیم نکردن دلیل قانع کننده ای ندارد. او حتی در راه عشق لوسی نیز حاضر به تسلیم خود نمی شود و حتی راضی به این می شود که زن را هتک حرمت کنند و او باز هم دم نزند. همچنین در مقابل تصمیم گروه برای کشتن فروانسوا، ذره ای تقلا نمی کند و هنگامی که هانری در حال خفه کردن پسر نوجوان است تنها می نشیند و نظاره می کند و وقتی کار از کار می گذرد تازه سر به شیون و مویه برمی دارد.

لوسی نماد عشق است. عشقی که ابتدا زمینی ست و تنها به سبب تعلق جسمانی اش به معشوق تن به چنین شکنجه ای می دهد و آن گاه که حیثیت خود را در راه این عشق فدا می کند، ماهیت عشق نیز برای او تغییر می یابد و به عشقی بزرگ تر، شاید به نحوی یک عشق معنوی تبدیل می شود و آن عشق او به آرمان و عقیده اش است.

شکنجه گران انسان های مسخ شده ای هستند که برای رسیدن به هدف، هر وسیله ای را برای خویش توجیه می کنند. سارتر در «مرده های بی کفن» نظام فکری خود و تعاریفش را از مفاهیمی چون ترس، ظلم، آزادی، مسئولیت، تعهد و ایدئولوژی به زیباترین شکل به منصه ظهور می رساند.

دکتر عبدالکریم سروش برای ایدئولوژی  ویژگی هایی بر می شمارد که ما در این نمایش و در دو سوی ماجرا -پلیس و پارتیزان ها- انگاره هایی از آن را می بینیم؛ گزاره هایی همچون: جزمیت، قشری گری، قطعیت داشتن اصول، سیاه و سفید و حق و باطل دیدن مطلق و تقدس گرایی ناخودآگاهانه.

دکتر علی شریعتی وجود یک دشمن خارجی را امری تاریخی می داند که همیشه با تاریخ بوده است؛ به عبارتی دیگر ما هیچگاه دنیایی بدون دشمن نخواهیم داشت، به همین دلیل جوامع به یک ایدئولوژی نیازمندند که در هر لحظه استراتژی های خاصی اتخاذ کند. در واقع این دشمن است که شیوه حرکت ایدئولوژیک ها را مشخص می کند. دکتر سروش نیز راز حیات و موجودیت یک ایدئولوژی را در بودن یک دشمن و حریف می داند و می گوید: «ایدئولوژی ناخواسته دشمن پرور است.»

 در نمایش مردگان بی کفن و دفن، ایدئولوگ های فرمانده و ایدئولوژیست های فرمانبر هرگز نمی دانستند که عمر ایدئولوژی ها موقتی و تنها برای عصر و نسلی است و هنگامی که چراغ آن رو به خاموشی می نهد، ایدئولوژی جدیدتری با دشمنان جدیدتر سربر می آورد. ایدئولوژی ماموریت دارد راه را تعیین و تکلیف کند که به کدام مسیر برویم و به کدام راه نرویم. این گونه است که بیشتر جوان ها (همانند پرسوناژهای این نمایش)جذب ایدئولوژی ها می شوند تا جا افتاده ها و ریش در آسیاب سفیدکرده ها.

در نمایش حاضر کوچک ترین قضاوتی بر رفتار شخصیت ها، برای مخاطب دشوار و پیچیده می شود. بدیهی ترین مفاهیم همچون «برادرکشی» که امری ننگ آور و وحشیانه تلقی می شود، در این نمایش شاید به نظر نوعی جسارت، شجاعت و یا حتی ایثار به شمار آید. به عبارتی مفاهیم، معنای رایج و عادی خود را از دست می دهند و این شرایط و اتفاقات داستان است که به آن ها معنایی تازه می بخشد.

نمایش مردگان بی کفن  و دفن، همه در معرض انتخاب هستند، زندانیان می توانند انتخاب کنند تا آزادی شان را به دست بیاورند یا شکنجه شوند و زندان بانان نیز می توانند اصالت شکنجه یا نوع آن و شیوه برخورد با زندانیان را برگزینند. نمایش می خواهد این باور را برساند که انسان وقتی مختار باشد، باید مسئولیت هر انتخاب‌اش را بپذیرد و از همین بینش است که سارتر خود را مسئول جنگ جهانی می‌داند و این جا دلهره و اضطراب به وجود می‌آید که فرد با خود می‌گوید از آن جا که من مسئول این کار هستم، آیا این کار درست بوده و چه نتایجی خواهد داشت که من آن‌ها را نمی‌دانم یا نخواهم دید!؟

این نمایش در صدد به تصویر درآوردن موشکافانه مفاهیمی چون اضطراب، ترس، ناامیدی، امید، اعتماد، مسئولیت و مانند این هاست که از جنبه های گوناگون از جمله روان شناسی قابل اعتناست و به درستی بر فلسفه اصالت وجود و قدرت اختیار انسان (حتی در دشوارترین موقعیت ها و تصمیم ها) اشاره می کند.

از متن و ترجمه خوب اثر که بگذریم، عباس ابوالحسنی به شایستگی توانسته «مردگان بی کفن و دفن» را کارگردانی و هدایت کند. تماشاخانه او کوچک است و امکاناتش محدود. تئاتر اصولا" هنری با مخاطب خاص است و کم تر برای آن حامی مالی پیدا می شود. با این وجود ابوالحسنی و بازیگرانش -که در آغاز کار و جوان اند- توانستند مخاطب را روی صندلی ها میخکوب کنند.

در بازی ها گاه غلو و حرکات اضافی می بینیم و زائداتی اندک مانند لهجه  وجود دارد، اما هرچه به اواسط و بالاخص پایان نمایش نزدیک می شویم، با توجه به طراحی صحنه کار که در نهایت سادگی، فضای دهشت انگیز و سرد بازداشتگاه را به مخاطب القا می کند، نمایش دیدنی تر می شود و در پایان، زندانی ها که دروغ می گویند تا آزاد شوند و پس آن گاه که  تیرباران می شوند، حس هم ذات پنداری کاملا" بر تماشاچی مستولی شده، نمایش تیرخلاص را بر ذهن مخاطب خالی می کند.

در نمایش مردگان بی کفن و دفن جوانانی چون علی شعبانی، فاطیما یعقوبی، محسن خسروانی پور، افسون نامداری، مهرشاد فلاح، امیر مولایی، شایان میرحسینی، سعید مرزبالی، دایا خامسی، امیر تقوی، جواد شاهانی، نعمت الله زارعیان و سجاد پلنگیان درخشیدند.

علی شعبانی دستیار کارگردان، مریم ذوالفقار پور مدیر صحنه و مصطفی مکبری طراح نور بودند.

موسیقی از شروین حاجی آقا پور بود و  طراح لباس سپیده زین العابدینی و طراح صحنه هم جعفر رمضانیان بودند.

 حمید ابوالحسنی و ساجده زین العابدینی کار گریم نمایش را بر عهده داشتند و نور و صدا نیز از ساسان قلی پور بود.



اما دو نکته:

یکم: به علت استقبال علاقه مندان، این نمایش در روزهای پنج شنبه و جمعه 4 و 5 آذرماه1395، در دو سانس 15:30 و 18:30 اجرا خواهد شد.
و دوم: در هوای سرد و برفی این روزها، تماشای «مردگان بی کفن و دفن» عباس ابوالحسنی را از دست ندهید. تا 12 آذر بیشتر وقت ندارید.
 

 


  • اشکان جهان آرایپاسخ به این دیدگاه
    شنبه 6 آذر 1395-14:38

    تماشاخانه ابوالحسنی در بابل این روزها یک نقطه ی متفاوت از دنیای امروز است. چند لحظه پیش از ورود به پلاتو همه چیز عادی است. اما درست از جایی که صدای جغد شنیده می‌شود، زنگ صدای زندگی حرکتش به سمت عوض شدن را آغاز می‌کند. دست کم برای چند ساعت! از میانه‌های نمایش به بعد قطعا دیگر صدای امروز شنیده نمی‌شود. تماشاگر خودش حالا دیگر به یکی از اجزای نمایش تبدیل شده و ناخواسته در کالبد نقش‌ها خود را می‌بیند و مقایسه می‌کند. درگیر می‌شود، حرص می‌خورد، امیدوار و گاه مضطرب می‌شود و حتما خاطراتی یا تصاویری را هم مرور می‌کند. با «مردگان بی‌کفن و دفن» همراه می‌شود و رنج می‌کشد. ایدئولوژی‌ها را گاهی زیر سوال می‌برد و از این‌که چند زندگی، چند هزار زندگی، چند میلیون زندگی این‌گونه درگیر ایدئولوژی‌ها شدند و دیده نشده و ثبت نشده در تاریخ، از بین رفتند پیش خودش شکایت می‌کند.
    «مردگان بی‌کفن و دفن» حتماً شما را به خود گره می‌زند. فرصت تماشا و شاید تجربه کردن درک حسِ ایستادگی درست یا نادرست برای یک اعتقاد!
    نورها بازی را به دست می‌گیرند، موسیقی بر فضا چیره می‌شود، کلنجارهای ذهنی با تصمیم‌های گرفته شده آغاز می‌شود، بازیگران مقابل تماشاگران تعظیم می‌کنند و تشویق می‌شوند و نقطه‌ی اوج نمایش آغاز می‌شود؛ جایی که نمایش همراه با شما از پلاتوی گیرا و کوچک ابوالحسنی خارج می‌شود و رهای‌تان نمی‌کند. حتی با دیدن شخصیت های خارج شده از نقش و در حال پاک کردن گریم نیز ساختگی بودن اتفاقات را نمی توان فرض کرد. اینجا تفاوت دو دنیای پیش و پس از نمایش را می‌شود درک کرد.
    «مردگان بی‌کفن و دفن» اثر شاخصی از «ژان پل سارتر» با کارگردانی «عباس ابوالحسنی» و بازی تعدادی جوان هنرمند تا 12 آذر فرصت تماشای یک نمایش خوب با کارگردانی هوشمندانه، درک لحظاتی از زندگی انسان‌هایی با اندیشه‌های آزادیخواهانه، مقایسه‌ی جاه‌طلبی و غرور با عشق و از خودگذشتگی و گشت و گذار در صفحه‌های تاریخ و پشت صحنه جنگ‌ها را می‌دهد. وقایعی با بسامد زمانی و مکانی نامحدود، خیلی دور، خیلی نزدیک...


    ©2013 APG.ir