تعداد بازدید: 8016

توصیه به دیگران 1

دوشنبه 6 خرداد 1387-0:0

اِسا شعر فرابومی ترین شعر بومی

يادداشت و اساشعرهاي جليل قيصري،شاعر صاحب سبک نوشهري،


پيشرفت نظریه های  نوین اجتماعی ،فلسفه ی تاریخ را به وجود آورده است که به سه پرسش اساسی پاسخ می گوید و عبارتند از:

۱ـ هدف ۲ـ راه و حرکت 3- مسیر و منازل برجسته

 از طرفي ديگر، تئوري های تازه ی اجتماعی :جامعه شناسی ،روانشناسی و تاریخ ادبی را خلق کرده است که البته در بحث از تاریخ ادبی هدف بر رسی  ادبیات در بستر زمان و مکان است نه بر رسی زندگی ادیبان . بطور کلی ادبیات به سوی رهایی و  آزادگی پیش می رود که این رهایی بیرونی و درونی است.

رهایی بیرونی شعر یعنی جدا شدن از پند آموزی های اخلاقی و فلسفی،به زمین نهادن بار نثر ،تعهد و وفاداری به خود ،نزدیک شدن به جوهره و منطق درونی خود و رها یی درونی آن،  جدا شدن از شکل ها  و قالب های کلیشه ای و مضامین تکراری است و رسیدن به هندسه و معماری نو و خلاقیت تازه ورهایی بیرونی شاعراستقلال است از کاخ ها و در بار ها ودر دوران جدید ،احزاب و قبیله های نو پدید و از طرفی توجه به نحله ها و قالب های شعری  گذشته،که در این استقلا ل به رهایی درونی شاعر می انجامد که همانا تعهد به انسانیت است  و قلم  زدن در سنگر دفاع از  حیثیت انسانی.

در ادامه ی تاریخ ادبی ایران و شعر پا رسی هر پدیده ی نوین شعری از  جمله اِسا شعرباید به چهار  پرسش : 1-هدف 2- حرکت و چگونگی آن 3-جهت حرکت ،اطراق گاه ها و منازل 4-توشه ی راه و سازو برگ لازم . پاسخ دهد .

 1-هدف اِساشعر:

هدف اِسا شعر رفتن به سوی رهایی و  آزادگی درونی و بیرونی است که از یک سو با دور شدن از عوارض غیر شعری،فرم ها و معنا های غیر ادبی ،عریان شدن از سیرت و صورت کاذب و نما یاندن زخم ها و رنجمایه های  ذاتی شعر ممکن می شود و از جانب دیگر با دور شدن شاعر از گرایش های حزبی و قبیله ای ،پند و اندرزهای اخلاقی و تو صیف ها و نظم های عبرت نامه ای و سفر نامه ای ؛که تعهد هنر به غیر خود تسلط جریانانات غیر هنری را به هنر هموار می کند و باعث سمت و سو و گرایش خاص آن می شود که نمونه هایش را تاریخ ادبی ایران با نام های ادبیات در باری و خانقاهی از سر گذرانده است .

اِسا شعر و اِسا شاعر در هدف به خود متعهدند و در اینجا تعهد به خود یعنی تعهد به همه ی انسان های روی زمین .چرا که اساشعر و اسا شاعر می خواهند در د و شادی مشترک باشند .

 ۲ـ حركت و چگونگی اِساشعر :

 اِسا شعر اگر چه فرزند به وقت متولد شده ی تاریخ ادبی مازندران است و در شرایط زمانی و مکانی مناسب با خود به وجود آمده است (بالندگی و پذیرش آن در میان خوانندگان و سرایندگان جوان دال بر این مدعاست )اما تا کنون با تنازع و تقابلی هم مواجه بوده است که یکی تقابل بیرونی است که بین آن و سنت های سنگ شده ی هنری اجتماعی و هنجارهای ریشه ای وجود دارد .

چون مانند هر پدیده ی نو ،می خواهد همه چیز را به روش خود باز آفرینی کند . دهن کجی و یا سکوت بخشی از حوزه های ادبی در مازندران گواه این مطلب است . چالش درونی اسا شعر اما در بر خورد شاعر با خود شعر مشهود است یعنی با زبان ،بیان و مضامین شعری .اساشعر اگرچه دنباله ی منطقی و فرزند مشروع دو بیتی ،امیری، کتولی و دیگر ژانر های اصیل مازندرانی است با زبان و مضامین بر خوردی دیگر گونه دارد .

به تشبیهات مکانکی ،روایات توصیفی و قالب های سنگ شده پا یبند نیست و از جانبی به نو ستا لوژی گریه و خنده و طنز واره های آبَکی معمول.اسا در معنا به تجربیات ناگفته و فرار ،تبار شنا سی و تبار سازی کلما ت و تصویر های درونی بیشتر نظر دارد و در صورت به هندسه و معماری نو ،تحریف به جای نحوی ،غریب گردانی کلمات و در نهایت حس و حال تازه .محرک اساشعر عشق به آزادی و آزاد ی بخشی صورت و معناست و مکانیسم آن تنازع و تقابل درونی و بیرونی که پیشتر گفته شد .

 ۳ـ مسير حرکت اِساشعر:

 

تاريخ ادبي مازندران اگرچه پیشینه های مکتوبش مفقود شده است اما همچون ادب رسمی کشور دوره های متوالی تاریخی را طی کرده است .در بررسی توالی تاریخی ادب مازندران با توجه به شواهد اندک ،شعر هماره بین عینیت و ذهنیت در نو سان است اما با توجه به مسائل زیست محیطی و جغرا فیای خاص ،چربش بیشتر با عینیت بوده است .

 یعنی مصالح چه در ریتم و صدا و چه در تصویر و اشیا ءبر گرفته از طبیعت بیرونی است نه از معنا های بی مد لول ذهنی ولی چگونگی بر خورد با اشیاءو عناصر طبیعت بیشتر تشبیهی و تو صیفی بوده است و به جز ءتعدادی از دوبیتی های گمنام سرا یان محلی و آثار بر جسته ی "امیر پاز واری و نیما یوشیج"در اکثر موارد با اشعاری مواجه هستیم که گوینده با توصیف های سطحی و تشبیهات مکانکی  در سطح می ماند و یا از کنار شعر می گذرد و در نهایت اشعاری آفریده می شود نظم گونه و یک بُُعدی،بدون جوهره و لایه های درونی و ابعاد گونه گون (طنز واره هایی که به تقلید از نمونه های وارداتی پیش از هسا شعر گفته می شود )فر آورده ی چنین تفکری است .

اسا شعر به انتخاب اصلح در- بُعد ادبی اش- نظر دارد و خلاقیت در یک ترکیب تازه در صورت و معنا . انتخاب اصلح هما نا بکار گیری مضامینی است که با ذات شعر پیوند خورده اند ،معنا و مضامین بومی که آینه ی کوچکی می سازند روبروی چهره ی جهان فرا بوم .اسا شعر فرا بومی ترین شعر بومی است . برکه ای است که در یا را تداعی می کند و درختی  که جنگل را .

ترکیب تازه ای است از صورت ها و معنا های جها نی . اسا  فقط به چهار دیوار بسته ی بومیت متمایل نیست تا فقط  لو دگی های رسانه ای و پستک و کلاه نمدی تکرار مکرر پیامش باشد. از دریچه ی نگاه خود به نظاره ی جهان می نشیند نه این که از نگاه  دیگران خود را ببیند . سعی اش بر این است که خانواده ی روستایی را به دهکده ی جهانی ببرد .

در این کشتزار می کارد و می درَوَدتا در خود کفایی فرهنگی آبشخوری باشد برای زبان اصیل پارسی و هم با برهنگی و جو هرینه شدن خود زخم ها و شادی هایش را به نمایش بگذارد تا مواد خام و غنی بو می ما با بَزَک پست مدرن و نام و نشان و تفاخر به خود ما تحویل داده نشود .اگر زبان  نه چندان معروف ژاپنی می توا ند هایکو اش را جهانی کند زبان مازندرانی که ریشه در یکی از عمیق ترین و زیبا ترین زبان یعنی پارسی دارد با پدید ه های نوین شعری اش می تواند در این روستای جهانی یا دست کم در خانه ی خود حرفی برای گفتن داشته باشد ؟

4- ره توشه و ساز و برگ اسا شعر

 راه توشه و ساز و برگ اساشعر با احتساب مواردی که در لا به لا ی سطور بند های پیشین گفته شد عبا رتند از :

۱ـ ايجاز و کو تاهی شعر (بکار گیری فرمی به ضرورت محتوا که بیشتر به کوتاهی و ایجاز کیفی متمایل است )-وفعالیت و تحرک

۲ـ تصوير

۳-هندسه و معماری نو

 

۱ـ ايجاز و کوتاهی شعر

 

اِسا، شعري است موجز و بیشتر به کو تاهی می رود و زاییده ی پیشینه های خود است اما برای زمان و مکان حال . از چهار دانه های امیر پازواری و نیما آبشخور گرفته است و اگر دور تر برویم از گات ها و خسر وا نیات و هم نسبتی دارد با ترانه های محلی  و کتولی و موری و لا لایی .

شکل فعلی آن هم به ضرورت زمان و با فوران محتوا به وجود آمده است اسا بازتاب ناگهانی حالت درونی است به معنای معاصر بودن آن ...اما این بازتاب سطحی و گذرا نیست چرا که شمه ای از رنج ها و گدازه های ته نشین شده است که به صورت اسا شعر سر باز می کند . برخی این شعر را شبیه هایکو های ژاپنی گرفته اند که این تصور چه به لحاظ فرم و چه محتوا یکسره غلط است . هایکو شعری است هفده هجایی که به سه بخش تقسیم شده است اما اسا شعر فرمی است به ضرورت محتوا که گاه در دو مصرع :

 

۱ـ دنياءِ اُپی اِ آدم  مه

 

شه خِنه اِ لَه غریب.*

 

ترجمه :

اهل دهکده ی دنیایم

 

در خانه ي خود غریب.

 

۲ـ كوه و دریا کِمٌه

 

مه للّه وا رِ نَئینه

 

ترجمه:

 

کوه و در یا می کنم

 

نی هفت بندم را ندیده اید؟

 

 و گاه در پنج یا شش مصرع خلاصه می شود :

 کیج کیجا چایی چینِنِه

 

خَسگی کیجا ئونٍ

 

"دشت وا "و شِنه فردا ءِ ار مونٍ

 

 

دختران چای می چینند

 

خستگی دختران را

 

"دشت وا" آرزو های فردایشان را .

 

 

ویا:

حرام بویمِه

 

اّگه اینِه

 

اته دَسٌه مانقله بیار

 

اّته وَردّه

 

اته سینه کتو لی

 

حرام بویمه .

 ترجمه:

 حرام شدم

 

        اگر می آیی

 

       یک بافه گندم نورَس بیاور

 

     یک بلدرچین

 

    یک سینه "کتولی "

 

   حرام شدم .

 

از نظر محتوایی هايکو مبین نمود های طبیعی است .یعنی شعری است فلسفی –تصویری یعنی نمود های طبیعی را بدون دخل و تصرف بازتاب می دهد .بنا بر این به اجتماع و رنج مایه های انسانی کمتر می پر دازد .در هایکو بیشتر طبیعت جدا از انسان تصویر می شود و به همین دلیل فعل و تحرک در آن کم است و بیشتر ناظر بر تصویر های ایستا و طبیعی است .

هایکو بیشتر تصویر های بیرونی و قاب شده از طبیعت را نشان می دهد و تا حد زیادی فاقد حس و حال و حرکت است و منفعل اما اساشعر سعی می کند که حاوی رنجمایه های بومی و بشری باشد و رونده و فعال بسامد فعل و حرکت در صورت و معنا نشانه ی پو یایی و حرکت این شعر است .شباهت های اقلیمی مانند کشت و کار و طبیعت و رو حیه ی مردم ممکن است این دو نوع شعر را از نظر شکلی و گاه محتوایی به هم نزدیک نشان دهد که در لحظه های متعالی هستی به ایما و اشاره بسنده می کنند اما نمی توان گفت اساشعر بر گرفته از هایکو است  چرا که اگر اسا شعر از چهار دانه ها و ترانه های روستایی پیش از خود و اگر دور تر برویم از گات ها  و خسروانیات آبشخور گرفته باشد پس جایگاه هایکو در کجاست ؟

آیا می توان گفت خود هایکو از ریشه های شعری ما متاثر است ؟در هر صورت مهم انتخاب اصلح است و خلا قیت در یک تر کیب تازه .تاسی نیما از شعر فرانسه هم بر کسی پوشیده نیست اما نیما زاده ی منا سبات فرهنگی –اجتماعی و ذخیره های بومی خود است بی دلیل نیست که پیش از هر چیز خود را متاثر از «گات»می داند .

 ۲-تصویر

تصویر ها در اساشعر بیشتر درونی هستند که از استحاله ی طبیعت زنده در زبان زنده به و جود می آ یند از این رو ی که از هر موضوع مشخص با کلمات مربوط به همان موضوع سخن گفته می شود بنا بر این ایما ژها ،ایماژهای صرف از طبیعت نیستند و فعل و تحرک در آنها دیده می شود .دیگر این که تصویر های درونی تصویر هایی هستند که نمی شود آنها را نقاشی کرد . مثل بیشتر ایماژهای شعری نیما یا "ماه سرو بالای "نظامی و "شیر آهنکوه مرد "شاملو و یا تصاویر شماری از اسا شعر :

 

راه بویمِه گِه نرسم

 

روجا بویئِه گه نار سِنِ

 ترجمه:

راه شدم که نرسم

 

روجا شدی که نیفروزی .

 

یا:

 

ته اَرمون سی سا له بَوه

 

هَمِش

 

تو تِه تَنِه پج

 

تیل ته پا وز ار

 

غم ته خواستگار .

 ترجمه:

آرزو هایت سی سا له شدند

 

همیشه

 

تن پوشت از تب و خستگی

 

پا افزارت از گل و لای

 

خواستگار تو هم غم ...

 شاعر محلی که بیشتر با دانش زندگی سرو کار دارد تا دانش کتابی ،تصویر های کلیشه ای و بسته بندی شده ارائه نمی دهد بلکه همان تصاویری را منعکس می کند که در طبیعت اما در پشت اشیا ءکشف کرده است . در شعر محلی کلمات بدون این که از پیش تعیین شده باشند و یا از متون دیگر گرفته شده باشند بطور آنی همراه با موضوع خود می آیند به همین دلیل چه در آثار فولکلور وچه در اساشعر نسبت به شعر فارسی بیشتر با شی –کلمه مواجهیم :

اولی آینه اِ لَه

 

چار ده تا وَل بویٌه خال

 

گل و گل

 

سینه به سینه  یال به یال

ترجمه:

در آینه ی آیش

 

چهارده نورَس خم شده

 

گُل و گِل

 

سینه به سینه  دوش به دوش هم .

 

یا :إرزا بویٌه تیمجارِ

 

ته خِشِ جا پیر بَوِه

 

بی مزِّ ه تیمکن نخاینه؟

 ترجمه:

 تخم زار از حد گذشته ای

 

بوسه گاه تنت پیر می شود

 

تخم کن بی مزد نمی خواهی ؟

 

وَرفِ لاچه لاچه

 

لخت دارِ سرِ برسی میوه کلاجِه

 ترجمه:

 

برف گوله گوله می بارد

 

کلاغان بر درخت عریان  میوه های رسیده اند .

اساشعر اگرچه کوتاه است، تلنگری است بر اندیشه ی مخاطب و او را به جایی فراسوی تصویر ها و کلمه می بردهر جا که تصویر تمام شد ،شعر تمام نمی شود بلکه ادامه می یابد . زبان موجز و شسته رفته ی اساشعر دارای استخوان بندی تصویری است که با گره ها و مفاصل زبانی به هم متصل می شوند اما تصویر ها بیشتر درونی اند و دارای لایه های متحرک و پو یا .

4_هندسه و معماری نو

همان طور که پیشتر گفته شد  اسا شعر زا ده ی پیشینه ی دور نزدیک خود است در زمان و مکانی بهنگام .قالب نرم و ظریف دوبیتی و چهار دانه ها ی دیگر با این که هنوز در انعکاس مضامین عاشقانه و رمانتیک تا حدودی کارایی دارند و در سال های اخیر هم از نظر محتوایی کار کرد نسبتا" خوبی داشته اند ولی ظرف مناسبی نیستند برای باز تاب ابعاد گو نا گون و حس و حال بشری و پیچید گی های اجتماعی جهان امروز.

از انجایی که هر پدیده ی هنری در بستر زمان به علم و جوهر خودنزدیک می شود جدایی شعر از موسیقی هم امری اجتناب ناپذیر است.عادت کهنه به امتزاج شعر و موسیقی باعث می شود که گمان کنیم  شعر فقط باید آوازی باشد آن هم در قوالب کلیشه ای ،اسا شعر را اگر چه می شود زمزمه کرد ،شعر آوازی به معنای کلاسیک و متداول آن نیست چراکه دارای موسیقی درونی است .

مناسبات فرهنگی – اجتماعی و ظهور تجربیات تازه باعث انقلابی محتوایی در شعر مازندران شده است که اساشعر بار این مهم را به دوش می کشد .انقلاب در محتوا هم شکل مناسب خود را به وجود می آورد و به یک هندسه و معماری نو می انجامد همانطور که افکار کهنه، گره ها ،قافیه ها ودر نهایت قالب های همگون خود را به وجود می آورد اشعار کو تاهی هم که تازگی ها با نام های دیگر در مازندران سروده می شوند اگردارای شاخصه های اسا شعر باشند زیر این نام قرار می گیرند چرا که اساشعر ریشه در دهه ی شصت دارد و ازآخر این دهه و دهه ی هفتاد با تاریخ و تدوین مکتوب آمده است (نمونه های اولیه ی آن در مجله ی گیله وا و مجموعه های مازندرانی مکتوب است )و اگر شاخصه ی این نوع شعر را ندارند به تاثیر از این نوع شعر گفته شده اند و فاقد شناسه و هویت اند و نمی توان انها را یک جریان نو ظهور در این ژانر و زبان تلقی کرد .

یکی از مهمترین وجهی که اسا شعر را از پیشینه و هم از اشعار توصیفی –تکراری حال جدا می کند معماری و هندسه ی تازه ی آن است ،قافیه در اساشعربندرت دیده می شود و اگر هم باشد از منطق درونی شعر سر چشمه می گیرد نه از موسیقی تحمیلی و بیرونی .توالی مصرع ها هم مانند بیشتر دوبیتی ها و چهار دانه ها خطی نیست یعنی مصاریع اولیه ی شعر (و گاه به صورت  ناهمگون )فقط زمینه ساز پیام و   ضرباهنگ موجود در مصرع پا یانی نیستند بلکه همه ی حروف و کلما ت و جملات با هم رابطه ای اُرگانیک دارند و پیام در کلیت شعر مستقر است .

صورت اساشعر هماهنگ محتوا از منطق درونی شعر نمودار می شود مانند جزیزه ای که در اثر فشارِ اعماق اقیانوس نا گهان فوَران می کند ،جزیره ای به نام اسا شعر که اگر چه کوچک و ناگهانی است، از رنج و راز اعماق سر کشیده است :

سَر شَن بَویمه

 

شِه دل پئی رِِ

 

خجیر غریب گِدار مِه

 

تِه چشِ هِدار.

 ترجمه :

سر ریز شدم

 

از جوشش درون

 

جزیره ای زیبا و غریبم

 

روبروی چشمانت .

پی نوشت:

 

*اِسا=حال- حالا –اکنون،و  اِساشعر =شعر اکنون –عنوان شعری است  نو ظهور در زبان مازندرانی که از نیمه ی دهه ی شصت

 

به وسیله ی صاحب این مقاله و قلم متولد شده است و در سال هشتاد کتابی به این نام چاپ کرده ایم .

 

*مکانیسم تطورات ادبی –استاد احمد ابو محبوب –مجله کلک

 

*اشعار متن مقاله و نمونه اشعار ذیل از نگارنده است :

1-نِشون به هَمون نِشون

 

هَلا هُمون تَکِ اِسپیا ر مِ

 

تنیا اَ ته تور مِ شونَکِ لَه سر بَکِشٌیه.

 

ترجمه:

 

نشان به همان نشان

 

هنوز همان سپیدار تنهایم

 

تنها،

 

تبری بر شانه ام روییده است.

 

 

2-تِه رَجِ پی

 

شِه چِش ِچشِ گِم هاکِرد مِه

 

نفس مال نفس مال

 

دنیائِه پی  رَجِ شمار مه

 

نا شِه چِشِ پیدا کِمٌه

  

                    نا تِه رَ جِ .

ترجمه:

 

به دنبال گام هایت

 

چشمانم را گم کرده ام

 

نفس مال نفس مال

 

رج عالم را می شمارم

 

نه چشمانم را پیدا می کنم نه جای پای تو را .

 

 

 

3-هین تورِ مِ شونَکِ کَش بَکٌن

 

شومِه

 

شِه رصد شمال

 

تِه چِِش چِش.

ترجمه:

 

این تبر را از شانه ام جدا کن !

 

می روم

 

با سهم خود از شمال

 

چشمان تو .

 

4-مِه تنیایی

 

نوچ ها کِردِه   نیمو ئِه

 

چَرده هادائِه ...

 

گِل ها کِردِه ...

 

بار هِنیشتِه   نیموئِه

 

زرد زارِ پَئیز مِه

 

لِختِ زِمِسٌِن

 

اُ زِر اَ گِه بَزنی اِمٌد

 

سال و ماهِ بیمه بور وومِه

 

تِه بیموئَنِ.

 

 

ترجمه:

 

 

تنهایی ام

 

جوانه زد   نیامدی

 

برگ داد ...

 

گُل کرد ...

 

به بار نشست   نیامدی

 

نسیم اگر بوزی  امید

 

چرخه ی سال و ماه می شوم آمدنت را

 

-فال هار شی مِ سٌیو ...

 

تپوری کیجا ئِه گَت گَتِ چِش

 

                                 وارِشی وِ

 

 

ترجمه:

 

 

فال گرفتم سیاه...

 

چشمان درشت دختر تبری

 

                             بارانی بود .

 

 

 

6-دِر نِمی ...

 

یک دَ س اِ سبِِه

 

تنیا

 

رَجِ گِه با وَرف بوردِه

 

یادِه گِه با وَرف بمونِسه

 

 

ترجمه:

 

 

دور نما ...

 

یک دست سفید

 

تنها

 

رجی که با برف رفت

 

یادی که با برف ماند .

 

 

7-کَلِ کوک

 

« سیو سنگِ» سَر خونِه کور

 

بِهار بی جِفت اینه شو نِه

 

پَئیز بی چینِکا

 

سَرِ گِه وَرفِ بِن اَنگِنی بی چِمِر

 

زِمِسٌن تِه چِش چِشِ میل کشِنِه

 

 

ترجمه:

 

 

کبک نر

 

بر چکاد «سیو سنگ» می خواند کور

 

بهار بی جفت می آید  می رود

 

پاییز بی جوجه ها

 

سر را که در برف کنی بی صدا

 

زمستان در چشم هایت میل می کشد!

 

 

 

8-داگ انگِتمِه ماهی بَئیرم

 

ماهِ تنیایی زخمی بَوه

 

دِریویِ غَمیره بشکِسٌِه.

 

 

ترجمه:

 

 

قلاب انداختم ماهی بگیرم

 

تنهایی ماه زخمی شد

 

بغض دریا شکست .

 

 

 

9-بَرِسٌی اِ و هیجکس تِرِه نَچینِه

 

مَگه

 

تِه مر مرِلینگِ وَشنی اِ کَنو

 

 

ترجمه :

 

رسیدی و هیچکس تو را نمی چیند

 

مگر

 

زالو های گرسنه بر مر مر ساق.

 

 

 

10-کیجائِه چشمه بوردَن با هنه اِ

 

شِه دلِ تنگی

 

چَن قَلَمِه اَسری

 

اُوی لَه کارن و گِر دِنِه.

 

 

ترجمه:

 

 

چشمه رفتن دختر بهانه است

 

تنگی دلش

 

چند قلمه اشگ

 

در آب می کارد و بر می گردد.

-نون تَشنی بَمردِه

 

اُو وَشنی

 

نوتِمِه آخر

 

بِنه آه آسِمونِ گیرنِه

 

                           آسِمونِ آه بِنه  رِ؟!

 

 ترجمه:

 

 

نان،تشنه مُرد

 

آب،گرسنه

 

نگفتم آخر

 

آه زمین آسمان را می گیرد

 

                                 آهِ آسمان زمین را ؟!

 

 

 

12-داروَگ

 

سبزه تن و آبی اِخونِش

 

بِنه و آسمون هیدلِه.

 

ترجمه:

داروگ

 

سبزه تن و آبی آوا

 

زمین و آسمان تو أمان

 

 

13-بِشنوسٌِمه

 

تور، دارِشونَگ خنٌِه

 

بلبل تورِ شونَگ ...

 

بشنو سِمِه

 

شمال آهن و سَمَن نشا کنًِه

 

                              وشنی درو

 

بِشنوسٌِمه

 

مشدی دل و دنیارِ دی هاکر دِه

 

                             شِه آخرین پی کَش.

 ترجمه:

شنیده ایم

 

تبر بر شانه ی درخت می خنددو

 

بلبل بر شانه ی تبر ...

 

شنیده ایم شمال آهن و سیمان نشا می کند

 

                                           گرسنگی درو

 

شنیده ایم

 

مشدی دل و دنیایش را دود کرده در آخرین پُک چپقش!

 

 

14-نومز ه ارزونی کیجا

 

آخرین نِشااِ ولگِ گِل ها د ا

 

                             اَرمونِ آسمون

 

 ترجمه:

 

دختر دم بخت

 

آخرین بوته ی نشا را به گل سپرد

 

                                    آرزو هایش را به آسمان ...

 

15-پیرارِبورده چِلچِلا

 

اَمسالِم گِه نینِه بییئِه

 

مِ چِش چِش غَمِ کِلی

 

 ترجمه :

چلچله ی رفته ی پیراری

 

امسال هم که قرار نیست بیایی

 

چشمانم آشیانه ی غم !

 

16-کوه به کوه رَسنِه و

 

آدم به آدم نََرِ سنِه

 

اُو نِمی  مِه

 

خِد ّبه خِدِ تَشنی ...

 

 ترجمه :

 

کوه به کوه می رسد و

 

آدم به آدم نمی رسد

 

سرابیم

 

تشنه ی یکدیگر

 

                 

17-ماه

  

        شوئِه طاق سو

 

که گِنِه شاعر بی چراغِ؟

 

 ترجمه:

 ماه

  

    چراغی بر طاق شب

 

که می گوید شاعر بی چراغ است؟

 

 

18 –سر کشمِه تا اما رِ بتا شِن

 

هزار و یک تاشِِ یونجه مِ

 

هر بهار

 

اَتِه وَردَه اَمه لَه گم وو نِه

 ترجمه:

 

سبز می شویم تا ما را بتراشند

 

یونجه ی هزار و یک درو ایم

 

هر بهار

 

بلدر چینی در ما گُم می شود .

 

 

19-ایجِه

 

               او جِه

 

هرکِجه اِ هین دَروردِه دِنیا

 

بوری

 

        ایمِه

 

مِ قلبِ قطب نما تو ئِه

 

 

 ترجمه :

 

اینجا

 

        آنجا

 

هر کجای این دنیای باد آورده

 

بروی

 

        می آیم

 

قطب نمای قلبم تو هستی.

20-دل بازِآسِمون

 

مَشت مَشتِ دار

 

م ِبال بالِ نَئینِه؟.

 

 ترجمه:

 

آسما نِ دل گشاده

 

درختان گُشن

 

بال هایم را ندیده اید ؟

 

21-وِشکو ها کِر دِمه تا وا بَووم

 

اُزِرِ اَواز شیمیایی وِ

 

مِ اَرمون

 

دِنیا ئِه تلقینِ مَس هاکردِه

 

ترجمه:

شکوفه کردم که باز شوم

 

آواز نسیم شیمیایی بود

 

رویا هایم

 

تلقین دنیا را مست کرد .

 

 

 

22-دل گِه نَخو نه

 

                 دَس نَخونِه

 

اَتِه دفتر بَسرو سِمِه

 

                         -لال-

 ترجمه:

 

 

دل که نخواند

 

                 دست نمی خواند

 

دفتری سروده ام

 

                       -لال-

(soo-lar)


  • شنبه 22 خرداد 1389-0:0

    اصل این شعر در ژاپن به وجود آمد و در ابتدا سبکی به زبان ژاپنی بود که بعد وارد شمال کشور ایران گشت

    • جمعه 5 تير 1388-0:0

      از مرد مدعی ای چون جلیل قیصری بیش از این انتظار نمیرود اسا شعر بر گرفته از هسا شعر گیلان زمین است نه جلیل قیصری این خود گنده بینی است جناب که همه ی مثال های موفق را از کتاب کشف الاراجیف خود می آوریدلطفا در یک خالی بندی دیگر بفر مایید چرا مکتب ناقص الخلقهی شما سر زا رفت و دیگر کسی برای اسا شعر های شما سوت وکف نمیزند

      • يکشنبه 26 خرداد 1398-8:23

        جناب قیصری در نقد ادبیات و اشعار بی نظیر میباشند. ولی بومی و فولکلوریک بودن را فقط کجور و فیروز کلا میدانند.
        در انتخاب اسم برای کتاب های خود دقت و مطالعه بیشتری بفرمایید. مثلا "مه و منجور" رو هیچ مازندرانی درک نخواهد کرد. مگر درگذشتگان یک قرن قبل!

        • شنبه 25 مهر 1394-0:24

          دوست عزیز کاش کمی تحقیق میکردید قبل از گیلان هم بر می گشت به اشعار کرد ، اسا شعر یا هسا شعر نمود فرهنگ،بومی تمام مناطق ایران است ، من نمیدانم مازندرانی ها جه هیزم تری به گیلانی ها فروختند که اینچنین دشمنی میکنند ، در حالی که غرب استان مازندران محل کسب و کار گیلانی ها شده است

        • شنبه 22 تير 1387-0:0

          سلام بر مازندران و شعر مازندراني و قيصري عزيز

          • جمعه 21 تير 1387-0:0

            مطالب جالبی ارایه شده بود...

            • سه شنبه 21 خرداد 1387-0:0

              عجب شعري در اين دنياي وانفسا،دست كمي از روزگار ما در آشفتگي ندارد ، اين هم نوعي شعر ، كه به شعر شباهتي ندارد. عجب زمانه‌اي.به قول آن استاد بزرگ در برابر قله‌ي دماوند تپه‌ها هم مدعي اند كه بله ما هم... . براي تجليل يافتن جليل هنوز خيلي زود است.

              • ف الف شلدره ای پاسخ به این دیدگاه 0 0
                سه شنبه 7 خرداد 1387-0:0

                سلام

                م ِ برار ! اسا مرد ِ مازنی !


                ©2013 APG.ir