تعداد بازدید: 3236

توصیه به دیگران 0

يکشنبه 19 شهريور 1396-11:43

عمارت شهرم زباله دانی ست

تا به حال هیچ کارشناس بهداشت و سلامت و محیط زیست و پزشک و متخصصی یک جمله در بی خطر بودن آمیزش نامیمون سد هراز و شیرابه عمارت ننوشته است، ولی در رثای مخاطره آمیز بودن آن مثنوی ها نظم شده است. به راستی قیمت یک عکس یادگاری در مراسم گشایش سد و یا یک سیخ کباب گوسفند قربانی شده پیش پای وزیر و وکیل و یا یک صفحه در کتابچه تبلیغات انتخاباتی چقدر است؟! و اینکه جان انسانها و سلامت نسل هایی که برای سالیان زیادی از این معجون می نوشند و می رویانند چه بهایی دارد؟؟!


مازندنومه؛ سرویس محیط زیست و گردشگری، دکتر نرگس مهدیی: هراز یادمانی از سفرهای تابستانی  هر ایرانی دریا دل و آملی استوار چون دماوند، است که پایتخت را به اولین اتراقگاه شمالی -آمل- می رساند.

رودخانه هراز چون جفتی خوش خط و خال ازبین کوه و دره و بیشه با راه هم آغوشی می کند تا بهشتی سازد چشم نواز با میعادگاه جاودانه از عشاق.

رودخانه هراز که یکی از تغذیه کننده های مهم دریاچه مازندران -بزرگترین دریاچه دنیاست- سالیانی ست اهمیت اقتصادی پیدا کرده است؛ چه به عنوان مخزنی از آب گوارا بنام ذخیره کشاورزان مازندران و به کام پایتخت نشینان خوش نوش به اسم سد لار و چه باعنوانی تازه بنام باز هم مخزن آب کشاورزان و به کامی نامعلوم به اسم سد هراز.

از سر کنکاش و نگرانی با خود قراری می گذارم بروم و از این بهانه اقتصادی دیدن کنم..
 صبح یک روز تابستانی، خنک ،همراه با نسیم بامدادی با نور زرین صبحگاهی که از شاخ و برگ سرسبز درختان کنار جاده بر راه می تابد، به نزدیکی سد رسیدم.

بستر زخمی هراز در دره ای باریک محل احداث سدی که می تواند هم مژده آبادانی و هم نگرانی از آینده ای مبهم چون سرگذشت سد لار را برای مان نوید دهد را با تردید به تماشا نشستم و به راه خود به سمت جنوب ادامه دادم که بی مهابا نا خرسندترین میعادگاه هراز مرا به خود آورد و اندیشه مبهم نگرانی سد برایم ناامیدکننده تر شد.
منطقه ای در حوالی شاه زید و پرن
بی گمان هیچ رهگذری نیست که از راه  پیچ و مارگون هراز که از میان بیشه سرسبز آمل به سوی جنوب می خزد، بگذرد و از بوی تعفن زباله حوالی شاهزید و پرن آزرده خاطر نشده باشد.
 حتی اگر در خودرویی با شیشه های بسته و سرعت غیرمجاز هم برانی بی اختیار دستی بر بینی می کشی و سری تکان می دهی .

عمارت، عبارتی ناخوشایند و ناهمگون برای ما و همشهریان ستمدیدمان، برخلاف نامش خرابه ای زیست محیطی و دست ساخته ای ست از اندیشه های نوگریانه و مصرف گرایانه بشر و پس مانده های روزمره شهر و مسافرانی که می ریزند هرآنچه را که دیگر خرسندشان نمی کند .

در کنار سد درحال اتمام، انبوهی از زباله کوهی متعفن ساخته است که در بستر ناپیدای آن دریاچه ای از شیرابه چون اژدهایی سهمگین و نابودگر آرمیده است .

چند کیلومتر مانده به عمارت زمین پاسخ قهرآمیزش را با خشکاندن هرچه دردل دارد بازگو می کند و هیچ نمی روید و روییدنی های گذشته نیز به خس و خاشاکی آراسته به کیسه های سیاه و سفید زشت زباله سوسو می زنند.

هرچند نفس کشیدن دشوار است چراکه لحظه ای نمی توانی دست از بینی برداری، ولی از سر کنجکاوی نزدیکتر می شویم. چندین کارگر با چهره و گویش آشنا اما بیگانه در میان زباله ها می لولند و در بین شان هر سن و شاید جنسی باشند

با دستانی همرنگ و شکل زباله و لباسهایی بدتر از دستان، زباله ها را می کاوند و جدا می سازند آنچه را که باید شهروندان تر و خشک می کردند.

همزیستی این گمشدگان زمان تمدن و زمین متمدن با جوندگانی به قاعده گربه سانان و گربه سانانی هم اندازه درندگان با تنه هایی درشت اما آلوده و پشم هایی ماسیده به شیرابه و انباشته از حشرات موذی موجد صحنه هایی شد که چشم و هم دل را می آزارد .

آیا این عمارت زخم خورده و متعفن تکه ای از شهر من است؟؟ باورش سخت، نه محال است و تا نبینی هرگز نمی توانی در مخیله ت تصور کنی چه بر سر زمین ات آمده است در این عمارت فنا رفته.

برای کاهش آزار چشم و دل سر به سمت شمال چرخاندم و زخمه دل کوه جایی که تاج سد در حال قد برافراشتن است را دیدم. ناگهان آینده ای نه چندان دور که آب از ادامه راه منع و پشت سد جمع می شود و به تاج می رسد و بستری می سازد و می شوید و می ساید و می بلعد هرچه را که در دل بگیرد، چه پاک و چه پلشت در پرده ای در روبرویم به نمایش درآمد. و آن روز وقتی شسته و رفته های سد و عمارت در هم بیامیزد معجونی شود تلخ تر و زهرآگین تر از هر آنچه که تا بحال بر کام آمل ریخته شده است و جز بلای جان آملی و مازنی و خوره تندرستی هیچ طعم خوشگواری نماند ازین زلال گوارا.

تا به حال هیچ کارشناس بهداشت و سلامت و محیط زیست و پزشک و متخصصی یک جمله در بی خطر بودن آمیزش نامیمون سد هراز و شیرابه عمارت ننوشته است، ولی در رثای مخاطره آمیز بودن آن مثنوی ها نظم شده است. به راستی قیمت یک عکس یادگاری در مراسم گشایش سد و یا یک سیخ کباب گوسفند قربانی شده پیش پای وزیر و وکیل و یا یک صفحه در کتابچه تبلیغات انتخاباتی چقدر است؟! و اینکه جان انسانها و سلامت نسل هایی که برای سالیان زیادی از این معجون می نوشند و می رویانند چه بهایی دارد؟؟!

 در ایام منتهی به سقایی فرات نوشاندن شیرابه عمارت به جای شهد زلال البرز و دماوند برازنده کدام مکتب عاشورایی است؟ مکتبی که سردادن بهتر از سرنهادن است و هنوز ندای سردارش در گوش ها می نوازد" اگر دین ندارید آزاده باشید"




    ©2013 APG.ir