تعداد بازدید: 8357

توصیه به دیگران 2

پنجشنبه 5 دی 1387-0:0

رودکی و نیما به دنبال اسطوره های گمشده

بخشی از سخنرانی محمد عظیمی-نيماشناس وپژوهشگر بهشهري- در تالار فردوسی دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران


 نامگذاری های تاریخ در معرفی جایگاه و ویژگی های افراد، بی دلیل و از سر اتفاق نبوده و دریافت این سیر روزگار و دغدغه های مشترک آدمی، فرصتی را طلب می نماید تا گمشده های بشر در ظرف زمان خود، مورد مطالعه و کنکاش واقع شود.

 سیر تحول تاریخی، فرهنگی، اجتماعی و دهها مضمون دیگر مرتبط با انسان، بیانگر تکامل و تحول آدمی بوده و بر اساس نیازهای اجتماعی شکل می پذیرد. ضرورت سرایش شعر و عرضه ی آن در ادوار مختلف، بحث درازدامنی ست که مجالی فراخ می طلبد تا ناز و نیاز دو سویه را تفسیر نماید. در این فرصت تنها برآنیم تا با تکیه بر نقاط مشترک و همانندی های مضمونی سروده های رودکی و نیما، اشتراک دغدغه ها را بر اساس آثار برجای مانده مشخص نماییم.

 رودکی شاعر قرن آغازین چهارم و نیما شاعر آغازین قرن چهاردهم هجری می باشد و ده قرن فاصله و حضور دغدغه های مشترک، بودن همیشه ی آرزوهای بشری را فریاد می زند. رودکی و نیما دو شاعر روستازاده ای هستندکه تنها با اتکا بر استعدادشان مورد توجه قرار گرفته اند. آن یک از قریه بَنُج رودک سمرقند و این یک از روستای یوش نور مازندران برآمده است. از نقاط وحدت میان این دو شاعر می توان به تاثیر گذاری بر شاعران بعد از خود و ایجاد شیوه ای نو تاکید نمود که آن یک مبدع سبک خراسانی یا ترکستانی و نیما بنیادگذار شعر نو ایران خوانده می شود.

 هر چند که پیش از هر دو شاعر، کسانی پای در ره نهاده و نشانه هایی از تحول را آشکار کرده بودند اما قرعه ی فال به پاس تلاش آشکار و تجلی ویژگی های نو به نام ایشان ثبت شده است. درست است که رودکی بر شیوه ی معمول و مالوف عصر خود راه به دربار سامانیان برد و در زیر سایه ی نصربن احمد، نصرتی سرشار از تنعم و ثروت یافت ولی با توجه به تکامل اجتماعی و پایان یافتن دوره ی مداحی و دریوزگی مشمئز کننده ی عصر قجری، نیما بر خلاف تمام سنت شاعرانی که روزیِ خویش را از دربار پادشاهان می جستند، بر آستان کسی سر فرود نیاورد و زبان و قلم خود را به خدمت خلق ستمدیده و مظلوم چرخاند.

نیما مرگ ملک الشعرایی را با همدردی با مردم فرودست اعلام نمود و همان نیاز و آرزوی رودکی و سلف او را با زبانی دیگر فریاد نمود. رودکی با تشبیه آغاز نمود و نیما با سمبول ها، جهان پیچیده ی تصاویر ذهنی را گسترش داد. از منظر سبک شناسی، هرچند که واژه ی رمانتیک نهضتی برخاسته از اروپاست و هنوز تعریف متقنی از آن ارائه نشده است، ولی بایدگفت که خاستگاه این احساس را باید در شرق جست.

بسیاری از ویژگی های این سبک همزاد بشریت است و تخیل و احساس به عنوان دو شاخصه ی اصلی در ادبیات گذشته ی ما فراوان است. هدف از طرح این پیشینه تنها قیاس بین رودکی با پیشوایان این سبک در اروپا نظیر گوته، هوگو و لامارتین نیست بلکه باید گفت که ما نشانه های این احساس را از ابتدای خلقت در خود نشان کرده ایم و رودکی در این میانه تنها یک نشانه از آن تمامیت فرهنگی سرزمین ماست.

دولتشاه سمرقندی در تذکره الشعرا می نویسد: (علماءآثار اتفاق کرده اند که اول کسی که در عالم شعر گفت آدم صفی علیه السلام بود و سبب آن بود که چون به فرمان رب الارباب، آن مظهر پاک به عالم خاک هبوط فرمود ظلمت این زندان فانی به چشمش ناخوش نمود. گرد عالم به ندامت و ماتم می گردید و ربنا ظلمناگویان جویای عفو کریم منان می بود و بعد از خلعت غفران به دیدار زوج و بعد از آن به دیدار اولاد کرام متسلی شد. در آن حال، هابیل مظلوم را قابیل مشئوم بکشت و آدم را باز داغ غربت و ندامت تازه شد، در مذمت دنیا و مرثیه ی فرزند شعر گفت.)

 و این خود روایتی ازلی از تجلی اندوه، گرایش به غم، خیال پردازی، انزوا و تنهایی آدمی ست که از ویژگی های سبک رمانتیسم محسوب می شود. در شعر رودکی و دیگر شاعران سبک خراسانی جلوه های رمانتیسم فراوان نیست و بیشتر از خرد و واقع گرایی بهره گرفته اند و دوره ی تکامل این سبک را می توان بیشتر در سبک عراقی مشاهده نمود.

 آثار شاعرانی نظیر عنصری (وامق و عذرا)، عیوقی (ورقه و گلشاه) و فخرالدین اسعد گرگانی (ویس و رامین) نزدیکی فراوانی به سبک رمانتیسم دارند و دلیل عمده ی آن گرایش به احساسات و داستان های عاشقانه می باشد. ساير ويژگي‌هاي‌رمانتيسم‌و تفكر رمانتيكي‌نظير درونگرايي‌، گرايش‌به‌غم‌، اندوه‌، انزوا، تنهايي‌، خيال‌پردازي‌وسيع‌و ... در اين‌دوره‌ بسامد چنداني‌نداشته و يأس‌نيز در اين‌اشعار به‌ندرت‌ وجود دارد.

 به حق نالم ز هجر دوست یارا سحرگاهان چو بر گلبن هزارا قضا گر داد من نستاند از تو ز سوز دل بسوزانم قضا را (رودکی) و این فریاد تمامی ندارد و نیما هم در غمناله های خود می سراید که: دوام دوره يِ هجران به هيچ نشمارم كه مستِ حيرتم از صولتِ دوام قفس فراق نامه يِ نيما به آب اگر شويند كسي از آن نتواند زدود، نامِ قفس (غزل) و در این شعر، حسرت روزهای کودکی را می سراید:

 اي دريغا روزگارِ كودكي كه نمي ديدم از اين غم ها، يكي. فكر ساده، درك كم، اندوه كم، شادمان با كودكان دَم مي زدم. اي خوشا آن روزگاران، اي خوشا! ياد باد آن روزگارِ دلگشا! گم شد آن ايام، بگذشت آن زمان. خود چه مانَد در گذرگاهِ جهان؟ (قصه ی رنگ پریده، خون سرد)

 گریز از زمان و تاریخ در جوهره ی انسان قرار دارد و یافتن الگوهای برتر و آرمان خواهانه در تمام ادوار وجود داشته است. در این میان شاعران به عنوان زبان گویای هر نسل و آوازگر نیاز آدمی و تجلیگاه آرمان های دور و دراز، تجلی می یابد و اسطوره را جان می بخشد. كسي چه مي داند كه آغاز حكومت اسطوره بر جهان، در كدامين زمان و مكان به وقوع پيوسته است و اين نياز و تمكين، ناشي از كدامين شرايط نامعمول بوده است.

اما مي توان رد پاي خسته ي آن را در بسياري از آثار و نشانه هاي برجاي مانده يافت كه در تولدي ديگر، بيدار مي شوند و آرامش را در پسِ پشتِ خود زايش مي كنند. اسطوره در جهان كهن، بيانگر اعتقاد و انديشه اي ست كه با تعقل ابتدايي به نگاهي ايزدي و تقدسي وراي واقعيت، پيوند مي يابد و علاوه بر ارتباط مردم شناسانه، بر ناخودآگاه جمعي و كهن الگوها (آركي تايپ) موثر خواهد بود.

به ديگر زبان مي توان گفت كه اسطوره، رمزگشاي پيچيدگيِ هستي و پاسخي به نيازهاي روحي و رواني بشر محسوب مي شود. اسطوره مانند شعر به عنوان زايش انديشه هاي انسان، محصول دغدغه هايي است كه بشر را از آغاز، در صف شكنيِ آنچه بايد و نيست، به تحرك وا مي دارد. اين تحرك در زبان متعالي شاعر به ياوري اساطير در جستجوي شناخت و بازيافت عدالت، آزادي، عشق و حقيقت كه اساطيرالاولين بشريتند، به مكاشفه اي ابدي منجر مي شود.

نمادهاي اساطيري با زبان استعاره، پيوندي عميق دارد كه به تعريف ژرف تري منجر مي شود و با كشف آن رمز مي توان به واقعيت اثر پي برد. انسان تهی از آرمان امروز، قادر به برآوردن نیاز روحی خود نیست و مذهب هم به خاطر گریز جامعه از دین، نقش روحانی و کارکردی خود را از دست داده است. در چنین جهانی، اسطوره ها به سطحی نازل دنیوی شدن رسیده و از تقدس خالی شده اند. نماد، زبان اسطوره است و به تعبیر یونگ بهترین تصویر ممکن برای تجسم چیزی ست که نسبتاٌ ناشناخته مانده و تکرار می شود. در اسطوره شناسی، ناخودآگاهی از جایگاهی والا برخوردار است چرا که ساختار یک اسطوره ی شخصی و فردی را داراست و کیفیت و سرنوشت حیات را منعکس می سازد.

 به نظر یونگ در درون ناخودآگاه شخصی فرد یا انسان، قلمرو ژرف و گسترده ای وجود دارد که از آن جمعی است که فرد به آن تعلق دارد و آن ناخودآگاه قومی است. ناخودآگاه قومی قرارگاه تجربیات قومی است که در ذهن افراد آن مجموعه وجود دارد. حضور اندیشه در آغاز جهان با پرتو اتفاقات و حوادث طبیعی شکل گرفته و شعر به عنوان زبانی تکامل یافته و اثرگذار، حضور مانای خود را رقم زده است. وصل و مرگ و عشق به عنوان تجلیات اولیه ی آدمی در جهان در کنار بلایا و اتفاقات طبیعی، شکر و نفرین و نزدیکی و دوری را به همراه داشته است و این حوادث موجد انواع واکنش ها بوده است.  (www.nimayooahij.com)



©2013 APG.ir