روستای میانرود قائمشهر، میزبان خوانِ خردِ فردوسی
چند سالی است که فردوسی و شاهنامه اش بیشتر به میان مردم رفته، وهمراه کلاس ها و انجمن های حافظ خوانی و مثنوی خوانی رونق یافته اند.

مازندنومه، بیزن هنریکار:
●دریچه:
فردوسی و شاهنامه اش در فراز و فرود های تاریخ اجتماعی ایران، همواره حضور داشته اند و دارند. مردم این سرزمین درتنگناها و روزگاران تلخِ کاهش شادی ها، از آنان یاری می جویند و امید می¬یابند. چراغ شاهنامه در پریشان حالی ها روشن می شود و راه می نمایاند، آن گاه که پیر توس می گوید:
چو شادی بکاهد، بکاهد روان
خرد گردد اندر میان ناتوان
خرد چشم جان است چون بنگری
تو بی چشم شادان جهان نسپری
اکنون چند سالی است که فردوسی و شاهنامه اش بیشتر به میان مردم رفته، وهمراه کلاس ها و انجمن های حافظ خوانی و مثنوی خوانی رونق یافته اند. از جملۀ این¬ها، یکی هم" کلاس شاهنامه خوانی روستای میان¬رود قائم¬شهر" است به چراغداری وهمت بی هیاهوی بهمن ذوالفقار. او خود میان¬رودی است و به یاری برادران و دوستانی همراه، تندیس بزرگ و اندیشمندانه ای از حکیم فرزانۀ توس را، در میان روستایشان نهاده اند. اکنون کمابیش دهه¬ای است که او و همراهانش، در روزهای پایانی اردیبهشت یا آغاز خرداد، جشنی در زمین پرچمن فوتبال این روستای زیبای کنارۀ سیاه¬رود برگزار می کنند. امسال این جشن در روز جمعه دوم خرداد، پر رونق¬تر و گرم¬تر از سالهای پیش و با جمعیتی انبوه¬تر برگزار شد. پیر و جوان و کودک در آن حضور یافتند، سخنرانی و نَقالی و موسیقی شنیدند و شادی کردند.
●سین برنامه
پس از خوشامد گویی اسماعیل رستم پور ساروکلایی؛ مجری برنامه ، گروه برادران رمضانی، به سرپرستی رجب رمضانی، از آهنگ سازان و نوازندگان پر آوازۀ مازندران، جمعیت را میهمان چند قطعه موسیقی شادمانۀ محلی کردند. سخنرانی جمال طاهری، نقالی حسین کاظمی محمود آبادی( مازندیار) نقال و شاعر، شعر و آوازخوانی خواهرکان همزاد آوینا و ماتینا عادلیان، شعر خوانی گُردآفرید بیرگانی دختران مهرانگیز و اردوان بیرگانی و نیز نقالی ترکیبی خانوادۀ بیرگانی از دیگردیدنی ها و شنیدنی های برنامه بود.
●سخنرانیِ آغاز
سخنران برنامه، جمال طاهری شاهنامه پژوه بابلی بود که در بارۀ اهمیت زبان و فرهنگ پارسی، پس از یورش عرب ها و نیز کسانی چون ابومنصور محمدبن عبدالرزاق توسی فرمانروای توس و وزیر خردمندش ابومنصور معمری گفت که همت کردند و از گوشه و کنار ایران بزرگ، خداینامه های فراموش شده و سوخته را گرد آوردند و شاهنامه ای به نثر نوشتند، حرف زد. همین نسخه بود که افزون بر شاهنامۀ دقیقی به دست حکیم توس رسید و او نیز کاخ بلند شاهنامه را بر پی آن برافراشت و جاودانه کرد. چندان که در سده هایی بسی دورتر، شاعری چون شفیعی کدکنی برایش چنین بسراید:
بزرگا، جاودان مردا، هشیواری و دانایی!
نه دیروزی که امروزی، نه امروزی که فردایی
چو زین جا بنگرم زان سوی ده قرنت همی بینم
که می گویی و می رویی و می بالی و می آیی
به گِردت شاعران انبوه و هر یک قله ای بشکوه
تو اما در میان گویی دماوندی که تنهایی
اگر خوزی، اگر رازی، وگر آتورپاتانیم
تویی¬آن کیمیای جان که در ترکیب اجزایی
تو گویی قصه بهر کودک کُرد و بلوچ و لُر
گر از کاووس می¬گویی، ور از سهراب فرمایی
اگر در غارت غُزها، وگر در فتنۀ تاتار
وگر در عصر تیمور و اگر در عهد این هایی
هماره از تو گرم و روشنیم ای پیر فرزانۀ
اگر در صبح خرداد و اگر در شام یلدایی
چو از دانایی و داد و خرد، دادِ سخن دادی
مرنج ار در چنین عهدی فراموشِ به عمدایی
بزرگا، بخردا، رادا، به دانایی که می شاید
اگر بر نا توانی های این خُردان ببخشایی
● نقالی حسین کاظمی
حسین کاظمی محمودآبادی از سفر رستم به توران، شکار گورخر و کباب کردن و خوردن آن، ناپدید شدن رخش و حرکت شتابان رستم به سوی سمنگان برای یافتن رخش و آشنایی¬اش با تهمینه شاهدخت سمنگانی، به زبان مازندرانی نقالی کرد. این نقالی پر شور و چربدستانۀ مازندرانی کاری نو بود از این شاعرِ بومی سرا، که همزمان گرم برگرداندن شاهنامه به زبان محلی است.
● آوینا و ماتینا عادلیان
این دو خواهرک همزاد در سایۀ پشتیبانی مادر و پدر و راهنمایی¬های استادشان علی مصیبی آلاشتی، مدیر آموزشگاه رِ سی، چند سالی است که شورمندانه گرم ترانه خوانی در گردهمایی¬ها و مجالس دوستانۀ فرهنگی¬اند. در ایام نوروز درسفری که به خوزستان داشتند، ترانۀ زیبایی برای سرزمین ایران خواندند که مدت ها در¬ فضای مجازی دست به دست، وبرای آن احساسات گرمی ابراز می¬شد. این بار هم، نخست شعر زیبایی دو به دو دکلمه کردند و سپس ماهرانه، ترانۀ شورانگیزی برای ایران خواندند.
● خانوادۀ بیرگانی
بیرگانی ها چند روزی میهمان خانۀ بهمن ذوالفقار در میانرود بودند. دو سه روزی مانده به جشن فردوسی، با دوستانی دیگر به خدمتشان رسیدیم و از حال و روزشان پرسیدیم. آن ها هم صمیمانه حرف زدند و از زندگی و پیشینۀ خود در این کار گفتند. اردلان گفت من مسئول انجمن نمایش مسجد سلیمان بودم و احساسم این بود که دیگر کارکردن در این سرزمین برایم سخت شده و دارم در جا می زنم. همراه دو سه دوست دیگر تصمیم قطعی گرفته بودم برای رفتن به خارج. در زمستان آن سال، جشنوارۀ تآتر شهرستان ها در مسجدسلیمان برگزار شده و گروهی از اندیمشک آمده بودند که این مهرانگیز خانم هم در میان آنان بود(بعد می¬خندد و داستان زیبا و غریب آشنایی خود و همسرش را می گوید).
خلاصۀ حکایت این است که دوستان هنرمندش میلی به مهاجرت او ندارند. نقشه ای می کشند و به مهر انگیز می گویند که اردلان خواستگار اوست. این را با اردلان در میان می گذارند، او را شگفت زده می¬کنند و به بهانه ای دیگر به اندیمشک می¬کشانند. دوستان هم پیمان اردلان که برای سفر خارج به تهران رفته اند، پیاپی به او پیام می دهند بیا که داریم می رویم و او هر بار می گوید خودم را می رسانم. اما سرنوشت به یاری دوستان دوستدارش، ورقی دیگر برایش رقم می¬زند. این است که او می ماند وبه آن دوستان می گوید که بروند! حقا که این هم از عجایب بازی روزگار و دگرگونی مسیر زندگی، چون مسیر رود به دست حوادث طبیعی و غیر طبیعی است. امروز اگر او رفته بود، این خانوادۀ شیفته و پرشور شاهنامه خوانِ بختیاری هم در ایران نبودند. فرصت ها چون ابر در گذرند، این از بختیاری هاشان بود که روزگار این دو تن را در کنار هم ودر راهی مشترک نهاد. افزون بر این فرزندی که از آنان به جهان آمد نیز، پویندۀ همین راه شد. آن شب دریافتیم که مهرانگیز قُلاوند، زادۀ 1357 اندیمشک، اصلا خرم آبادی و آموزگار آواز است، صدای خوشی دارد وترانه سرود های لُری را خوب می خواند. گُردآفرید، زادۀ اردیبهشت ۱۳۹۵ شهرکرد، کلاس چهارم دبستان و عاشق فردوسی و شاهنامۀ اوست. اردلان زادۀ 1353 مسجد سلیمان است. آن ها در فروردین ۱۳۸۵ ازدواج کرده و کار شاهنامه خوانی و نقالی را به شیوۀ ابداعی تلفیقی خود، از ۱۳۸۷ پی¬ریخته اند. شبی مهربانانه و نیک در کنارشان گذراندیم و با باری از شادی و آرامش باز گشتیم.
● اجرایی زیبا و شکوهمند
پردهای پیش تر از اجرای بخش دوم موسیقی برادران رمضانی در پایان این آیین، خانوادۀ بیرگانی بر خوان خرد حکیم توس پیدا شدند و پس از شعرخوانیِ عالی دخت شان گردآفرید از شاهنامه، اجرای فرازی از شاهنامه را، جانانه به نمایش در آوردند. آن جا که سهراب به فرمان افراسیاب به دژ سپید در ایران می تازد و هُژیر، پهلوان دژ را به بند می کشد و گردآفرید دخت فرمانروای دژ به میدان نبرد می آید و پس از جنگ و گریزی تند، کلاه¬خُود از سر بر می گیرد و سهراب را اسیر کمند زیبایی و خوبی خود می کند. این فرازی زیبا از شاهنامه است و شاید کسانی دیگر نیز به رسم معمول نقالان آن را خوانده باشند. اما بدعت بیرگانی ها از آن جا ناشی می شود که اینان تنها شاهنامه خوان نیستند، بازیگر تآترند، اهل کتاب و مطالعه اند و دستی در شعر وادبیات دارند. مهر انگیز هم که صدایی خوش دارد و آموزگار آواز است، در هنری تلفیقی و به هنگام، فضایی از شاهنامه را به تناسب با شعری از اخوان ثالث یا ابتهاج و... پیوندی طبیعی می دهند. مثلا هنگامی که دخت ایران گردآفرید به تنگنا می افتد و روزگار ایران برمی گردد، مهرانگیز پا بر زمین می کوبد و چندبار می گوید: ایران...ایران...ایران...سپس او و اردلان می خوانند: ایران ای سرای امید... و تلخ و غمگین، نفس نفس زنان ادامه می دهند: اگرچه دل ها پرخون است...و پرشور پی می گیرند: راه ما راه حق راه بهروزی است - اتحاد، اتحاد رمز پیروزی است. چون اهل تآترند، به یاریِ زبان بدن، فضا را به دل مخاطب می برند. آن ها نقالی جمعۀ میان¬رود را، پس از مقدماتی به شیوۀ ویژۀ خود، با شعری از آخر شاهنامۀ اخوان ثالث آغاز کردند:
ما، فاتحان شهرهای رفته بر بادیم
باصدایی ناتوان تر زانکه بیرون آید از سینه،
راویان قصه های رفته از یادیم...
آنگاه در سطری مناسب، آن را به فضایی از نقالی شاهنامه پیوند داده و روان فردوسی و اخوان و ابتهاج و ..را شاد کردند. بیرگانی ها راهی نو در نقالی سنتی ایران گشودهاند. آنان با همین شیوه به کودکان دیار خود شاهنامه خوانی می آموزانند و در شهر گوناگون ایران نقالی نو می کنند. خانوادۀ بیرگانی، سفر نقالانۀ امسال شان را در ۱۴ اردیبهشت از چهارمحال و بختیاری آغاز و با نقالی در استان¬های لرستان، خوزستان مرکزی، تهران، مازندران(نوشهر)، گلستان، خراسان شمالی و خراسان رضوی، در ۲۵ اردیبهشت، روز فردوسی در آرامگاهش توس پایان دادند. با این همه به دعوت شاهنامه دوستان میان¬رود، در روز جمعه دوم خرداد به این روستا آمدند و با اجرای پرشور خود بر گرمی و روشنی این آیین افزودند. امید که راه تازۀ آنان در اینگونه روایت و نقالی، مشتاقانی جوان و پویا در ایران بیابد و فراگیر شود.
● جمشید نیکوزاد
گروه موسیقی رمضانی ها( نورعلی، رجب، قاسم و سیاوش)، همراه دوستان دیگری چون مهرداد و نرگس نیک رفتار، بابک خوش رو و رحیم حسین زاده چالی خوب ظاهر شدند و بر گرمی جشن افزودند. اما جمشید نیکوزاد با نواختن نقاره و ضرب زورخانه و خوانندگی و چکّه سمای مازندرانی اش همراه برخی زنان و مردان میهمان در پایان برنامه، حکایتی دیگر تر داشت. او سال های سال است که بی هیچ داعیه ای در پهنۀ موسیقی مازندران می¬کوشد. نیکو زاد با نواختن انواع سازهای کوبه ای، در عین همکاری با گروه های گوناگون موسیقی محلی در شهرهای استان، چند کار مستقل مانند اَرمون، بی گِمون، گرمِ نون و... نیز انتشار داده و در آن ها افزون بر آهنگ سازی، نواخته و ترانه هایی خوانده است. او هنرمندی کوشا و شایستۀ تحسین است.
● یاد از کسانی دیگر
این آیین به همتی همگانی برگزار شد، بهمن ذوالفقار و دوستانش، میدان دار و برنامه ریز بودند، اما بی شک، بی مدد یاوران کلاس شاهنامۀ میانرود، همیاری و همکاری شورای اسلامی و دهیار و نیز برادر کهترش رمضان ذوالفقار، مهدی رفیعی؛ کوشندۀ پیگیر پروپاگاندای فضای مجازی و در سایه بودگانی که نامشان را نمی دانم، برنامه به این خوبی پیش نمی¬رفت. آنان نیز در خور سپاس و آفرین و دست مریزادند!
● پایان روز فردوسیِ میان¬رود
در پایان، پس از اجرای قطعاتی از موسیقی مازندران، موسیقی شادی نواخته شد و برخی مردم خندان و خشنود، دل به دریا زدند و به میدان پر چمن برنامه ¬آمده و به رقص برخاستند. چهره ها و برق چشمان جماعتی که به میدان نیامده بودند نشان می داد که آنان نیز در دل هاشان، رقص می کنند. روان های فردوسی و اخوان ثالث و ابتهاج و باجلان فرخی و ابوالحسن خوش¬رو-که ترانه هایش را خواندند- و احمد محسن پور که آهنگ هایش را نواختند نیز، در هوای لطیف اردیبهشتی عصر، با آن ساز و نوا، شادمانه چرخ می¬زدند و می¬رقصیدند.