تعداد بازدید: 1944

توصیه به دیگران 1

شنبه 7 شهريور 1388-0:0

آژیر ، پول ، تلفن

يادداشتي در سه اپيزود از:احسان مهدیان-ساري


  اپیزود اول :

   مرحمت فرموده ما را پول کنید !

6 ماه توی گوشم خوانده بود که قراره  نشریه ای را با هویت یک هفته نامه مدیریت کند و آقای دکتر روزنامه نگاری نوین را در استان پایه گذاری خواهد کرد و طرح کار هایی که می گفت هم،  همه اش تقلید بود، از کارهای شهروند امروز  و ... گفتم از خودتان چه دارید گفت ما شما را داریم!( بلانسبت اصلا فکر نمی کردم با این گزاره ساده « چیز » به این گوش درازی شوم )!

خودمانیم خیلی به اتفاقات انتخابات دل بسته بودند به سایت ... و ادامه ... حمایت های آقای رییس بزرگ و و و و ...

( بعد از محاکمه های سران احزاب و اعترافات آنان هم چیزهایی دستم آمد که جای گفتنش اینجا نیست. )

بعد خودم می دیدم که آنچه می گویند با آنچه ما تجربه داریم خیلی فرق می کند ولی اولین شماره را درآوردند و دوباره در گوش مان ایستادند و زنگ زدند که " آقا بیا که ما باید چه کنیم و چنان کنیم و استاد فرمودند مدیران استان با ما فلانند و این پول نفت بالاخره باید جایی خرج شود و الا آخر ... "

ما هم کار را شروع کریم به دلیل رفاقت و اطمینان  ما 2 نفر هم به آنان پیوستیم و بر اساس همین که گفته بود ما شما را داریم  و ... 4 شماره در آمد و درست اولین هفته بعد از انتخابات !! دیگر در  نیامد و خود خواسته متوقف شد ( سوء تفاهم نشود خودشات تعطیل کردند )  لذا نه مزد نویسندگان و نه ... ( پیدا کنید پرتقال فروش را )!

گفتیم آقا چی شد ؟ گفت هیچ خبر ! آقای صاحب امتیاز پشیمانه قصد واگذاری دارد و اگر بخواهید ...

دستمزدهای ما چی ؟

گفت : هیچ ! از چاپخانه ها  آمدند دنبال پول شان  و الان شدیدا درگیریم حتی پول ایاب و ذهاب و عکس که به شما دادیم را باید برگردانید!! چون من از جیب خودم داده ام و آقا فعلا در فشار طلب کار است و معلوم نیست پولی بدهند .

دوست عزیز ! من از اول به شما گفتم زندگی ما از همین راه می گذرد و شما گفتید پروفسور و دکتر و ... شما را داریم !

او نیز کمی با اظهار شرمندگی گفت : به ما هم چیزی نداده الان هم که پیدایش نمی کنم مدتی ست که نیست و دفتر را هم واگذار کرده است.

گفتم ای دوست باید صبر پیشه کرد یا با دیگر همکاران صحبت کنیم و بالاخره اداره کل ارشاد و خانه مطبوعات متولی هستند کاری می کنند . می دانید در جوابم گفت :

من همه توافقات بین خودمان را تکذیب می کنم و اصلا  ادعا می کنم شما برای خود و کتاب و نوشته ها و مطالب سایت خود به ما آگهی داده بودید حالا باید بدهکاری خود را هم صاف کنید !!! و هر ادعایی بکنید دکتر آنقدر قدرت دارد که صدایتان به جایی نرسد!

گفتم : ببخشید رفیق! بنده مگر تجارت خانه داشتم و یا کارخانه تولیدی ؟ من شغلم نوشتن است چه در سایت ها و چه در روزنامه ها و چه کتاب ها و بنده برای حفظ حرمت قلم خود و دوستانم پی گیر این مسئله خواهم شد .

در آخر با تهدید گفت که قرار است بنده را پول کند!

حالا مرحمت فرموده ما را پول کنید! تا به  نشریه ای که در آن مقاله، طنز ، گزارش، نقد ادبی و داستان و ... می نوشتم پول بدهم !

آخر ایشان در تمام سالهای ریاست برای اینکه مصاحبه ها و بیلان کارهایش را در روزنامه ها چاپ کند پول می داد حالا هم در توهم است که نویسندگانی که اسمشان در نشریه می آید باید به  صاحب نشریه پول بدهند ( جل الخالق ) !

اپیزود دوم :

این آژیر لعنتی ؛ از نان بریدن تا جان بریدن

بیش از یک سال است که  ظاهرا آژیر دزد گیر اداره کل بیمه خدمات درمانی مارندران در ساری بلوار امیر مازندرانی خراب است و هر از گاهی آژیر های ممتد و مقطع گوش همسایگان و عابران را ( مخصوصا از نیمه شب به بعد ) می نوازد و اصلا ککِ  هیچکسی هم  نمی گزد!

روزهای اول به شعبه بانک ... که جنب اداره کل است رفته و به مدیر شعبه گفتم آقا این آژیر شما شب و روز آسایش برای ما و اهالی منطقه نمی گذارد بالاخره راهی هست برای تنظیم و تعمیر آن و اگر فکر می کنید سارقین شب ها باعث این کار می شوند بیایید نگهبان بگیریم تا بتوانیم یک شب آرام داشته باشیم ایشان هم با متانت سری تکان داده و گفت :

دوست من! صدای آژیر گوش خراش متعلق به سازمان  بیمه خدمات درمانیه !! که به جای کمک به درمان مردم در حال عصبی کردن مردم است  بعد مرا به نگهبانی داخل سالن معرفی نمود و موضع را یاد آور شد ( گویا این آقا هم قبلا تذکر داده بودند )  و نگهبان هم با حالت خیلی بزرگوارانه ! گفت :  تا دیشب خراب بود اما حالا درست کردیم.

شب های بعد تکرار شد دوباره رفتم سراغ همان نگهبان در جواب گفت نگهبان شب وارد نیست حالا یاد گرفت  دیگر تمام شد!

بالاخره این سریال تمام شدنی نبود مجبور شدم به روزنامه بشیر خدمت خانم ق ... زنگ زدم تا در بخش الو بشیر بنویسد شاید مدیران سازمان فکری کنند او نیز گفت : ما با آنان ارتباط خوبی داریم من با روابط عمومی اداره تماس می گیرم  درست می شود !

و از آن تماس تاکنون هفته ها می گذرد اما این مشکل لاینحل مانده است .

نگهبان سازمان اجازه نمی دهد که به دفتر مدیر مراجعه کنم و می گوید نان بری نکنین !

از نان بری نکردن ما و جان بریدن آنان  مانده ام چه کنم !

آیا رییس این سازمان می تواند صدای خروس ( با آن همه زیبایی )  بی محل !  را در همسایگی اش تحمل کند ؟ یک مقایسه ای بین ما و خود همچنین خروس بی محل و آژیر دزد گیرتان بفرمایید لطفا!

اپیزود سوم :

تلفن ثابت با مشترک اسقاطی

ماه گذشته اولین باری بود که قبض تلفن به خانه ما نیامد و علت آن را نمی دانم ولی این را بگویم که پستچی بسیار با انضباط در محله ما هست که خدا پدر و مادرش را بیامرزد هیچوقت قبض تلفن را همین طوری پرتاب نمی کند اما نمی دانم که چرا این بار قبض تلفن به ما نرسید و یک روز تلفن همینطور بیخبر قطع شد  اگر چه هنوز می توانستیم به مدد تکنولوژی از اینترنت استفاده کنیم ولی قطعی تلفنی که متعلق به صاحب خانه است رنج آور بود بالاخره رفتم مرکز ترک محله و از مخابرات جویای کار شدم و گفتم یک قبض المثنی به من بدهید تا وجه را واریز نمایم آنان با بی اعتنایی گفتند بروید پست !

گفتم آقا من برای صدور المثنای قبض تلفن آمدم تلفن ما قطع شده و باید پرداخت کنم  اما این حرف ها فایده ای نداشت و کارمند مربوطه از پشت شیشه دیگر جواب ما را هم نمی داد و رفت که با دوستان صبحانه بخورند ( خیلی کیف کردم چون بوی نان گرم و پنیر و خیار و گوجه فرنگی  در مرداد ماه بعد از یک بی خوابی کامل و دوندگی و کلافگی مفرط پیچیده بود توی سالن چه حالی می داد )

خانم همکارشان نیز با ادب بسیار گفت : به ما ربطی ندارد، شما باید بروید اداره پست ! می توانید بروید بالا از رییس مرکز هم بپرسید

رییس مرکز هم ضمن تایید گفته کارکنانش گفت : ما کاملا قانون مدار هستیم و نمی توانیم کار خلاف قانون بکنیم الان مدتیست که مقرر شده است تا اداره پست پاسخ گوی نرسیدن قبض ها باشد و لذا شما باید به اداره پست جنب ملا مجدالدین مراجعه کنید و...

چاره ای نداشتم از ترک محله تا ملامجدالدین ساعت حدود 11 خیلی راه بود و توی آن گرما( خودمانیم )  کم آورده بودم ولی با این حال نمی توانستم به خانه برگردم و بناچار رفتم به اداره پست و آنان گفتند می توانید فرم شکایتی را پر کنید تا پیگیری کنیم !

من به آن 2 نفر خانم همکار اداره پست عرض کردم که من مقصر هستم من قبض را گم کردم من با لباس قبض را شستشو دادم من باعث این مشکل آفرینی هستم مرا جریمه کنید اما تلفن مرا وصل نمایید آنان هم با لبحندی از روی رضایت قبض المثنی را صادر نمودند و بنده برای واریز نمودن وجه با عجله اقدام کردم با کمال تعجب به هر بانکی مراجعه نمودم از دریافت آن خودداری کردند و بالاخره در بانک ... یک نفر که الهی نور به قبر پدر ومادر مرحومش بباره گفت این قبض ها را یا باید الکتونیکی و با خودپردازها بپرداری و یا باید از طریق پست بانک !

بالاخره آدرس پست بانک را گرفته و نردیک اذان به پست بانک رسیدم و متاسفانه جمعیت مجال نمی دادند که نزدیک باجه شوم از خرید کارت تلفن تا کارت اینترنت تا خط ایرانسل و همراه اول گرفته تا وجه سوخت و تلفن و فیش همراه اول و ده ها مورد دیگر ...

بالاخره در آخرین دقایق ساعت اداری مجددا با قبض المثنای پرداخت شده به مرکز ترک محله رفتم و با خواهش و تمنا که دیگر نمی توانم یک روز وقت برای اینکار بگذارم قبول کردند و تلفن ما هم با سلام و صلوات مجددا وصل شد

  ( چشمت روز بد نبینه بند پایین را هم بخوان )

چند روز قبل از ماه مبارک رمضان قبض تلفن ما آمد البته با ذکر بدهی قبلی و اخطار قطع و جمع آوری تلفن و ....

چشمتان روز بد نبیند همینطور حدقه ام بیرون زده بود که ... گفتم می روم و به پست بانک و آنان مشکل را حل خواهند کرد اولین روز ماه مبارک بود و هنوز وقت داشتم و لذا به پست بانک مراجعه کردم  اما بعد از معطلی زیاد و با چشم خود دیدن غیر نوبتی هایی که ما را دور می زدند و حوصله آدم کباب می شد نوبت به بنده حقیر  رسید من هر دو قبض را در مقابل دیدگان باجه دار گرفتم و گفتم این قبض ماه قبل و این هم مربوط به این دوره، شما مابه التفاوت را بگیرید تا من دچار مشکلات دوره قبل نشوم ! باجه دار با خون سردی گفت باید به مرکز مخابرات ترک محله بروید آنان اصلاح کنند!!

 دیگر جای وقت کشی نبود دوباره به سمت مرکز مربوطه به راه افتادم ( کسانی که این مسیر را طی کردند می دانند چه می گویم ) در مرکز ،  قبض را اصلاح کردند و دوباره به سمت پست بانک سابق الذکر بازگشتم و بعد از طی کردن مراحل مختلف و پرداخت وجه با دهان روزه به مرکز مخابرات بازگشتم و آنان با ذکر شماره تلفن بنده در لیست مربوطه ما را مرخص کردند و اما با کمال تاسف و تعجب دو روز بعد تلفن ما مجددا یک طرفه شد .

قصد داشتم قید تلفن ثابت را بزنم با خودم گفتم این چه کاریه ؟ دیگر کلافه شده ام و ... اما شروع کردم با ایرانسل به مخابرات زنگ زدن و به مسئول امور مشترکین نام و نشانی دادن و خواهش کردم که مرا دیگر به مرکز نکشانند و ... خدا پدرش را بیامرزد قبول کرد و تلفن را نیم ساعت دیگر وصل کردند ولی هنوز هم تنم می لرزد که اگر قبض جدید بیاید و دوباره با وضعیت دوره قبل مواجه شوم تکلیف چیست .

با خودم فکر می کنم که بهتراست برای مشترکین هم قسمتی به اسم مشترکین اسقاطی دایر کنند اما به هرحال اگر تکرار شود خیلی دلم می خواهد به خدمت رییس مرکز فوق الاشاره برسم و بگویم قانون مداری را برایم تعریف کند!


  • پنجشنبه 12 شهريور 1388-0:0

    در باره نشریه گفتی
    ما هم از حلاج فریب خوردیم باید چطور دنبال حق و حقوقمان بریم؟
    آقای مهدیان با من تماس بگیر لطفا
    ....

    • يکشنبه 8 شهريور 1388-0:0

      با سلام-
      گویند خدا نصیب گرگ بیابون نگنه همینه!
      قربانت شوم فکر کردی در کجا داری زندگی میکنی - آش خاله ته بخوری پاته نخوری پاته
      -راستی ما را هم با دهن روزه به حوص انداختی (گوجه وخیار و پنیربا کمی پیازنمک وفلفل و آبلیمو)--------نگران نباش درست میشه بعد از 120سال-


      ©2013 APG.ir