تعداد بازدید: 2203

توصیه به دیگران 1

پنجشنبه 14 تير 1386-0:0

بهجت و مهري

براي روز مادر(كامران محمدي)


رگ‌‌هاي آبي دست هاي مادرم را به ياد مي‌آورم و تشت‌هاي پر از لباس زمستاني. طعم يگانه تنهايي و شب‌هاي چشم به راهي...
بهجت‌الزمان اسفندياري مي‌گفت: خيلي خوب نيست. من راحت نيستم اين جا. باهيچ كدام از اين‌ها نمي‌‌توانم حرف بزنم. من تنها هستم.
همين 5 هفته پيش بود كه بهجت‌الزمان 92 ساله، چشم‌هايش را بر آسمان دودآلود تهران بست، خواب جنگل‌هاي افرا و سرخس‌هاي يوش را ديد و به برادر بزرگش ملحق شد.هيچ. تمام آوازه نيما با تمام ادبيات روي شانه‌هايش نتوانست او را جز براي مردن، از آسايشگاه بيرون بياورد. بهجت‌الزمان، 4 سال در جاده‌هاي سبز كهريزك قدم زد تا سرانجام ايستاد، خسته شد و براي هميشه به مازندران برگشت...

مهري مهرنيا اما هنوز منتظر است. شايد سيمرغ بلورين روزهاي كف‌زدن و نور و تماشا، بال‌هايش را بر دشت‌هاي مرده جنوب تهران بگستراند و او را سوار بر گرده‌هاي غول آسايش به قله‌هاي جواني بازگرداند.
مهرنيا مي‌گويد: گفتند براي 10، 20 روز مي‌بريمت تا حوصله ات سر نرود. آمديم و حالا ديگر ماندگار شده‌ايم.رگ‌هاي آبي دست‌هاي مهرنيا و بهترين بازيگر نقش دوم زن براي تنوره ديو: «خيلي وقت‌ها دلم تنگ شده كارهايم را ببينم، يا حتي كارهاي ديگران را، اما نمي‌شود. حتي آخرين فيلم خودم، ازدواج به سبك ايراني را هم فقط اوايلش را ديدم.» رگ‌هاي آبي دست‌هاي مهرنيا، تشت‌هاي پر از لباس، سيمرغ، طعم يگانه تنهايي و كهريزك.(hamshahri)


    ©2013 APG.ir