تعداد بازدید: 2419

توصیه به دیگران 1

يکشنبه 10 تير 1386-0:0

یک کلمه: شیخ جواد لاریجانی

الف.نوازنده


دوستان و همکاران ما به ما گفتند که هر هفته یکی از کلمات مان را به تذکره افراد اختصاص دهیم، ما هم اگرچه در این مورد قصد جسارت و دخالت نداشتیم، ولی یکی دو تذکره ای خواهیم نوشت. ضمنا از اینکه چند روزی کلمات مان به موقع صادر نمی شود و دوستان فکر می کنند ممکن است ما دیگر از نواختن آنان ممکن است دست برداریم عذر خواسته و از امروز، هر روز در خدمت خوانندگان یک کلمه هستیم.


آن هر علم را شامل، آن جواد کامل، آن بحر عمیق، آن کاشف مباحث دقیق، آن شیخ الشیوخ فن ریاضی، آن دائم الذکر مذاکرات ماضی، آن آمده از برکلی و لاریجان، آن خورنده کشک و بادمجان، آن سخنگوی صامت شیخ ناطق، آن عذرای نیک براون را وامق، آن مذاکره کننده با شیطان رجیم در جهنم، آن لیبرال و اصولگرای درهم، آن تالی تلو اینشتن، آن پیرو پنج تن، آن محاسب تانژانت و کسینوس، آن متجسد ارسطاطالیس و بطلمیوس، آن جالس نیاوران، آن وکیل اسبق تهران، آن رئیس مرکز فیزیک و ریاضی، آن مشاور حقوق بشر در امر قاضی، آن یار جانی، آن کیسینجر ثانی، العبد الفانی، شیخنا و مولانا و وتدنا شیخ محمدجواد لاریجانی، دیپلمات بود، و فارغ از کت و کراوات بود، و باسوات بود.


نقل است چون بزاد تا ده سال سخن نگفت، تا چند حکیم بیامدی و معجون زبان گنجشک به وی خوراندند تا مرهم شود، پس یکباره زبان گشوده و گفت: « الدو الدو فهو الچهار»( ترجمه: دو دو تا چهارتا، سه سه تا نه تا، چار چار تا شونزه تا . الخ...) پس، از ثقل این معجزت ده حکیم از هوش رفتند و مترجمان و اصحاب هندسه بیامده، در شرح این نکته بسیار گفتند، تا شیخی بیامد و گفت: او را به ینگه دنیا بفرستید، چون شیخنا، ابوعلی سینای ثانی بود و هر چه داند نهانی بود. و بدان زمان هیچ کشتی نبود، و شیخنا به طرفه العینی طی الارض بکردی و بر قالیفرنی نازل شد و به چند سال مشغول کامل کردن چند پازل.


و اول کار وی آن بود که چون به مدرسه نصاری در قالیفرنی برفت، به یک ساعت هر چه مساله در کتب ثقیله بود، به خط خوش نبشتی و حل بکرد، و چند اوستاذ از اجله علمای نصاری بیامده و باز مساله آوردند، پس باز نبشتی و حل کرد، پس به هفت بار شتر از کتب ثقیل در جبر و مثلثات و اسطرلاب و جفر و خصینوص بیاورده، هرکدام به لمحه ای حل نموده، دیگر هیچ مساله در کل بلاد فرنگیان خاج پرستان نماند، پس حاکم قالیفرنی بدو گفت: « پلیز کام آن، توبی اور نات توبی؟» ( ترجمه: ای شیخ! بر ما مرحمت نمای و ریاست امور ما را بپذیر و هر چه سکه زر و کنیزکان جمیل و غلامان رشید و عمارت و باغات مفرح خواهی به تو دهیم.) اما شیخنا گفت نمانم و به چشم هم زدنی طی الارض کرده، به طهران داخل شد و در آنجا بود تا چند سال.


از وی کرامات بسیار نقل است. اول آنک هر مذاکره که کردی تا به جنگ نرسید ول نکرد و این معجزت تا قبل از شیخنا هیچ شیخ نکرده بود. دویم آن بود که چون آینه بدید هرچه از احوال آینده بود بگفتی و هر چه گفت معکوس بود. سیم آن بود که شیخ به هر منزلی که وارد شد در آن، مرکز تحقیقات بساخت و چون برفت سقف آن فرود بیامد، چهارم آن بود که هرچه گفت در آن زمان کس ندانست، مگر فرنگی بود و از لندن بیامد و آن نیز از قبل بدانستی که شیخنا چه گفت.


شیخ احمد متوکل در نعت وی بگفت: « انت رجل دقیق و الدیبلوماسی» ( ترجمه: جواد پسر خاله ماست و تائیدش می کنم.) و شیخ اکبر ولایتی در وصف وی بگفت: ده سال دهن ما رو سرویس کرد. و شیخ اکبر شیخ الشیوخ بگفت: چون به یمین شدیم در یسار بود و چون به یسار آمدیم به یمین شد. و شیخ محمود منور از باب وی بگفت: فارسی حرف می زنه؟( ترجمه: نهی نهی، مه را دل جواهر کرتاهی.)


بدو گفتند بر آب مذاکره کنی؟ گفت: کنم. گفتند: بر هوا مذاکره کنی؟ گفت: کنم. گفتند: در جنت مذاکره کنی؟ گفت: او کی هچ! گفتند: در جهنم مذاکره کنی؟ گفت: کنم. گفتند: با یهود و نصاری مذاکره کنی؟ گفت: ایکی ثانیه، این که کاری نداره. گفتند: با فرنگیان و خاج پرستان و بریطانیان مذاکره کنی؟ گفت: واووووو! آخ جون! گفتند: با شیطان مذاکره کنی؟ گفت: کنم. گفتند: با کدام کس نتوانی مذاکره نمایی؟ گفت: انت مصاحب بکل لسانی الا فرس( من به هر زبانی مذاکره می کنم جز با خودی و به زبان فارسی)


و شیخنا بزیست تا هشتاد سال، تا عزرائیل بر وی نازل شده و بدو گفت: خواهم که جانت بستانم، شیخنا خندیدی و گفت: اول مذاکره بکنیم، اگر توافق کردیم بعد، و ده سال مذاکره همی کردند تا حضرت عزرائیل خسته شد و گریخت و شیخنا تا سیصد سال زنده بود.(tiknews)


    ©2013 APG.ir