تعداد بازدید: 2352

توصیه به دیگران 3

سه شنبه 16 آبان 1391-17:34

امضا بزن و برو

رئیس با شنیدن این جمله از کوره در رفت و با فریاد او را بیرون کرد.در ادامه مجادله کلامی،ماموری را صدا زد و به او دستور داد ارباب رجوع را به بازداشتگاه ببرد/ مامور برای اینکه کم نیاورد رو به آن همشهری کرد و گفت: هر کی هست برای خودش است، من امروز باید اینجا ادبش کنم!


مازندنومه:آن چه در پی آمده رنج نامه فرزند یکی از سرداران بنام دفاع مقدس  و یادگار آن شهید بزرگ است که به دلیل سوء رفتار یکی از مسئولان شهرش،نگارش کرده است.نامه مفصل تر بود و ما به جهت دامنگیر نشدن ابعاد حقوقی قضیه،مجبور به تلخیص و حذف نام ها و عناوین شده ایم.

---------------------

 این یادگار سردار دوران جنگ به همراه مال باخته ای-که از اقوامش بود- به دادگستری شهرستان رجوع کرد و با ارائه عریضه خواستار رسیدگی به موضوع کلاهبرداری شد.

 مراجع قضائی هم بعد از بررسی پرونده و اظهارات شاکی،موضوع را به اداره... شهرستان ارجاع داد.

به اتفاق به ساختمان اداره ... مراجع کردند و به ... گفتند:شخصی با فریب و اغفال،پول نقد ما را ربود و گریخت.

 آقای رئیس با دیدن نامه و خواندن آن گفت: این شکایت به ما ربطی ندارد و این را که شما می گوئید خیانت در امانت است و مصداق کلاهبرداری ندارد.

 شاکی هم گفت: این نامه را دادگاه محترم برای شما فرستاده است.

او نامه را به فرزند سردار شهیدی که همراه شاکی بود تحویل داد و در جواب گفت: دادگاه نمی فهمد!

فرزند سردار شهید هم در ادامه گفت: پس لطف کنید بنویسید ربطی به ما ندارد تا نامه را به مرجع مد نظر تحویل دهیم و از راه های دیگر پرونده را پیگیری کنیم.

 در این لحظه و با شنیدن این جمله آقای رئیس، نامه را سریع از دست او  گرفت و بلافاصله گفت: نامه برای من است و خودم جواب می دهم.

  فرزند سردار بزرگ جنگ گفت : بهتر است با مردم مهربان تر صحبت کنید، این مردم هستند که حقوق شما را می پردازند تا به کار شهروندان رسیدگی کنید.

رئیس با شنیدن این جمله از کوره در رفت و با فریاد او را  بیرون کرد.در ادامه مجادله کلامی،ماموری را صدا زد و به او دستور داد ارباب رجوع را به بازداشتگاه ببرد.

یادگار سردار بنام دفاع مقدس، با مامور به طرف اتاق همجوار -که بازداشتگاه مجرمین بود- منتقل شد.در طول راه سالن،شخصی به رییس گفت: آیا او را می شناسی؟فرزند شهید سردار ملی .... است.

 مامور برای اینکه کم نیاورد رو به آن همشهری کرد و گفت: هر کی هست برای خودش است، من امروز باید اینجا ادبش کنم!

 بعد از سه ساعت بازداشت یکی از همسنگران سردار شهید وساطت کرد و از آقای رئیس خواست او را آزاد کند که رئیس هم با بی میلی و نوشتن اظهاراتی از قول فرزند شهید با این مضمون :«به رییس... شهر توهین نمودم و تعهد کتبی می دهم این عمل زشت را تکرار نکنم» موضوع را طوری دیگر جلوه داد.

 اظهارنامه را به بازداشتی دادند و گفتند: امضا بزن، بعد از امضا می توانی اینجا را ترک کنی.

یادگار شهید متن را خواند و گفت :«بنده به کسی بی احترامی نکردم که تعهد نامه بنویسم»

 مامور که دید او امضا نزد،به سمت رییس رفت و بعد از چند دقیقه با یک متن دیگر با این مضمون برگشت:«بنده فرزند شهید فلانی،در صحت و سلامت... شهر را ترک کردم.»

 آقای رئیس در ادامه نام 3 نفر از متقاضیان را به همراه شماره تلفن آنها زیر متنی نوشت که در آن آمده بود:« فرزند فلانی با رییس گلاویز شد و با صدای بلند گفت: در این جا را گِل می گیرم و چشم رییس را کور می کنم و...»

او این متن را صورت جلسه کرد و نوشت تا بعدا" از شکایت فرزند شهید جلوگیری کند.

در ادامه فرماندار هم جلسه ای با حضور این دو نفر تشکیل داد و در این جلسه صوری،فرماندار به تعریف از آقای رییس پرداخت و با یک روبوسی مصلحتی بین این دو نفر پایان اختلاف را اعلام کرد.

گفتنی است سرقت های متعدد و نبود امنیت در این شهرستان حتی به رسانه ملی نیز کشده شد و درصد بسیار زیادی از مردم معتقدند این خطه،بهشتی برای سارقان و اراذل شده است.


  • شنبه 11 آذر 1391-0:0

    به نظر من ... کارچاق میباشد

    • پنجشنبه 18 آبان 1391-0:0

      كويند بدرت فاضل از فضل بدر تورا جه حاصل بسر سردار!!!

      • پنجشنبه 18 آبان 1391-0:0

        این قصه دو سر دارد و هر دو سر آزارنده است. بی احترامی به یادگاران دفاع مقدس از یکطرف توسط قاضی و از طرفی عدالت خواهی قاضی مبنی بر اینکه حتی علی (ع) هم باید در برابر قاضی به کنیه صدا زده نشود تا قاضی از عدالت نیفتد. اصلاً اگر وکیل پیگیر مسئله ای است چرا باید شاکی با منسوب کردن خود به پدر ارزشمند خود بتواند از حق و حقوق دزدی شده از خود دفاع کند؟ اولین شرط عدالت در قاضی رعایت ادب و آداب قضاوت است و مراعات نمودن حقوق هر دو طرف دعوا. بسیاری از قضات متاسفانه هم از عدالت دور شدند و هم از آداب قضاوت محرومند. کار تعدادی اندکی از قضات ما بسیار شبیه به کار تعداد اندکی از پلیس اهل بخیه شده است و ثروت اندوزی و زندگی مجلل و خرید زمین و باغ و ویلا و ساختمان و سرمایه گذاری در پروژه ها و سهم خواهی از برخی از متهمان در زوایای پنهان و استتار شده گاهی زبانزد نیز می شود و با احضار و زهر چشم گیری از مدیران سایت ها هم آنها را به سکوت کشانیده و به اختفای بیشتر کارکردهای خود می پردازند و اهرم بزرگ و آبرو بر بازداشت و تادیب و امضاء گیری و تعهد سپاری با متن خاص و تغییرات متون خود ساخته برای آزادی و وساطت فرمانداران و شخصیت های دیگر برای مصالحه همه و همه برای سرپوش گذاشتن بر ماجراهایی است که باید کتمان بماند تا آنها کار خودشان را در آرامش تمام بکنند ودیگران هر که باشند فقط وظیفه سکوت دارند و بس. بهانه ها هم الی ماشاءالله فراوان است که می توانند به آنها تمسک جسته و خلق الله را به استیصال بکشانند. از طرف دیگر قضیه نیز به نام فرزند شهید بودن وارد جریاناتی می شوند و چون از پس حریف بر نمی آیند راه دادگاه در پیش می گیرند که ای وای سر فرزند شهید را کلاه گذاشته و دزدی راه انداخته اند و قاضی هم باید به احترام شهید از اریکه عدالت پیاده شده و هوای فرزند شهید را داشته باشد تا همه بگویند عجب قاضی خوب و انقلابی است و چقدر احساس مسئولیت می کند در برابر یادگاران انقلاب و جنگ و جهاد. این ها عدالت را مجموعاً‌به قربانگاه بردند و ذبحش کردند. همانان که با شعار عدالت محور آمدند و کمترین انتقاد به کارکردهای ضعیف حتی در زمینه های اقتصادی را بر نمی تابند و برای فرار از پاسخگویی به نمایندگان مردم فضا را شلوغ کرده و با جو سازی ها و غوغا سالاری امکان طرح موضوع را به بهانه فرمایشات رهبری مبنی بر نکشاندن موضوع به سطح مردم می گیرند و عده ای مردم را احمق تر از آنی فرض کرده اند که این مواضع را فهم کنند و جنگ زرگری اخیر دولتمردان را برای ایجاد مسیر انحرافی برای رسیدن به هدف عدم پاسخگویی حتی با تهدید نمایندگان مردم مبنی بر افشاگری و رسواسازی را درک نمایند. بادا بادا مبارکبادا!!!

        • پنجشنبه 18 آبان 1391-0:0

          جریان برتولت برشت داستان همه ما است.

          • سیاوش اسلامی سوادکوهیپاسخ به این دیدگاه 0 0
            پنجشنبه 18 آبان 1391-0:0

            آنهایی که ازبرخوردهای ازاین دست حمایت می کنندآرزومی کنم یک روزی سروکارشان با چنین آدمهایی درهمانجاهابخوردتامتوجه بشوندکه بعضی ازآن آقایان چگونه خودشان رانعوذباالله باخدااشتباه گرفته اند!!!امتن زیرهم تقدیم به خوشحال شوندگان ازبرخورد بافرزندان شهدائی که راه پدرراالگوئی درزندگی شان وحل مشکلات مردمی که آنهاراچشم وچراغ جامعه شان می دانند!!فرزندشهیده؟رزمنده ؟جانباز؟ !!!بزنید،فحاشی بکنید،تحقیرو....شایدهم خارج کردن اینها وبعدهم؟؟؟؟؟
            زمانی که نازی ها کمونیست ها را کشتند ،

            من سکوت کردم " اخر من که کمونیست نبودم "

            زمانی که نازیها یهودی ها را کشتند ،

            من سکوت کردم " اخر من که یهودی نبودم "

            زمانی که نازی ها اعضای اتحادیه کارگری را کشتند ،

            من سکوت کردم " اخر من که عضو اتحادیه نبودم "

            زمانی که آمدند مرا ببرند و بکشند همه سکوت کردند !!!

            " آخر آنها که برتولت برشت نبودند "
            «برتولت برشت»

            آری آقایان وخانمهایی که چنین برخوردهای تحکم آمیزراروا می دارید!!صبرکنیدتانوبت شماشود...شایدآنروزدیگرکسی نباشدادرقبال این روشهاکسی ازشماحمایت کند...

            • چهارشنبه 17 آبان 1391-0:0

              چرا پسر سردار به آن اداره رفته ایا جز این بوده که از جایگاهش سو استفاده کند آقای رزمنده پسر هاشمی رفسنجانی درزندان میباشد پسر نوح هم جزو متخلفین بوده آقای خبرنگارایا جز این است که با وصل شدن به فرزندان بازماندگان جنگ به جایگاه بالاتری برسی ذهنت را باز کن

              • قلم به مزدسابقپاسخ به این دیدگاه 0 0
                چهارشنبه 17 آبان 1391-0:0

                روزی گذشت پادشهی از گذرگهی
                فریاد شوق برسر هرکوی و بام خاست
                پرسید زان میانه یکی کودکی یتیم
                کاین تابناک چیست که برتاج پادشاست
                آن یک جواب داد چه دانیم ما که چیست
                دانیم آنقدر که متاعی گرانبهاست
                نزدیک رفت پیرزنی گوژپشت و گفت
                این اشک دیده من و خون دل شماست
                ما را به رخت و چوب شبانی فریفته است
                این گرگ سالهاست که با گله آشناست

                • چهارشنبه 17 آبان 1391-0:0

                  حالا خوبه تو ساري،ساروي ها كاره اي نيستند.همه از خودتونند.لابد تو بابل هم شماها نفوذ كردين.

                  • چهارشنبه 17 آبان 1391-0:0

                    مدیرمحترم سایت گذشت هشت سال دفاع مقدس!!!!!اخه اوناحرفشان اینکه میخاستن سردار نشن تا مابا فرزندانشان تاخت تازنکنیم ...

                    • چهارشنبه 17 آبان 1391-0:0

                      آن شهرستان یا بابل است و یا ساری . . چون مدیران و رئیسان این دو شهر با ارباب و رجوع برخورد بسیار زشت و زننده ایی دارند . مازند نومه چاپ کن


                      ©2013 APG.ir